eitaa logo
•|..مستشهدین..|•
672 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3هزار ویدیو
39 فایل
"بسم‌ربـــ‌الشهداوالصدیقین" زنده‌نگه‌داشتن‌یاد‌وخاطره‌ی‌ شهداکمترازشهادت‌نیست... امام‌خامنه‌ای‌‌عزیز🖐🏻🌿 🔺 ارتباط‌باادمین‌کانال: @Amirhossein_retout 🔻 #کپی‌آزادبه‌شرط‌یک‌صلوات‌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 هیچ خانم نامحرمی را نگاه نمی‌ڪرد. همیشه می‌گفت : اگر قرار است چشمی به آقا امام‌زمان (ارواحنافداه) بیفتد ؛ نباید با نگاه به نامحرم آلوده شود . در خیابان هم ڪه بودیم همیشه ملاحظه می‌ڪرد ڪه نگاهش به نامحرم نیفتد و مراعات می‌ڪرد . شهید مدافع حرم آل‌الله... ______________________ @mos_tashhadin🌷
🖇 🔗کارهایش را روی و انضباظ انجام می داد و برای بیت المال اهمیت و خاصی قائل بود. نحوه برخورد و سلوک او با اقوام و دوستان و همکاران باعث شده بود که مورد علاقه و احترام همه باشد. 🔗نسبت به خود احترام و محبت وافری داشت و هیچگاه جلوتر از آنها قدم بر نمی داشت. بنا به اظهارات همرزمانش، 📝اش را همزمان با بمباران مسجد جامع خرمشهر نوشت. او همواره به مادرش می گفت: "شما باید مانند مادر وهب باشید، اگر من به راه اسلام نرفتم، را حلالم نکنید." 🌷 __________________________ @mos_tashhadin🌷
📖 💢 صبحانہ ای ڪه بہ خلبان‌ها می‌دادم ، ڪره ، مربا و پنیر بود . یك روز شهید ڪشوری مرا صدا زد و گفت : فلانی ! گفتم : بله . گفت : شما در یك منطقه‌ی جنگی در مهمان‌سرا ڪار می‌ڪنید . پس باید بدانید مملڪت ما در حال جنگ است و در تحریم اقتصادی بہ سر می‌برد . شما نباید ڪره ، مربا و پنیر را با هم به ما بدهید درست است ڪه ما باید با توپ و تانك‌های دشمن بجنگیم ولی این دلیل نمی‌شود ما این گونه غذا بخوریم . شما باید یك روز به ما ڪره ، روز دیگر پنیر و روز سوم بہ ما مربا بدهید . در سہ روز باید از این‌ها استفاده ڪنیم وگرنه این اسراف است . من از شما خواهش می‌ڪنم ڪه این ڪار را نڪنید . من گفتم : چشم . ✍ نشر بمناسبت : سالروز شهادت ، شهید خلبان 🌹 مزار شهید : گلزار شهدای تهران ، قطعہ ۲۴ ، ردیف ۸۲ ، شماره ۵ __________________________ @mos_tashhadin🌷
وقتی به منزل ابراهیم رفتیم بعد از تعارف معمول، ابراهیم شروع به صحبت کرد و گفت: استاد (علامه جعفری) ما توی جبهه به خیلی از مسائل یقین پیدا می کنیم !! بعد دستش را شبیه یک دایره کرد و گفت؛ اگر دنیا مثل کُره باشد ، امام زمان (عج) مانند این دست های من به دنیا احاطه دارد. خداوند نیز بر تمام دنیا شاهد و ناظر است🥀... 📚 سلام بر ابراهیم۲ ___________________________ @mos_tashhadin🌷
●برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم،شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم ؛بی مقدمه گفت نمی شود،با تمام احترامـــی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلـــی جدی بود؛کمی نگاهش کردم،با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم:" شکایت شما را به مادرم حضرت زهرا(س) می کنم." ● هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که دوید دنبال من با پای برهنه گفت:" این چی بود گفتی؟" به صورتش نگاه کردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه ی مرخصی سفید امضا،هر چه قدر دوست داری بنویس ،اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتی قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستی آن حرفت را پس گرفتی؟ 📎فرماندهٔ گردان یازهرای لشگر ۱۴ امام حسین(ع) 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۳ اصفهان ●شهادت : ۱۳۶۶/۲/۵ بانه ، عملیات کربلای۱۰ __________________________ @mos_tashhadin🌷
