eitaa logo
مرسلات مدیا
1.2هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1هزار ویدیو
560 فایل
﷽ 📎 #موشن_گرافیک 📎 #کلیپ 📎 #عکس_نوشت 📎 #متن 💠 کانالی پر از آموزش‌های جذاب و ساده✅ 🇮🇷 اداره فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان eitaa.com/morsalatmedia 🌍 ارتباط با مدیر، نظرات و تبادل: https://eitaa.com/resaneh_tablighateslami
مشاهده در ایتا
دانلود
✅💠 خدایا زبانم را به سپاس و شکر و ذکر و ستایش نیک، نسبت به حضرتت گویا کن... 🔹تولیدگر: زهرا اسحاقیان @taaghcheh
✅💠نذری چند ساعتی به افطار مانده بود. زن برای خرید نان تازه راهی کوچه شد. بوی حلیم همه جا پیچیده بود. دختر بچه چادر مادر را به سمت مغازه کشید: «مامان من حلیم میخوام.» مادر نگاهی به مغازه کرد: «باشه! یه وقت دیگه برات می خرم.» - مغازه دار از پشت شیشه همه چیز را دید. رو کرد به شاگردش: «این خانومه رو می شناسی؟» -«آره اوستا! چند تا کوچه بالاتر خونشونه. همسایه ایم.» سر تکان داد:«هِی!» -«چرا سر تکون می دی؟» -«شوهرش کارگر ساختمون بود. چند ماهِ پیش از داربست افتاد و مرد.» شاگردش را با یک ظرف حلیم در خانه‌شان فرستاد. پسر زنگ زد: «همسایه نذری آوردم.» ✍️ به قلم: مریم روغنی @taaghcheh
✅💠 ماقطعت رجایی منک... 🔹تولیدگر: سمیرا حاج محمدی @taaghcheh
✅💠قضاشو بگیر! مادرسینی غذا را جلوی دختر گذاشت.دختر از روی زمین بلند شد. و کنارپنجره رفت . -بیا ناهارت بخور دختر گلم! - من روزه م مامان ! -ضعف می کنی! عزیزم دیروز روزه گرفتی،امروز بخور! یکی نه یکی بگیر. -مامان من 11 سالمه می تونم روزه بگیرم. -لجبازی نکن عزیزم! بعدا قضاش را بگیر! -مامان اجازه بده بگیرم باور کن من می تونم! -حرف گوش کن دخترم! تو نمی تونی! به عصر نکشیده غش می کنی! دختر خیره خیره به مادر نگاه کرد بعد آب دهانش را قورت داد و گفت: -مامان چرا هفته پیش که خونه مامان بزرگ بودم و تمام روزه هام را گرفتم طوریم نشد. مادر با تعجب به او نگاه کرد. - آخه مامان بزرگ افطار و سحری مقوی بهم می داد بعدشم بهم یاد داد که روزا بیشتر استراحت کنم. ✍️ به قلم: مریم حقیری @taaghcheh
✅💠 "کریم اهل‌البیت(ع) الگویی در تعامل با خدا" ✅ زندگی ما انسانها بر پایه‌ی ارتباط و تعامل با خدا، با خویشتن، با جامعه، با طبيعت و جهان بنا شده‌است و این ارتباطات بايد بر مبنای ميزان و شاخصی تنظیم شود. این شاخص و ميزان را قرآن کريم در آیات ابتدایی که بر پیامبر عظیم‌الشان اسلام نازل کرده است بیان کرده، آنجا که در سوره مبارکه‌ی علق می‌فرمايد: اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ. 🔹 مریم رمضان‌قاسم عضو گروه نویسندگی صریر http://nedaesfahan.ir/144173 @taaghcheh
✅💠 بی کسان را تا قیامت میکند یاری حسن... 🔹تولیدگر: سمیرا حاج محمدی @taaghcheh
✅💠 امام حسنی ام... 🔹تولیدگر: سمیرا حاج محمدی @taaghcheh
