#مشاوره - خانواده
راهکارهای ایجاد صمیمیت با نوجوانان👇👇👇👇
🔹اشتباهات فرزندان خود را با بزرگواری، بدون پرده دری و ایجاد جسارت در آنها رفع نمایید.
🔸به صورت دستوری با آنها صحبت نکنیم و نام فرزند خود را با احترام به ویژه در حضور دیگران صدا کنیم.
🔹دادن هدیه های کوچک به بهانه مناسبت های مختلف به صورتی که آنها را پر توقع نسازد و برای هر کار کوچکی از شما انتظار پاداش و جایزه نداشته باشند.
🔸ایجاد حس مسئولیت و اعتماد به نفس در فرزندان با تعیین وظایف درخانواده و دادن یک حس مالکیت به آنها.
🔹 نسبت به دوستان فرزند خود حساسیت و شناخت بالایی داشته باشید، زیرا گرایش او بر پذیرش شما در گروه همسالان و مشابهت آنان از عوامل اصلی تربیت نوجوانان و جوانان است و این کار وقتی آسان می شود که با فرزندانمان دوست باشیم که مطمئنا به دوستان آنها نیزمی توانیم نزدیک شویم.
🌷
📢📢📢اکران فیلم زیبا و تماشایی«منطقه پرواز ممنوع»
🔻فردا شب ساعت ۱۸:۰۰تا۱۹:۳۰
۲۰:۰۰تا ۲۱:۳۰
قیمت بلیط ۵ هزار تومان
✍معــلم به بچـــه ها گفـت:
بنظرتون شـجاعترین آدما کیان؟
هرڪی یه چــیزی گفت تا اینڪه
یڪی از بچـه ها بلند شد و گفت:
شــجاعتــرین آدمـا اونان ڪه
خجالت نمیڪشن و دست پـدر و
مادرشــونو میـبوسن نه سنگـــ
قـــبرشون!
🌷
باز دلم راهی قم می شود
در حرم امن تو گم می شود
عمه سادات سلامٌ علیک
روح مناجات سلامٌ علیک
رحلت شهادت گونه حضرت معصومه سلام علیها به پیشگاه #امام_زمان (عج) تسلیت باد
#حضرت_معصومه
هدایت شده از تحلیل سیاسی و جنگ نرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چگونه میتوان به آقای رئیسی در قوه قضائیه کمک کرد....
⏪سخنرانی روشنگرانه استاد حسن عباسی
@tahlile_siasi
@tahlile_siasi
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
💫🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙🌟💫
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
ماجرای جالب چگونگی ساخته شدن پل آهنچی قم در کنار حرم و مسجد اعظم
مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت تعریف می کرد.
از مسجد که بیرون آمد، فکر وقف کردن رهایش نمی کرد، از طرفی چیزی نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود.
مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد! نگاهش که به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت.
زمزمه ای در جانش شکل گرفت: بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم.
اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد. وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می شد.
از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد.
چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد. عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد.
ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود.
کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد. درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت:
آقا، کار می کنی؟ بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟
من می خواستم بار آن کشتی بزرگی را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیده ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می آورند. می خواهی با من شریک شویی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟
دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود. با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ اگر خدا بخواهد، همین امروز می توانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم.
پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی اش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک!
همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت آنها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود. نمی دانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود. اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ...
درست همان موقع ، مردی با کت و شلوار قهوه ای و کلاه لبه داری که تا روی ابروهایش پایین کشیده بود جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟ گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم.
هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطور معجزه آسایی به فروش رسید. سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمی کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد.
این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود.
حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. می خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند.
در راه به یاد عهدش با حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد: بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم...
حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند.
بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود.
مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود 30 کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به 200 نفر رسید.
قصد داشت 30 نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت: خانم حضرت معصومه خودش برکت این پول را زیاد می کند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم.
نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت و پل آهنچی نام گرفت و عبور و مرور مردم آسان شد.
حالا به آرزویش رسیده بود و اموالش را وقف کرده بود.
