فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تطابق
فعالیتی مناسب برای افزیش #دقت_دیداری
شعر کودکانه امام حسن عسکری(1)
بر امام من عسکری درود
آنکه با خدا بود و بنده بود
بوده چون نبی بوده چون علی
بر جهانیان بوده او ولی
بوده چون چراغ در مسیر دین
دارد احترام بین مسلمین
بوده او شریف بوده او امام
نزد خالقش دارد احترام
منبع:کتاب امام حسن عسکری
دلاور کوچک ( داستان شهيد فهميده )

يكي بود يكي نبود غير از خداي مهربان هيچكس نبود.
در آن سالهايي كه شاه ستمگر در كشور ما حكومت مي كرد در يك شهر كوچك به اسم قم پسري زندگي مي كرد كه اسمش محمد حسين بود.
پسري كه بر خلاف پسرهاي همسن و سال خودش دنياي ديگري داشت كه ماجراهاي مهمي برايش اتفاق مي افتاد و حسين قصه ما دنياي متفاوتي داشت. محمد حسين پسر شجاع و فعال خوش اخلاق و خنده رويي بود و هميشه به همه كمك مي كرد و اينقدر پسر خوبي بود كه همه از او راضي بودند و دوستش داشتند. علاقه شديدي به مدرسه رفتن و مطالعه داشت و با اينكه هنوز به سن تكليف نرسيده بود نماز مي خواند. محمد حسين با تمام كوچكيش امام خميني را دوست داشت و هر وقت امام صحبت مي كرد به صحبتهاي امام با دقت گوش مي كرد و آنقدر امام را دوست داشت كه مي گفت امام هر چه بگويد حاضرم انجام دهم.
محمد حسين از همان دوران كودكي در مغازه كنار پدرش كار مي كرد و از اين طريق حرفها و اعلاميه هاي امام را به دست مردم و دوستانش مي رساند حتي بعضي وقتها با بچه هاي محل قرار مي گذاشت كه رأس ساعت خاصي از خانه ها بيرون بيايند و شعار مرگ بر شاه و درود بر خميني سر دهند. بعد از اينكه انقلاب پيروز شد كشور عراق به ايران حمله كرد و بين كشور ما و عراق يك جنگ طولاني اتفاق افتاد. جنگي كه دشمن مي خواست وارد خاك كشور و خانه هايمان شود و آنها را از ما بگيرد. به همين خاطر محمد حسين كه مثل شما دانش آموز بود وقتي ديد دشمن به كشور حمله مي كند به جاي درس خواندن تصميم گرفت به جنگ با دشمنان برود. چون دلش نمي خواست دشمن وارد كشورش بشود.
اما چون خيلي كوچك بود هيچ كس اجازه رفتن به جبهه را به او نمي داد تا اينكه با اصرار زياد توانست با گروهي كه به جبهه مي روند به مدت يك هفته به جبهه سفر كند.
اما توي جبهه وقتي فرمانده اين پسر كوچك را ديد فوراً دستور داد او را هر چه سريع تر ببرند و به خانواده اش تحويل دهند تا مبادا برايش اتفاقي بيفتد. دو نفر از رزمنده ها او را به شهر آوردند و به مادرش تحويل دادند و از او خواستند قول بدهد كه ديگر به جبهه باز نگردد. ولي محمد حسين كه پسر شجاعي بود گفت من نمي توانم به شما قول دروغ بدهم چون من بازهم به جبهه خواهم برگشت. بعد از چند روز محمد حسين همانطور كه گفته بود دوباره به جبهه برگشت . با وجود اينكه فرماندهان با بودن او در جبهه مخالفت مي كردند ولي وقتي شجاعت و توانايي او را ديدند و فهميدند فرستادن او به خانه فايده اي ندارد تصميم گرفتند قبول كنند كه در جبهه بمانند.
از اين به بعد محمد حسين به همراه دوستش محمد رضا شمس در يك سنگر قرار داشتند تا اينكه در حمله عراقيها به خرمشهر محاصره مي شوند در اين درگيري دوست محمد حسين زخمي مي شود و محمد حسين دوستش را با سختي و زحمت زياد به پشت خط جبهه مي رساند و خودش دوباره به سنگر بر مي گردد تا با عراقي ها بجنگد كه متوجه مي شود تانكهاي عراقي رزمندگان را مورد هدف قرار دادند محمد حسين با ديدن اين صحنه چند نارنجك به كمرش مي بندد و با چند نارنجك در دستش به طرف تانكهاي دشمن حركت مي كند. همين طور كه داشت با سرعت جلو مي رفت يك تير به پايش خورد و مجروح شد اما زخم گلوله نمي تواند از اراده او جلوگيري كند و بدون هيچ ترسي از لابه لاي تيرهايي كه از دو طرف به سوي او مي آمدند خودش را به تانك رسانيد و آن را منفجر ساخت و خود نيز به شهادت رسيد و دشمن هم با ديدن انفجار تانك از شدت ترس تانكها را رها و فرار كردند و دوستان محمد حسين نجات پيدا كردند او كار بزرگي كرد و با اين كار بزرگ نامش براي هميشه زنده ماند.
« و امام درباره اين شهيد فرزانه فرموده اند رهبر ما آن طفل 13 ساله اي است كه با قلب كوچك خود با نارنجك خود را زير تانك دشمن انداخت.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_ریاضی
#بازی_تمرکزی
#الگو
کودک طبق الگو داده شده رنگها را در جای خود قرار میدهد
#مناسب_4سال به بالا
#خودت_درست_کن
به خاطر داشته باشید که توجه به لحن کلام مهمتر از توجه به استفاده از الفاظ و کلمات مناسب است.
👈 گاهی گفتگوها به ظاهر دارای الفاظ خوب هستند ولی با لحنی که دارند آسیب رسان می شوند!
👈 مراقب لحن های دشمنی، کینه توزی، سرزنش گری، توبیخ گری، عیب جویی، خرد کردن و... در گفتگو با کودکان باشیم.
#شعر_ورزش
زینگو زینگو زینگ زنگ ورزشه
میخوره صدا موقع ورزش
بچه ها به صف شین بچه به صف
با شماره یک دستا به بالا
با شماره دو دستا به جلو
با شماره سه دستا طرفم
با شماره چهار دستا تو همه
با شماره پنج همه بشینن
با شماره شش همه بلند شن
با شماره هفت همه بخندند
خوشحال و شاد و خندانم
قدر دنیا رو میدانم
دست بزنم من پا بکوبم جوانم
بیاید با هم بخوانیم ترانه های جوانی
عمر گل کوتاست چون گل صحراست
پس بیا اینجا جوانیم شاد و خندانی
#ورزش
#شعر _ورزش
ای بچه های با نظم
همه بیاین توی صف
پاشوپاشو ورزش کن
تنبلی رو ولش کن
نرمش بکن پویا باش
ازتنبلی جدا باش
حالا بزن تو در جا
با اون پاهای زیبا
حالا بشین وپاشو
درحرکات کوشاشو
حالا بایست توثابت
یک ایست خوب وجالب
درجابزن ببینم
افسردگی نبینم
یه گردش به راست
گردش بعدی به چپ
بپانیفتی عقب
حالا دوباره درجا
با اون پاهای زیبا
نرمش بکن پویا باش
از تنبلی جدا باش
#ورزش