✅💠 راهکاری برای دوری از حدیث نفس مذموم خودکنترلی ناشی از روزه، مانع از ایجاد زمینه‌های درگیری‌ذهنی و گفت‌وگوی با خود پیرامون گناه می‌شود و همین امر ابتلا به حدیث نفس مذموم را نیز کاهش می‌دهد. 🔹مریم اختریان، عضو گروه نویسندگی صریر https://hawzahnews.com/xbGkZ @taaghcheh
🌱ای صبر محض تو قدم اول حسین جانها فدای تو که دل تو دل حسین 🕊صلحت برای ماندگاری دین ، فتح باب بود خونت درون طشت زر ،آقا گلاب بود ✨( حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت) در شرح وصف نام کریمت ، زبان گرفت 🌷نام و مرام و مهر و صفای شما ، حسن نور و وجود و عصمت و رای شما حسن ✍️ سراینده: نرگس عسگری @taaghcheh
✅💠مثلِ کِشتی 🔥صدای گریه ی زن از توی خانه می آمد: «یعنی یکی تو این ساختمون نبود، زودتر بفهمه؟! کل زندگیم سوخت.» مرد چمباتمه زد کنار دیوار. سرش را توی دستانش قایم کرد: «بدبخت شدم. جواب صابخونه رو چی بدم؟» مرد همسایه سر تکان داد: «ما خبر نداشتیم شما خونه نیستید.» به زن روبروی در اشاره کرد:«خانمم گفت بوی سوختگی میادا، اما فکر کردیم بوی سوختگی غذاست؛ وگرنه زودتر زنگ می زدیم آتش نشانی.» 🌫دود از چهارچوب در، رقصان بیرون می آمد. زن همسایه گردن کشید و توی خانه را دید زد. لب گزید:«هیچی نمونده. همه جا سیاه شده.» «آدم همسایه داشته باشه و با نداشتنش فرقی نداشته باشه.» کنار چهارچوب در ایستاد:«گریه نکن زن! بالاخره یه خاکی به سرمون می ریزیم.» زن همسایه از در فاصله گرفت. چادر را روی سر مرتب کرد:«مگه خودتون نگفتید، فکر کنید ما مردیم؟! اصلاً همسایه ندارید؟!» مرد همسایه کنارش ایستاد:«هیچی نگو! حق دارن ناراحت باشن. به دل نگیر!» زن نگاهی به شوهرش کرد:«ماه رمضون سال اولی که اومدن رو یادت رفته؟ تازه یادشون افتاده بود توی حیاط بشینن چای و پای سیب بخورن. گفتی ماهِ رمضونه. چیکار کرد؟ کلی توهین بهت نکرد؟ مگه نگفت زندگی ما به شما ربطی نداره؟! صدای طوطی و سگشون پدرمونو درآورد. هر کاری خواستن کردن، راحتم گفتن چهاردیواری اختیاری. سوختن خونه شون هم به ما ربطی نداره.» زن از پله ها بالا رفت. مرد همسایه نگاهی به در سوخته ی خانه کرد:«اگه کمکی خواستید روی ما حساب کنید.» دنبالْ سرِ زنش رفت. مرد انگشت به دهان به بالا رفتن آن ها خیره شد. ✍️ به قلم: عصمت مصطفوی @taaghcheh
✅💠 نیکوترین نیکو، خلق نیکو است... امام حسن مجتبی علیه السلام🌸🌸 🔹تولیدگر: زهرا اسحاقیان @taaghcheh
✅💠... زیبا خانم هر سال روز میلاد امام حسن شله زرد نذری داشت و خواهرش آنها را با دارچین تزئین شان می کرد و حمید پسر زیبا خانم که سی سالی داشت بعد از تست شله زردها آنها را بین همسایه ها و فامیل پخش می‌کرد. آیفون خانه همسایه جدیدشان را که زد دختر بچه ای با جثه ی کوچک در را باز کرد؛ با چشمانی که از دیدن شله زرد برق میزد به حمید سلام کرد و پرسید: خوشمزه اس نه؟ حمید گفت:خیلی، خودم تستش کردم؛ تو هم بدو برو همین الان تستش کن ببین چقدر خوشمزه اس. دختر بچه:ولی من روزه ام آقا باید تا افطار صبر کنم. حمید با نگاهی به جثه ی دختر بچه از جوابی که داده شرمنده شد. ✍️ به قلم: مریم رمضان قاسم @taaghcheh