🍃
🌺🍃
📚✍کانال قم زيبا اولين و بزرگترين كانال استان قم✍️📚
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
@qome_ziba
🐾🐬🐠🐾🐬🐠🐾🐬🐠🐾🐬
شعر توسل کودکانه به چهارده معصوم
اول خوانیم خدا را،
رسول انبیا را،
علی مرتضی را،
صلی علی محمد صلوات بر محمد
صلوات را خدا گفت،
جبرئیل بارها گفت،
در شان مصطفی گفت
صلی علی محمد صلوات بر محمد
شاه نجف علی است،
سرور دین علی است،
شیر خدا علی است
صلی علی محمدصلوات بر محمد
یارب به حق زهرا،
شفیع روز جزا،
یعنی که خیر النساء
صلی علی محمد صلوات بر محمد
بعد از علی حسن بود،
چون غنچه در چمن بود،
نور دو چشم من بود
صلی علی محمد صلوات برمحمد
بوی حسین شنیدیم،
چون گل شکفته دیدیم،
به مدعا رسیدیم
صلی علی محمد صلوات برمحمد
زین العباد بیمار،
سجاد است وتبدار
یعنی که شاه کبار
صلی علی محمد صلوات برمحمد
باقر امام دین است،
نور خدا یقین است،
فرزند عابدین است
صلی علی محمد صلوات بر محمد
جعفر صبح صادق،
هم نور وهم موافق،
تاج سر خلا یق
صلی علی محمد صلوات برمحمد
موسای با سعادت،
با ذکر و با عبادت،
سر دار با جلالت
صلی علی محمد صلوات برمحمد
هشتم رضا امام است،
از ضامنی تمام است،
شاه غریب بنام است
صلی علی محمد صلوات برمحمد
ما شیعه تقی ایم،
خاک ره نقی ایم،
محتاج عسکری ایم
صلی علی محمد صلوات بر محمد
مهدی به تاج و نورش،
با احمد ورسولش،
نزدیک شد ظهورش
صلی علی محمد صلوات برمحمد
#شعر #سرود
✅زیر گنبد طلا مرجع محتوایی مربیان خلاق
داستان *مرتاض هندی*
و
*امام زمان* عج!
✍ استاد ما حاج آقاتهرانی میگفت در دوران نوجوانی محضر سید عبدالکریم کشمیری بودیم این داستان را از زبان خود ایشون شنیدیم
💠 *آیت الله کشمیری* میفرمود در هند یه مرتاضی بود که توانایی این رو داشت که اگر اسم شخص و مادرش رو بهش میگفتیم، بهت میگفت که اون شخص *زندهس یا مرده* و در کجا دفنه. ازش چند نفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد. مثلا آیت الله بروجردی رو پرسیدیم، گفت: کُم کُم. منظورش قم بود. یعنی قم هستش پرسیدیم زندهس یا مرده، گفت مرده. آیت الله کشمیری اهل کشمیر بود و زبان هندی رو بلد بود
💠این مرتاض این توانایی رو داشت که بفهمه منظور ما چه کسی هست. چون مثلا اسمها خیلی با هم مشترک هستند ، شاید توی کل دنیا چندهزار آدم باشن که اسمش محمد باشه و اسم مادرش هم مثلا فاطمه. ولی این شخص میفهمید معنا و منظور ، چه کسی هست.
و این قدرت رو داشت که شرق و غرب عالم را ببینه و بگه اون شخص کجاست و آیا روی خاک هست یا زیر خاک
💠آیت الله کشمیری گفت دیدیم وقت خوبیه تا از او
*درباره امام زمان(عج)* بپرسیم و ببینیم حضرت کجاست و مرتاض چی میگه
گفتیم مهدی فرزند فاطمه. مرتاض یکم صبر کرد و گفت چنین کسی رو متوجه نشدم. اونی که منظور شماس این اسمش نیست. ماهم دیدیم اشتباه گفتیم، اسم امام زمان محمد هستش، مهدی لقب حضرته، مادر حضرت مهدی هم نرجس بگیم هست نه حضرت زهرا(س)
💠به مرتاض گفتیم، محمد فرزند نرجس. پس از مکث طولانی ، دیدیم مرتاض ،
رنگ و روش عوض شد و یکمی جا خورد و کمی عقب رفت و چندبار گفت
این کیه؟
این کیه؟
گفتیم چطور مگه؟
تعریف داستان که به اینجا رسید آیت الله کشمیری شروع کرد به گریه کردن
به مرتاض گفتیم این امام زمان ماست.
او گفت *هرجای عالم* که رفتم این شخص *حضور* داشت، *همه جا بود.*
جایی نبود که این شخص نباشه
🤲اللهم عجل لولیک الفرج🤲
اطلاعیه:
بر اساس مصوبه کارگروه اضطرار آلودگی هوا استانداری البرز به دلیل پایداری هوا و افزایش غلظت آلاینده ها فردا دوشنبه 25 آذر ماه کلیه مدارس استان البرز بجز بخش آسارا و شهرستان طالقان در دو نوبت صبح و بعد از ظهر تعطیل می باشد.
روابط عمومی