eitaa logo
•|..مستشهدین..|•
671 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3هزار ویدیو
39 فایل
"بسم‌ربـــ‌الشهداوالصدیقین" زنده‌نگه‌داشتن‌یاد‌وخاطره‌ی‌ شهداکمترازشهادت‌نیست... امام‌خامنه‌ای‌‌عزیز🖐🏻🌿 🔺 ارتباط‌باادمین‌کانال: @Amirhossein_retout 🔻 #کپی‌آزادبه‌شرط‌یک‌صلوات‌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
لباس‌های خیس به تنشان سنگینی می‌كرد ستون گردان دم ارتفاع قامیش و زیر پای عراقیا بود همهمه بسیجی ها میان رعد و برق و شق شق باران گم شده بود حالا گونی‌هایی هم كه عراقیا پله‌وار زیر كوه چیده بودند، از گل و لای لیز شده بود و اسباب دردسر... بچه ها از كت و كول هم بالامی‌رفتند كه از شر باران خلاصی یابند و خودشان را داخل غار بزرگ زیر قله برسانند انگار یه گونی، جنسش با بقیه فرق داشت لیز و سر نبود بسیجی‌ها پا روش می‌ذاشتند، می‌پریدند اون‌ور آب و بعد داخل غار... اما گونی هر از گاهی تكان می‌خورد شاید اون شب هیچ بسیجی‌ای نفهمید كه پله شده بود برای بقیه... یكی دو نفر هم كه متوجه شدند دم غار اشكهاشون با باران قاطی شده بود «علی به معنای واقعی كلمه مالك نفسش بود» 🌷 🌼 ‌ 🌐 @Mos_tashhadin 🌷
🌷 تعلق شهدا به خداوند متعال در سطح عالی و الهی و برای رسیدن به خدا بود؛ به همین دلیل دیگر تعلقات والای دنیوی را فدای تعلق جاوید شدن و رسیدن به خداوند کردند. |سردار شهید حاج قاسم سلیمانی| 🌼 ‌ 🌐 @Mos_tashhadin 🌷
﴾﷽﴿ . روح‌الله روی حجاب خیلی حساس بود. برای عفاف و حجاب ارزش زیادی قائل بود. اگر توی خیابان خانم بدحجابی را می‌دید، خیلی بهم می‌ریخت. می‌گفت: غیرت من قبول نمی‌کنه چنین صحنه‌هایی رو ببینم و‌ تحمل کنم. عاشق پوشش «چادر» بود. روی آن خیلی هم حساس بود. به خانمش می‌گفت: مراقب باش هیچ وقت چادرت خاکی نشه. ما از چادر خاکی خاطره خوبی نداریم. 🌼 ‌ 🌐 @Mos_tashhadin 🌷
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ 〽️با عصای زير بغل توی كوچه راه مي رفت. مدام به آسمان نگاه می كرد و سرش را پايين می انداخت رفتم جلو و ازش پرسيدم: آقا ابرام چی شده!؟ 🌀اول جواب نمی داد. اما با اصرار من گفت: هر روز تا اين موقع حداقل يكی از بندگان خدا به ما مراجعه می كرد و هر طور شده مشكلش رو حل می كرديم اما امروز از صبح تا حالا كسی به من مراجعه نكرده! می ترسم كاری كرده باشم كه خدا توفيق خدمت را از من گرفته باشه... 🌼 ‌ 🌐 @Mos_tashhadin 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سنگـــر تـخــریـب محل خودسازی و پروازشان بود سنـگـــری که فرش را به عرش پیوند می داد صفایی داشت کتری و کلمن و جاکفشی و فانوس و پوتین و جعبه مهمات… ولــے صفای حقیقی در اخــلاص مــردان بی ادعا بود…. 🌼 ‌ 🌐 @Mos_tashhadin 🌷