🌿 دائم‌الوضو بود موقع اذان خیلےها مےرفتند وضو بگیرند ولے حسن اذان و اقامه را می‌گفتـــــ : و نمازش را شروع میڪرد می‌گفتـــــ : زمین جاےِ جمع‌ ڪردن ثوابه حیفـــــ زمینِ خدا نیستـــــ ڪه آدم بدون وضو روش راه بره..؟! ________________________ @mos_tashhadin🌷
●برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم،شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم ؛بی مقدمه گفت نمی شود،با تمام احترامـــی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلـــی جدی بود؛کمی نگاهش کردم،با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم:" شکایت شما را به مادرم حضرت زهرا(س) می کنم." ● هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که دوید دنبال من با پای برهنه گفت:" این چی بود گفتی؟" به صورتش نگاه کردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه ی مرخصی سفید امضا،هر چه قدر دوست داری بنویس ،اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتی قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستی آن حرفت را پس گرفتی؟ 📎فرماندهٔ گردان یازهرای لشگر 14 امام حسین(ع) 🌷 ●ولادت : 1343 اصفهان ●شهادت : 1366/2/5 بانه ، عملیات کربلای10 🌷 ________________________ @mos_tashhadin🌷
🔰 | 🔻از زبان هم رزم این شهید شنیدم که می گفت:وقتی در عملیاتی تمام نیرو هایش شهید شدند و تنها مجبور به عقب نشینی شد، در مسیر به گروهانی از صدامیان برخورد کرد. با شهامت خود را معرفی کرد وگفت:من علی چیت سازیان هستم؛«عقرب زرد». اگر مقاومت کنید،تا آخرین گلوله با شما می جنگم والا تسلیم شوید و جان به سلامت ببرید. 🌟ایشان تعریف میکرد دیده بان از دور خبر داد یک گروهان آدم در حال حرکت به سمت ما هستند،ولی یک نفر به دور اینها می چرخد. از نحوه دور زدنش پیداست که علی باشد اما صبر کنید نزدیک تر بیایند، نزنید. با نزدیک شدن آنها چهره علی نمایان شد. علی آن گروهان را تک و تنها به اسارت خود در آورده بود! فرماندهان عراقی ایشان را عقرب زرد می نامیدند و صدام برای سرش جایزه تعیین کرده بود. 🌼 ‌ 🌐 @Mos_tashhadin 🌷
| 📍خواستگار 🌟عباس هفته‌ای یک خواستگار داشت. فرمانده شهید می‌گفت عباس هفته‌ای یک خواستگار داشت. گویی همه خواهان بودند که با عباس فامیل شوند، همیشه به او می‌گفتند اگر می‌خواهی ازدواج کنی ما گزینه مناسب داریم. در ایام اربعین با خانواده شیرازی آشنا شدند و خانواده حرف‌ها زدن و عباس زمانی که با این خانم صحبت کرده بود به وی از تصمیمش گفته بود در صورتی که سالم از این مأموریت بازگشتم برای رسمی شدن این ارتباط قدم جلو خواهم گذاشت. اما گویی خداوند برای عباس جور دیگری رقم زده بود و برای خودش کنار گذاشته بود... یاد شهدا با صلوات🌷 🌼 ‌ 🌐 @Mos_tashhadin 🌷
🔰 | 🌟همه جور شاگردی داشت. از حزب اللهی ریش دار تا صورت تراشیده تیریپ آرت. از چادری سفت و سخت تا آنها که مقنعه روی سرشان لق می زد. یک بار یکی از همین فکلیها همراه دوست محجبه اش آمده بود پیش دکتر. پیش پای هردوشان بلند شد. جواب سؤالات هردوشان را داد. هردوشان را هم خطاب میکرد «دخترم». اذان گفتن . نگفت «بروید بعد نماز بیایید» . همان جا آستین هایش را بالا زد. سجادة کوچکی در دفترش داشت که هروقت فرصت نماز جماعت نبود، در دفتر نماز اول وقتش را می خواند. 📍یک سال بعد، آن دختر فکلی، در صف اول نماز جماعت دانشگاه بود و قرآن بعد از نمازش ترک نمی شد. شهید دکتر مجید شهریاری این طور شاگرد تربیت میکرد. 📎پ ن:تنها آنهایی ترور میشوند که وجودشان دریچہ‌ۍ تنفس استڪبار را میبندد، آن‌قدرکہ مجبور شوند، آنهاراحذف فیزیکی، یعنے ترور کنند... 🌼 ‌ 🌐 @Mos_tashhadin 🌷
