eitaa logo
مرسلات مدیا
1.2هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1هزار ویدیو
576 فایل
﷽ 📎 #موشن_گرافیک 📎 #کلیپ 📎 #عکس_نوشت 📎 #متن 💠 کانالی پر از آموزش‌های جذاب و ساده✅ 🇮🇷 اداره فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان eitaa.com/morsalatmedia 🌍 ارتباط با مدیر، نظرات و تبادل: https://eitaa.com/resaneh_tablighateslami
مشاهده در ایتا
دانلود
✅💠 خدایا کمکم کن تااا... 🔹 تولیدگر: زهرا اسحاقیان @taaghcheh
5..mp3
9.29M
✅💠ماجراهای سحر و سپیده ⬅️آموزش مهارت همسر داری 🔹 قسمت پنجم: گل بخر @taaghcheh
✅💠 کوله بارت بربند شاید این چند سحر فرصت آخر باشد... 🔹 تولیدگر: سمیرا حاج محمدی @taaghcheh
📖آهنگ باران بر دلم می خوانَد این ماه سی نغمه پُر بار را می خوانَد این ماه یک ذره از خورشید را احساس کردم حسی درخشانتر من از الماس کردم اندازه ادراک من، زیباترین است آنقدر فهمیدم که قرآن بهترین است هم نقشه راهم دراین دنیای فانی است هم راهدانِ راه های آن جهانی است قرآن امام صامت اهل یقین است وقت شفاعت شافع ارباب دین است ✍️ سراینده: نرگس عسگری @taaghcheh
15.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅💠 حکم نماز و روزه کسی که در حین سفر بیش از ده روز به شهری، به اطراف ان شهر سفرکند... 🔹 تولیدگر : زهره عنایتی 🔹 تولید محتوا: حجت الاسلام محمد قربانی مقدم 9 @taaghcheh
✅💠 القدس لنا... 🔹 تولیدگر: سیدامین علمداری @taaghcheh
✅💠روزه شک دار 💅خاله روی مبل نشسته بود و مات و مبهوت به گوشه ای خیره شده بود اعظم رو به او کرد و گفت: -خاله جان خیلی زحمت کشیده بودید! جوابی نشنید ،با تعجب به او نگاه کرد با خودش گفت:«چی شده ؟مهمونی که مثل هر سال خوب برگزار شد.» بشقابهای شسته شده را خشک کرد و روی هم چید و زیر چشمی مراقب خاله بود. پتوهای دور سالن را جمع کرد و جارو را روشن کرد خاله با صدای جارو به خودش امد از جا بلند شد «اعظم جون دستت درد نکنه خاله! خودم انجام می دم.» جارو را گرفت با حرص همه جا را جارو زد . اعظم سینی چایی را روی میز گذاشت. «بیاند خاله یه چایی داغ می چسبه !» خاله نشست آهی کشید. -چی شده خاله ؟ ناراحتی! -تشنگی و گشنگی را تحمل می کنند مثلا روزه اند.نمی شه بهشون حرف زد! -منظورتون چیه؟ -ندیدی چندتاشون ناخن کاشته بودن، یعنی با سوادند اما احکام نمی دونند ؟ -نه خاله جون ! خانم آرایشگر می گفت که اشکالی نداره حکمش پرسیده بود. خاله سرش را بالا کرد با نیشخند گفت: -والا من نمی دونم آرایشگره از کدوم دفتر مرجع تقلید پرسیده! من که تماس گرفتم گفتند وضو و غسل نداره. اعظم به فکر فرو رفت. به انگشتانش نگاه کرد. بعد رو به خاله کرد و گفت: -وای خاله چه درد سری شد یعنی وضو و غسل و مسح قرآن و... همه چیز مشکل دار می شه ؟ من که نمی خوام روزه شک دار بگیرم . خاله دست روی شانه اعظم گذاشت و گفت: کاش همه حکم خدا را به زیبایشون ترجیح می دادن . ✍️ به قلم: مریم حقیری @taaghcheh
✅💠 خدایا تمام غصه های دنیا رو میشه با یک جمله تحمل کرد... 🔹 تولیدگر: زهرا اسحاقیان @taaghcheh
✅💠درس‌هایی از حادثه‌ی طبس حادثه‌ی طبس درس عبرتی است برای ابرقدرت‌های جهان تا حقارت و ذلت خود را در برابر قدرت الهی دریابند و دست از ظلم و ستم بردارند. آن‌ها باید بدانند که اگر خداوند بخواهد زمین و آسمان و تمام هستی تبدیل به لشکریان او خواهند شد و ظالمان و ستمگران را نابود خواهد کرد. 🔹 الهه دهقانی https://hawzahnews.com/xbHqR @taaghcheh
✅💠 الهی العفو... 🔹 تولیدگر: سمیرا حاج محمدی @taaghcheh
✅💠زبون بسته ها همش به زندگی مجردی مباهات می کرد 🐶می گفت هیچ کس وفا ندارد دو توله سگ خریده بود و به آغوش می کشید . شب بود غذای سگها را داد آنها را داخل حیاط فرستاد . سرش درد می کرد یک کم گیج می خورد از روی تخت به زمین افتاد نفسش بند امده بود با صدای ضعیفی گفت:« کمک، کمک » اما کسی صدایش را نشنید. دستش حس حرکت نداشت به سختی خودش را روی زمین کشید. گوشی را برداشت زنگ زد. -خواهر کمک، کمک ؟ گوشی از دستش افتاد. پرستار اورژانس نبض را گرفت. خواهرش سراسیمه پرسید: چی شده آقا؟ -نگران نباشید خانم ! خواهرش روی دستش زد :«تا کی میخوای تنها بمونی! آخه مجردیم شد زندگی، جون به سرشدم تا رسیدم .» روی برانکار خوابیده بود که سگها به طرفش آمدند. با دست به خواهرش اشاره کرد. خواهرش برگشت: « زبون بسه ها .» یک مرتبه حس کرد سگهای با وفایش از خودشان هم نمی توانند مراقبت کنند.. ✍️ به قلم: مریم حقیری @taaghcheh
✅💠 ناگفته های استغفار... 🔹 تولیدگر: محمد زاهدی @taaghcheh