eitaa logo
ایده های جدید مربیان کودک
78.4هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
10.5هزار ویدیو
1.2هزار فایل
✨ مربیان خلاق، معلمان و مامان های با انگیزه و شاد اینستا: https://instagram.com/morabiyan_kodak?igshid =N مدیر: @Ganjipour کپی مطالب کانال در کانال های خصوصی با صلوات برای شادی روح پدرم♥️ تبلیغات : @tabligsg @Ganjipour
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش کاردستی عروسک با چوب بستنی و کاغذهای رنگی و چسب 🌼🌼🌼🌼🍀🍀🍀🍀
اگر باور کنیم که: نتیجه عصبانیت ما در برابر فرزندانمان، چیزی جز بی اعتباری ما و ایجاد آسیب بر روح لطیف کودکمان نیست، شاید به گونه ای دیگر به این احساس بنگریم و بر روی این جمله که “نمی خواستم عصبانی شوم اما دست خودم نبود” تجدید نظری کنیم و بدانیم که: ⭕️ کنترل احساسات ما در دستان خود ماست به شرط اینکه بخواهیم اینگونه فکر کنیم. 🌺🌺🍀🌺🌺🍀🌺🌺🍀
#کاردستی_با_حبوبات #جاشمعی
بازی های دست ورزی ✅گذاشتن ماکارونی رشته ای داخل سوراخ های آبکش هدف تقویت عضلات ریز انگشت و تطابق چشم و دست و تقویت دقت و تمرکز ✅روی درقوطی شیاری به اندازه در شیشه مرباایجادکنیدکودک درب شیشه مرباراداخل قوطی میاندازد هدف تقویت دست ورزی وتطابق بین چشم ودست وتقویت دقت وتمرکز ✅لوله وسط دستمال کاغذی رو به درب کمد یا دیوار ازقد کودک بالاتر بچسبانید واز کودک بخواهید توپ یا یک میوه گرد را درون ان بیاندازد.ساعت ها سرگرم خواهد شد. هدف تمرکز مهارت دست ورزی.افزایش دقت
💎مانع خاک بازی کودکان نشوید 💎والدین نباید کودکان را از بازی با خاک، گل، آب و ماسه منع کنند، گفت: بخشی از تاثیر بازی‌ها کمک به رشد خلاقیت در کودکان است و در صورتی که والدین بتوانند محیطی را برای کودک فراهم کنند که از لوازمی که در اختیار دارد چیزی را خلق کند تاثیر زیادی در ایجاد خلاقیت و نوآوری وی خواهد داشت. 💎 اسباب بازی‌ها وسایلی هستند برای تقویت ارتباط کودک با محیط اطراف و بازی کردن کودکان با این وسایل نوعی ارتباط غیر کلامی است که کودک با اطرافیان و محیط برقراری می‌کند. http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام 😭😭😭 http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
کودک نمی تواند غذایش را به سرعت بزرگ ترها تمام كند. نمی تواند با سرعت بزرگ ترها در بازار راه برود و بدود و چون این ناتوانی غیرعمد، محلی برای سرزنش شدن اوست، دچار اضطراب می شود. « زود باش كار دارم»، «زود بگو باید برم»، «بدو دیرم شده» و...استرس را در جان كودك می نشاند. این وظیفه شماست كه زمان را طوری تنظیم كنید كه مجبور به عجله كردن نباشید. 🍀🍀🍀🍀 http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
#فضاسازی رحلت پیامبر (ص)و شهادت امام حسن علیه السلام
امام حسن مجتبی(ع) زندگی نامه امام حسن(ع)در شب سه شنبه نیمه ی ماه رمضان و سه سال بعد از هجرت در شهر مدینه به دنیا آمد. حضرت علی(ع)و حضرت فاطمه(س)پدر و مادرش بودند. امام حسن(ع)اولین فرزند حضرت علی(ع)و نوهی رسول خدا(ص)بود.امام حسن(ع)فرزندی پاک و درستکار بود که پیامبر اسلام(ص) به او علاقهی بسیار داشت.امام حسن(ع)به همراه پدر بزرگوارش در جنگ ها شرکت میکرد. او با رفتار و اخلاق خوبی که داشت مردم را به دین اسلام دعوت میفرمود.بعد از آنکه حضرت علی(ع)به شهادت رسید، امام حسن(ع)به عنوان دومین امام و پیشوای مسلمانان رهبری و هدایت جامعه را به عهده گرفت.بعد از امام علی(ع)مردم با امام حسن(ع)بیعت کردند و با او همراه شدند.معاویه که در شام- سوریهی فعلی- حکومت میکرد، از دشمنان سرسخت اسلام بود و نمیگذاشت مسلمانان به خصوص شیعیان راحت زندگی کنند.کار به جایی رسید که او به دستورات و احکام اسلام عمل نمی کرد.در این هنگام امام حسن(ع)که در مدینه زندگی میکرد،بالای منبر رفت و از مردم خواست که آمادهی جهاد و مبارزه شوند تا با معاویه و همدستانش به پیکار بپردازند و آنها را سرکوب کنند . مردم نیز آمادهی نبرد با معاویه شدند.لحظاتی نگذشت که هزاران سرباز در لشکر امام حسن(ع)دور هم جمع شدند و منتظر دستور حضرت بودند.اما معاویه به زودی توانست با پرداخت پول زیاد و تهدید، سربازان آن حضرت را فریب دهد و آنها را از لشکر اسلام جدا سازد. آنگاه امام حسن(ع)برای حفظ دین اسلام و عده کمی از شیعیان که در لشکرش باقی مانده بود ، با معاویه صلح کرد. با این حال امام(ع)در برابر معاویه و کارهای خلاف او میایستاد و مقاومت میکرد.سرانجام به دستور معاویه در غذای امام حسن(ع)سم ریختند و آن حضرت در بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاه هجری در سن چهل و هفت سالگی به شهادت رسید. به دستور معاویه تابوت امام حسن(ع)را تیر باران کردند و نگذاشتند که آن حضرت را در کنار قبر پیامبر دفن کنند.سرانجام بدن مطهر امام حسن(ع)را در قبرستان بقیع در مدینه به خاک سپردند و تا کنون دشمنان اسلام اجازه ندادهاند تا مرقد و بارگاهی برای آن حضرت ساخته شود.
