#داستان_کوتاه
صبح زود، قاسمپور با انرژی بیدار شد و گفت: "امروز یه آدم جدیدم!" بلند شد، پایش به میز خورد، چای دیروزی روی لباسش ریخت. گفت: "مشکلی نیست، صبح خوبیه!"
رفت تخممرغ بپزد، خوابش برد. بوی سوختگی که بلند شد، گفت: "یه صبحونه رژیمی هم بد نیست!"
راهی کار شد، دید کیفش جا مونده. دستش رو به آسمون بلند کرد و گفت: "خدایا، این امتحانه یا دوربین مخفیه؟"
آخر سر برگشت خونه و گفت: "آدم جدید باشه برای فردا!"
تصویر این پست الکیه
من خودم نون پنیر خوره ام
🧡با افتخار لینک کانال مثبت کتاب 🧡
https://eitaa.com/joinchat/1917321861C815df0244e