🔰 | 🔻از زبان هم رزم این شهید شنیدم که می گفت:وقتی در عملیاتی تمام نیرو هایش شهید شدند و تنها مجبور به عقب نشینی شد، در مسیر به گروهانی از صدامیان برخورد کرد. با شهامت خود را معرفی کرد وگفت:من علی چیت سازیان هستم؛«عقرب زرد». اگر مقاومت کنید،تا آخرین گلوله با شما می جنگم والا تسلیم شوید و جان به سلامت ببرید. 🌟ایشان تعریف میکرد دیده بان از دور خبر داد یک گروهان آدم در حال حرکت به سمت ما هستند،ولی یک نفر به دور اینها می چرخد. از نحوه دور زدنش پیداست که علی باشد اما صبر کنید نزدیک تر بیایند، نزنید. با نزدیک شدن آنها چهره علی نمایان شد. علی آن گروهان را تک و تنها به اسارت خود در آورده بود! فرماندهان عراقی ایشان را عقرب زرد می نامیدند و صدام برای سرش جایزه تعیین کرده بود. 🌼 ‌ 🌐 @Mos_tashhadin 🌷
1⃣ شیعه حقیقی با موتورش تصادف کرده بود. رفتیم بیمارستان. دکتر ده روز براش استراحت مطلق نوشته بود. کمر درد شدیدی داشت. حتی در این حالت مقید بود که بعد از اذان مغرب موقع آب خوردن بنشیند. می گفت: «از امام صادق سلام الله علیه روایت داریم که اگر شب نشسته آب بخوریم، رزق مان بیشتر می شود» ❤️شهید حمید سیاهکالی❤️ 📚یادت باشد ❣کانال مستشهدین ❣ 🌼 ‌ 🌐 @Mos_tashhadin 🌷
https://harfeto.timefriend.net/16390389621754 سلام لینک بالا چالش انتقاد ناشناس هرکس که دوست داره نظر بده لطفا برای بهتر شدن کانال.
. روح‌الله خیلی حساس بود که در خیابون چیزی نخوره، نگران بود کسی ببینه و دلش بخواد و روح‌الله مدیونش بشه... یک بار با هم می‌رفتیم بهشت زهرا(س). دو تا ساندویچ خریدم که تو ماشین بخوریم. روح‌الله ساندویچش رو پایین نگه داشته بود. نمیاورد بالا، خم می‌شد و می‌خورد تا از شیشه ماشین هم پیدا نباشه... همین دقت کردن‌های ریز و کوچکش اون رو از بقیه متفاوت کرد.... به نقل از: خواهر شهید روح الله قربانی 🌼 ‌ 🌐 @Mos_tashhadin 🌷
🌷شهید علی پیرو نظر🌷 شهید والامقام علی پیرو نظر در سوم بهمن ماه سال 1343، شب شهادت مولاي متقيان اميرمؤمنان(عليه السلام)، در تهران چشم به جهان گشود،در سال 1364 به سنت ازدواج روي مي آورد و چهار هفته بعد مرخصي تحصيلي مي گيرد و عازم جبهه مي شود. بعد از اتمام عمليات در دانشگاه دارالفنون تهران مشغول تحصيل مي گردد،سرانجام پس از رشادت های فراوان در 28 دی ماه سال 1366 در عملیات بیت المقدس2 و در ماووت عراق به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد،پیکر مطهر شهید در ساوه به خاک سپرده شد. 🌷شادی ارواح طیبه امام خمینی(ره) و شهدای انقلاب اسلامی صلوات🌷 🌷🇮🇷🌹🌷🇮🇷🌹@shahedmarkazi
بهترین کانال ایتا آرمین احمدی😍 هرچی کلیپ جدید از آرمین احمدی میخوای فقط همین جا👇 💙@armin_ahmadi_daii❤️ ‌🔱کانال ایتا آرمین احمدی 🔱 👑 😎 داییییی🤪 خیااااار🥒 بکوب رو لینک زیر حال کن 🔥👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2852388975Cb1f87961f8