4_5773858010711458033.mp3
6.28M
🎧کبوترم هوایی شدم
علت بسیاری ازگوشه گیری هاوافسردگی های کودکان، اختلافات والدین آنان است. ترسِ ازجدایی والدین"حتی بعدازدعوای جزئی"اعتماد به نفس کودک را نابـود میکند. 🍀🍀🍀🍀🍀
🌞🌻🌞🌻🌞🌻🌞🌻🌞 نام داستان: روزی که خورشید خانوم قهر کرد: خورشید خانم تازه از خواب بیدار شده بود. موهای طلایی رنگ و پرنورش را شانه زد و به زمین نگاه کرد. بچه ها دست هایشان رابه هم گره کرده بودند و می چرخیدند. گل ها و درختان سرسبز، شبنم روی برگ هایشان را نوازش میکردند. پروانه ها خنده کنان دور گل ها پرواز می کردند و بالاخره همه و همه شاد و خوشحال بودند. خورشید خانم با نوک انگشتش پشت گنجشک کوچکی را قلقلک داد. اما گنجشک عرق پیشانی اش را خشک کرد و گفت: وای ...چقدر امروز هوا گرم شده، فکرکنم بهتره بروم جایی که خورشید به هم نتابد. بعد هم پرواز کرد و در سایه درختی نشست. خورشید خانم خیلی دلش گرفت. او دلش میخواست مثل همه موجودات، شاد و دوست داشتنی باشد وهمه او را دوست داشته باشند. خورشید خانم با دلخوری انگشتش را روی سر قورباغه ای که کنار برکه نشسته بود کشید و گفت: سلام دوست من. قورباغه جستی در برکه زد و بعد از چند دقیقه سرش را بالا آورد و گفت: آخی ...چقدر خنک شدم. خیلی گرمم شده بود. اشک در چشم های خورشید خانم پیچید. با خودش گفت: مثل اینکه هیچ کس من را دوست ندارد. باهر کسی که می خواهم بازی کنم خودش را از من دور می کند. کسی از بودن من خوشحال نیست. آن شب خورشید خانم گریه کنان پشت کوه ها رفت و تصیم گرفت دیگر هیچ وقت از خانه اش بیرون نیاید. آن شب حیوان ها هر چقدر خوابیدند، صبح نشد. با اینکه ساعت ها بود که از خوابشان می گذشت اما هنوز هم شب بود و هوا روشن نمی شد. حیوان ها در تاریکی شب دنبال غذا رفتند اما چیزی برای شکار پیدا نکردند. بچه ها دیگر نتوانستند در دل شب دور هم جمع شوند و بازی کنند. گل های رنگارنگ و قشنگ که هر روز با سپیده صبح گلبرگ هایشان را باز می کردند دیگر نتوانستند گلبرگ ها یشان را باز کنند. خانم گنجشکه نمی توانست در آن تاریکی غذایی برای بچه هایش پیدا کند و جوجه هایش گرسنه مانده بودند. بالاخره بعد از چند روز عقاب بزرگ روی شاخه درخت بلوط نشست و گفت: همه گوش کنید. به نظر من خورشید خانم با همه ما قهر کرده او تصمیم گرفته دیگر از خانه اش بیرون نیاد. همه با تعجب به عقاب نگاه کردند و گفتند: خواهش می کنیم پیش خورشید خانم برو و ازش بخواه که یک بار دیگر برگرده. اگر او از خانه اش بیرون نیاید همه ما می میریم. عقاب به طرف کوه های بلند و دوردست پرواز کرد. چند روز در راه بود تا اینکه به پشت کوه ها که خانه خورشید خانم بود، رسید. خورشید خانم را دید که غمگین و ناراحت نشسته بود. عقاب فریاد زد: آهای ...خورشید خانم! نمی خواهی از خانه ات بیرون بیایی؟ خورشید خانم با صدای غمگینی گفت: نه ...وقتی هیچ کس از بودن من خوشحال نمی شود برای چی برگردم. عقاب روی قله کوه نشست و گفت: وقتی تو نباشی هیچ کسی نمی تواند زندگی کند. همه از گرسنگی و تاریکی می میرند. برگرد پیش ما تا یک بار دیگر شادی و زندگی شیرین را برای همه بیاوری. خورشید خانم گفت: یعنی الان که من نیستم شما دیگر شاد نیستید؟ شما از نبودن من ناراحتید؟ عقاب بال هایش را به هم زد و گفت: خب معلومه که همه ناراحتند. ما برای برگشتن تو لحظه شماری می کنیم. خورشید خانم لبخندی زد و آهسته از پشت کوه سرک کشید. آقا عقاب راست می گفت، چقدر دنیا عوض شده بود. هیچ کس و هیچ چیز سرجای خودش نبود. حالا دیگر خورشید خانم مطمئن بود که همه دوستش دارند و به او حتیاج دارند. آرام آرام از پشت کوه بیرون آمد و خودش را به وسط آسمان رساند. همه جا روشن و نورانی شد. حیوان ها از خوشحالی شروع به جست وخیز کردند، گلها باز شدند. درختها شاخه هایشان را بالا گرفتند. بچه ها با صدای بلند فریاد کشیدند: خورشید خانم دوست داریم.