شهید مدافع‌حرم 🌹 همسر شهید نقل می‌کنند: یکی از وصیت‌های مهمی که شهید سعید انصاری به همه می‌کردند، این بود که «نماز اول وقت هیچگاه ترک نشود.» خود ایشان نیز همیشه و در هر حالتی که بود، نمازش را در اول وقت می‌خواند و به اطرافیانش، این عمل پسندیده را سفارش می‌کرد. 🌼 @Mos_tashhadin 🌷
🕊 🍃محمودرضا شهید زنده بود. این اواخر که از او عکس می گرفتم وقتی از پشت لنز توی چهره اش نگاه می کردم با خودم می گفتم این عکس آخر است تقریباً پنج شش ماه آخر هر چه عکس از او می گرفتم بعداً پاک می کردم دلم نمی آمد عکسی از او گرفته باشم که عکس آخر باشد به خاطر حذف کردن آن عکس ها تأسف نمی خورم و به لحظاتی که با او گذرانده بودم افتخار می کنم همیشه حواسم بود که کنار شهید زنده ای هستم که روی خاک قدم می زند... ✍راوی: برادر شهید ‌‌ 🌼 @Mos_tashhadin 🌷
🕊 🍃يكى از مسئولين مستقيمش ميگفت: ماه رمضان بود،رفته بودم بادينده (منطقه اى كويرى در اطراف ورامين) كه محمودرضا را آنجا ديدم.مهمانانى از حاشيه خليج فارس داشت و با زبان روزه داشت در هواى گرم آنها را آموزش ميداد. 🍃نقطه اى كه محمودرضا در آنجا آموزش ميداد،در عمق ١١٠ كيلومترى كوير بود گرماى هوا شايد ۴۵ درجه بود آن روز ولى روزه اش را نشكسته بود در حالی كه نيروهايش هيچكدام روزه نبودند و آب مى خوردند... 🍃محمودرضا ميگفت:من چون مربى هستم و در مأموريت آموزشى و كثير السفر هستم نمى توانم روزه ام را بخورم حقا مزد محمودرضا كمتر از شهادت نبود... 🌼 @Mos_tashhadin🌷
🌱ڪمڪ شهید سلیمانی به فرمانده داعشی! حاج قاسم در سوریه از جایی عبور می ڪرد، ماشینی دید ڪه خراب شده، نزدیڪ رفت دید آقایی به همراه خانم حامله اش ڪه وضع حملش هم نزدیڪه داخل ماشین هستند، چراغ انداخت چهره مرد رو ڪه دید هر دو همدیگر رو شناختند! او سردار سلیمانی را شناخت و سردار هم او را ڪه فرمانده ی یڪ بخش عظیمی از بود شناخت! سردار دستور داد خانم رو به بیمارستان برسانند و ماشین را هم به تعمیرگاه... خود سردار هم دنبال ڪار خودش رفت! چند روز بعد به سردار خبر دادند آقایی با دسته گل آمده و می خواهد شما را ببیند! وقتی سردار آمد، دید همون فرمانده داعش هست، ڪه به سردار میگه به ما گفتند ایرانی ها ناموس شما را ببینند سر می برند و... اما من دیدم تو به زن حامله ام و من ڪمڪ ڪردی.. ۶۰۰۰هزار نیروی من اسلحه را زمین گذاشتند و همه در خدمت شما هستیم! ✍ نقل خاطره توسط سردار رفیعی فرمانده سپاه حضرت صاحب الامر (عج) قزوین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به حاج قاسم گفتم : «حاجی! رسانه‌های آمریکایی شدیدا روی شما تمرکز کرده‌اند.» بعد یکی از مهم‌ترین مجله‌های آمریکایی را نشانش دادم که تصویر روی جلد، عکس حاج قاسم بود با تیتر : «سردار بی‌جایگزین». به حاجی گفتم : «برخی دوستان ما که ایالات متحده را خوب می‌شناسند، می‌گویند این مقدار تمرکز رسانه‌ای، مقدمات ترور است. باید محتاط باشید.» خندید و گفت : چه خوب! این آرزوی من است. راوی ☘️ 💔 ____________________ @mos_tashhadin🌷