✨﷽✨
#زیبایی_ها_و_زشتی_های_کربلا1
#جلسه1
با موضوع: #غیرت_دینی
وقتی که حادثه دلخراش کربلا به پایان رسید عبیدالله بن زیاد دستور داد کاروان اسرا به همراه سرهای بریده را ابتدائاً به سمت کوفه ببرند. حوادثی که در بین راه اتفاق افتاد همه روضه بودند، اما اکنون به آنها اشاره نمیکنیم. فقط به این بخش اشاره میکنیم که:
راوی گفت: این زیاد در قصر خود نشسته و به همه مردم أذن ورود داد. در این حال سر شریف امام حسین را وارد مجلس کردند و او را مقابل ابن زیاد نهادند. بأنوان و دختران حرم حسینی را نیز وارد مجلس نمودند.حضرت زینب دختر بزرگوار امام علی علیه السلام به صورت ناشناس در گوشه ای از مجلس نشسته بود، ابن زیاد سؤال کرد: این زن چه کسی است؟ گفتند: این زن، دختر [امام] علی [علیه السلام] است.
ابن زیاد روی به آن مخدره نمود و گفت: شکر خدا که شما را رسوا کرد و دروغهای شما را آشکار ساخت!
حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «فاسق آن کسی است که رسوا شد و دروغگو شخص بدکار است که ما نیستیم!»
ابن زیاد گفت: رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟
حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: جز زیبایی چیز دیگری ندیدم. اینان کسانی بودندکه خداوند شهادت را برایشان رقم زده بود، و آنان نیز به سوی خوابگاه و آرامگاه ابدی خود شتافتند و به همین زودی ها، خداوند میان تو و آنان را جمع خواهد کرد و آنان با تو مخاصمه خواهند نمود، در آن دادگاه بنگر که پیروز واقعی چه کسی است؟! مادرت در عزایت گریه کند، ای پسر مرجانه!»
ابن زیاد به حدی به خشم و غضب آمد که کمر به قتل حضرت زینب سلام الله علیها بست. عمرو بن حریث، خطاب به آن ملعون گفت: او زن است و کسی زن را به خاطر گفتارش مؤاخذہ وکیفر نمیکند![۱]
این جمله ابتدایی حضرت زینب سلام الله علیها بسیار مهم است. «ما رایت الا جمیلا» جز زیبایی چیزی ندیدم. در نگاه حضرت زینب تمام اتفاقاتی که در روز عاشورا افتاد برای اباعبدالله و یارانش زیبا بود. روز عاشورا مدرسه بی نظیری بود برای حسینیان اما از آن طرف زشتیهای هم داشت در مدرسه یزیدیان. ان شاءالله در این چند شبی که در خدمت شما بزرگواران هستیم در رابطه با زیبایی ها و زشتی های کربلا صحبت میکنیم. تعدادی از زیبایی های کربلا که توسط حسینیان رقم خورد و تعدادی از زشتی ها و پلیدی ها که توسط یزیدیان رقم خورد.
مرحوم علامه مجلسی (ره) نقل میکند[۲] که شخصی به نام محیی الدین اِربلی میگوید : من و پدرم در یک قهوه خانه ای نشسته بودیم، فردی مقابل ما نشسته بود و در حال چرت زدن بود که کلاه از سرش افتاد و یک زخم بزرگ روی سر او ظاهر شد، از او سئوال کردیم این زخم کاری روی سر شما جریانش چیست ؟ گفت این زخم یادگار جنگ صفین است، ما خنده مان گرفت ( از جنگ صفین قرنها میگذرد، تو کجا و جنگ صفین کجا ) او گفت حق دارید که باور نکنید اما من برای شما تعریف میکنم : یک مرتبه به سمت مقصدی حرکت میکردم، در راه همسفری پیدا کردم و از هر دری صحبت میکردیم، آهسته آهسته متوجه شدم او دشمن حضرت علی (ع) است ! چرا که او گفت اگر من در جنگ صفین بودم شمشیر خود را با خون علی (ع) و یارانش سیراب میکردم ! من هم گفتم اگر در جنگ صفین بودم شمشیر خود را به خون معاویه و یاران او سیراب میکردم، با همدیگر درگیر شدیم، جنگ و دعوای شدیدی در گرفت شمشیرها را کشیدیم و به جان هم افتادیم تا اینکه ضربه ای به سرم اصابت کرد و بی هوش شدم!
نمی دانم چقدر طول کشید اما وقتی به هوش آمدم سرم را بر دامن آقای محترمی دیدم و مشاهده کردم که طرف دعوای من هم به درک واصل شده است، به صورت آن آقا که نگاه کردم، فرمودند : چون تو ما را یاری کردی ما نیز تو را یاری کردیم، چنان که خداوند کسی که او را یاری کند، او را یاری مینماید، دیدم آقا دست به زخم های بدنم میکشید و زخمها فوری خوب میشد و وقتی که دست بر سرم کشید، زخم سرم التیام یافت و دردی احساس نمیکردم، ولی جای زخم روی سرم ماند و آن آقا فرمودند : هرگاه کسی از تو درباره جای زخم سئوال کرد بگو : یادگار جنگ صفین است چون تو دوست داشتی در جنگ صفین شرکت کنی ؛ آن آقا وجود نورانی حضرت صاحب الزمان امام مهدی عجل الله تعالی فرجه بودند.[۳]
این غیرت دینی که این شخص نشان داد مورد تأیید امام زمان شد. خداوند متعال در قرآن کریم برای اینکه غیرت دینی مسلمانان را تحریک بکند این آیه را بیان میفرماید: «وَمَا لَكُمْ لا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ…» شما را چه شده، چرا نمیروید از مستضعفین عالم دفاع بکنید چرا نمیروید از مردان و زنان و کودکان دفاع کنید.