eitaa logo
| مُغْݪَقْ |
304 دنبال‌کننده
244 عکس
79 ویدیو
0 فایل
[🖤📓‌‌] مُغْلَقْ: بسته و نامفهوم... - زندگیٺ توۍ چۍ خلاصہ میشه؟! + شعر! . میخونیم https://abzarek.ir/service-p/msg/1496174 حمایتی نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
دیری ست که از روی دل آرای تو دوریم  محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم  تاریک و تهی پشت و پس اینه ماندیم  هر چند که همسایه ی آن چشمه ی نوریم    خورشید کجا تابد از این دامگه مرگ باطل به امید سحری زین شب گوریم  زین قصه ی پر غصه عجب نیست شکستن هر چند که با حوصله ی سنگ صبوریم  گنجی ست غم عشق که در زیر سرماست  زاری مکن ای دوست اگر بی زر و زوریم  با همت والا که برد منت فردوس ؟ از حور چه گویی که نه از اهل قصوریم  او پیل دمانی ست که پروای کسش نیست  ماییم که در پای وی افتاده چو موریم  آن روشن گویا به دل سوخته ی ماست  ای سایه ! چرا در طلب آتش طوریم - @Moqlgh
تویی بهانه ام اما بهانه ای که ندارم گذاشتم سر خود را به شانه ای که ندارم تمام عمر کشاندی مرا به سوی نگاهت تمام عمر به سوی نشانه ای که ندارم چگونه حرف دلم را به چشم هات بگویم قصیده ای که نگفتم، ترانه ای که ندارم مرا رها کن و بگذار در قفس بنشینم که دلخوشم به همین آب و دانه ای که ندارم. - @Moqlgh
این بود تمام ماجرای من و او : "میخواستمش ولی نمی‌خواست مرا..." - @Moqlgh
زشت است که توی غزلش مرد بگرید هربار که یک قافیه آورد بگرید این هدیه ی عشق است به دیوانه که باید با درد بخنداند و با درد بگرید غربت فقط این است که شخصی وسط جمع آرام بیاندیشد و خونسرد بگرید زشت است که آدم دلش از هیچ بگیرد زشت است که هر وقت هوس کرد بگرید زشت است که شاعر وسط خواندن یک شعر با آمدن واژه ی برگرد بگرید زشت است، ولی زشت تر این است که عشقت بر شانه ی یک آدم نامرد بگرید - @Moqlgh
همه ی ما فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم... که جهان را بی جهت یک جور عجیبی جدی گرفته ایم..‌. - @Moqlgh
دیدمت چشم تو جا در چشم های من گرفت آتشــی یک لحــظه آمد در دلـــم دامن گرفت آنقدر بی اختیـــار این اتفــاق افتاد کـــه این گناه تازه ی من را خدا گردن گرفت در دلم چیزی فرو می ریزد آیا عشق نیست! این کــــه در اندام من امـــروز باریدن گرفت؟ من که هستم؟ او که نامش را نمی‌دانست و بعد رفت زیــر سایـــه ی یک "مرد" و نـــــام "زن" گرفت روزهای تیـره و تاری کـــه با خود داشتم با تو اکنون معنی آینده ای روشن گرفت زنده ام تا در تنم هرم نفس های تو هست مرگ می‌داند: فقـط باید تـو را از من گرفت - @Moqlgh
گفته بودی که چرا محو تماشای منی آن چنان مات که حتی مژه بر هم نزنی! مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی🌱(: - @Moqlgh
آه جز آینه ای کهنه مرا همدم نیست پیش چشمان خودت اشک بریزی کم نیست یک خود آزاری زیباست که من تنهایم  لذتی هست در این زخم که در مرهم نیست اشتیاقی به گشوده شدن این گره نیست ور نه تنهایی من که گره اش محکم نیست من از این فاصله ها هیچ ندارم گله ای هر چه تقدیر نوشتست بیفتد غم نیست لذتی نیست اگر درد نباشد جانم هیچ شوری به از  این شور پس از ماتم نیست بی سبب درد که هم قافیه با مرد نشد آدم بی غم و بی درد بدان آدم نیست تو نبین ساکت و ارام نشستم کنجی  درد نا گفته زیاد است ولی محرم نیست - @Moqlgh
دلم از رفتن تو سخت به هم می ریزد بروی واژه ی خوشبخت به هم می ریزد   آمدی توی خیابان و همه فهمیدند شهر را موی کمی لخت به هم می ریزد   عطر آغوش و تنت حاشیه ی امنیت است مرد را فاصله در تخت به هم می ریزد   پاره کن پیرهنم را که زلیخا ها را حالت پارگی رخت به هم می ریزد   عشق با فتح دلت تاجگذاری شده است بروی سلطنت و تخت به هم می ریزد   آنچه در تجربه ی ماست نشان داده که عشق   تا خیالت بشود تخت... به هم می ریزد... - @Moqlgh
گرفتارم جانم! گرفتارىِ من با تمامِ آدمهاى روى زمين فرق دارد! گرفتار چشمانى هستم كه خودت از حال خوشش بى خبرى... گرفتارىِ من دوست داشتنى است.✨🌱 - @Moqlgh
دلم‌زخم‌است‌ازدستِ‌غمِ‌یار...(: - @Moqlgh