eitaa logo
بی نهایت
1.1هزار دنبال‌کننده
540 عکس
1.1هزار ویدیو
4 فایل
🍀💚🍀 #مسافر ما مسافریم مسافران خاک مسافران سفر ابدیّت مسافران #بی_نهایت 🌹🌹🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
نمیداند کسی مرگش کجا ی این جهان باشد چه حالی میرود زاینجا چه وقتی از زمان باشد دم مرگش کسی گیرد سرش را بر سر زانو ویا تنها بمیرد مردن او در نهان باشد بوقت رفتن از دنیا بود ایمان او کامل ویا بیدین بمیرد مردنش چون کافران باشد در این عالم بگیرد خو به علم معرفت آیا؟ ویا در ظلمت عقلانی اش چون جاهلان باشد به دنیا درپی شرّبود ویا عبدِ درِ خالق ؟ به فردا در صف خوبان ویا از عاصیان باشد ولی آنقدر یقین دارم اجل گیرد گریبانم رسد روزی تنم همچون درختی در خزان باشد بشر گردد سلیمان و شود انگشترش دستش اسیر مرگ میگردد به قصرش گر نهان باشد چو در قبرش بگذارند و بر رویش لحد چینند در آندم طعمهٔ مور و به دفعش ناتوان باشد نباشد همرهش مالی ویا فرشی شود بستر اگر همچو تهمتن یا سلیمان جهان باشد رسد روزی گزار او به پای میز عدل حق در آنجا شاهدان دست وسروپا وزبان باشد خوشا آنکس کند کاری زبهر روز عقبایش در آن روزی که وانفساست نجات او از آن باشد چه کردی ای (صفا) آن دم بکار آید به روز سخت در آن روزی که وانفساست بداد تو همان آید ما @mosaferanekhak
همه جا تیره و تار است شب اول قبر شب تنگی مزار است شب اول قبر هرکه خوش بوده نَظاراست دم غسل و کفن هر که مِی خورده خمار است شب اول قبر رمقی نیست که فریاد کِشَم از دَردَم سینه ام تحت فشار است شب اول قبر تک و تنها بگذارن مرا و بروند کَندن از ایل و تبار است شب اول قبر چون بپرسن ز رب و ز نبی بر دهنم گوئیا قفل به کار است شب اول قبر با همین حال ولی شوق به مُردن دارم شوقم از دیدار یار است شب اول قبر حکم دوزخ چه بِبُرن برایم دو ملک حیدرم ناجی نار است شب اول قبر آری آنکس که در این دار بلا گفت حسین با حسینش سرو کار است شب اول قبر ما @mosaferanekhak
می رود قافله ی عمر، چه ها می ماند..؟ هر که غفلت کند از قافله جا می ماند شیشه ی عمر چه زیباست ولی حساس است که به رویش اثر ِلکه و "ها" می ماند باید از شیشه ی خود لکه زدایی بکنی خوب و بد در پس ِاین شیشه بجا می ماند هر که نیکی کند و دست کسی را گیرد دست ِاو یکسره در دست ِخدا می ماند هر که یک ذره در این حادثه ظالم باشد آخر ِقصه گرفتار ِبلا می ماند زندگی مثل درختی ست که در طول ِزمان گه تنومند و گهی رو به فنا می ماند هر که محکم بزند ریشه ی خود را به زمین در بلایای طبیعی سر ِپا می ماند شاخه از ریشه جدا نیست ولی گهگاهی با حضور تبر از ریشه جدا می ماند باغبان غصه نخور،ریشه رگش در خاک است شاخه را هم بزنی ،کامروا می ماند سعی کن ریشه ی خود را بدوانی در خاک چون در این باغ فقط ریشه بجا می ماند ما @mosaferanekhak
سنگ اجل میشکند، شیشهٔ جان من و تو خواهی نخواهی بگذرد، عمر گران من و تو خدا نخواسته کرده ائی، ظلم وجفا به این و آن توبه نما که بگذرد، وقت و زمان من و تو دیده گشا که یک به یک، بار سفر ببسته اند مرد و زن و پیر و جوان، ز خانمان من و تو دل مشکن که زخم دل، دوا ندارد ای رفیق مواظب کلام باش، وای از زبان من و تو اگر که گشته یار تو، بخت بلند و روزگار غرّه مشو که گم شود، نام و نشان من و تو اگر جوان و و پر توان، هستی عزیز من بدان رسد زمان پیری و، قد کمان من و تو بهار عمر آدمی، دو روز هست و زود گذر یقین که از پس بهار، رسد خزان من و تو بیا به بازار جهان، ببر تو نیکی و صفا وقت حساب میرسد، سود و زیان من و تو دفتر عمر من و تو، به مرگ چو بسته میشود گرگ اجل رسد ز ره، فتد به جان من و تو گیرم سخنوری و یا، بلبل این زمان تویی رسد دمی که میزنند، مهر به دهان من و تو دست و سر و پا و دو چشم، شاهد و بر علیه تو بدان به حکم حق دهند، گواه زیان من و تو اگر چو نوح عمر تو، فزون شود زاین و آن پنجه زند گرگ اجل، یقین به جان من و تو چه کرده ایی تو ای"صفا" ،رسی به محضر خدا در عوضش خدا دهد، بهشت مکان من و تو ما @mosaferanekhak
. ای بی خبر ز عالم عقبا چه میکنی دل بسته برعلایق دنیاچه میکنی دنیاسراچه ایست که بایدازآن گذشت بگذرازاین سراچه تماشاچه میکنی گیرم که عمرنوح کنی یاکه بیشتر کشتی شکست دردل دریاچه میکنی گیرم تمام ثروت عالم ازآن توست دست تهی به عالم عقباچه میکنی گیرم به اوج مرتبه امروزتوگذشت باگیر و دارحسرت فرداچه میکنی گیرم به نازاین تن خاکی به پروری فردابه زیرخاک باتن تنهاچه میکنی گیرم که خلق رابه طریقی فریفتی بادست انتقام الهی چه میکنی گیرم که خون خلق بنوشی به جای آب در دادگاه خالق یکتاچه میکنی پایان عمرهرکه بودمرگ ای دریغ اینجاگذشت عمرتوآنجاچه میکنی غیرازعلی وآل تورادادخواه نیست ای بنده بی ولایت مولا چه میکنی ما @mosaferanekhak
سال ها گفتیم و خندیدیم و از خود غافلیم دل به دنبال هوس ها ما به دنبال دلیم روز و شب دیوانه ی نفسیم و مست حُبّ مال بدتر از این، این که پنداریم عقل کاملیم دل به قصر سنگ، خوش کرده نمی دانیم خود عاقبت یک قبضه ی خاکیم یا مُشتی گلیم بارها کُشتیم خود را با دم تیغ هوی نفس دون را پرورش دادیم و خود را قاتلیم نوح، ما را خواند و طوفان کلّ عالم را گرفت کشتی از ما دور شد ما نیز دور از ساحلیم عیب خود نادیده، دائم عیب مردم گفته ایم خلق را در بیت خواب غفلت خوانده، از خود غافلیم گه به دور کعبه می گردیم و گاهی دور بت گه مرید حقّ شده گاهی اسیر باطلیم آب و خاک و آفتاب و ابر بود و ما، که ما دانه ای بر خود نکشتیم و به فکر حاصلیم بارها منزل عوض کردیم تا پیری رسید همچنان در فکر تجدید بنای منزلیم بس که “میثم” شانه ی ما خسته از بار خطاست در اطاعت ناتوان و در عبادت کاهلیم # استادسازگار ما @mosaferanekhak