نظر دوست عزیزمون🌹 https://eitaa.com/mos_tashhadin
ممنون در حال اجراست" https://eitaa.com/mos_tashhadin
نظر لطف شماست♡ https://eitaa.com/mos_tashhadin
نظر های ناشناس امروز ☝🏻☝🏻☝🏻☝🏻☝🏻
بنر جدید لطفا انتشار بدید
❤️ حسین جانم پا میشوم بہ حرمٺِ نامٺ تمام قد خم میڪنم براے تو با احترام،قد هرگز مقابلِ احدے خم نمیشوم تا خم ڪنم براے تو در هر سلام،قد 👈برای پیوستن به کانال امام حسین(علیه السلام)روی لینک کانال کلیک کن👇👇 ⭕️ کانال باب الحسین⭕️ https://eitaa.com/joinchat/1904738340Ca3aea7298d ⭕️ کانال باب الحسین⭕️ https://eitaa.com/joinchat/1904738340Ca3aea7298d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🕊🕊🥀🕊🕊🥀 🥀🕊 💐چند روز قبل از رفتن به سوریه ازم خواست که بزارم بره سوریه.باهاش مخالفت کردم وگفتم تو مال جنگ نیستی و من فقط یک پسر دارم و اگر تو بری دیگر کسی را ندارم.شب که خوابیدم سلام الله علیها پسرم و ازم خواست و گفت با رفتنش مخالفت نکنم. 🌷وقتی خبر شهادتش و شنیدم اصلا ناراحت نبودم چون حضرت زینب محمد منو انتخاب کرده بود.آخرین حرف محمد قبل از این بود به دوستانش گفت:من برای دفاع از تا هم برای جنگ میروم. ✍به نقل از:مادر شهید 🥀🕊شهادت . . . پایان ڪسانی است ، ڪہ به تڪلیفشان عمل ڪردند 🌹 🌼 ‌ 🌐 @Mos_tashhadin 🌷
شهید حسن وردیانی ایام نوروز روز اول عملیات فتح المبین بود که خبر آوردند حسن زخمی شده است. یکی از دوستان که یک پیکان سبز رنگ داشت، گفت بیا برویم شیراز، زیرا حسن را به شیراز منتقل کرده بودند. ما شب حرکت کردیم و حوالی سحر به شیراز رسیدیم و به بیمارستان رفتیم. سه روز از زخمی شدن حسن می گذشت و به ما نگفته بودند که از چه ناحیه ای زخمی شده است. رفتیم و دست به دامن نگهبان بیمارستان شدیم و از او تقاضا کردیم که ترتیبی بدهد تا بتوانیم وارد بیمارستان شویم. چون خیلی شلوغ بود، ما را راه ندادند. ما ‏به او التماس کردیم، گفتیم: «مجروحی داریم و باید حتماً او را ببینیم». ‏گفت: «مریضتان اهل کجاست؟». ‏گفتیم: «اهل بوشهر»، همین که این کلمه از دهان ما خارج شد، گفت: «بیایید و سریع او را ببرید». ‏متعجبانه به او گفتیم: «چرا؟». گفت: ‏«از صبح که بلند می شود، مریضها را دور خودش جمع می کند و با آنها بگو و بخند راه می انداز تا شب که بخواهد بخوابد، بیمارستان از دست او در ‏امان نیست». بعد از شنیدن این مطلب، گفتم: «توی این وضعیت او را کجا ببریم؟». گفت: «او را به بیمارستان دنا ببرید، آنجا دیگر نمی تواند بازیگوشی کند». حسن عادتی که داشت این بود که وقتی قهقهه می زد، هیچکس حریفش نبود و در بین بچه های بسیج معروف بود. راوی: «برادر شهید حسن وردیانی»😂 🍃┅🦋🍃┅─╮ 🌼 ‌ 🌐 @Mos_tashhadin 🌷