🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊
#یاد_یاران
#اسارت
#امام_حسین_ع
#چوب_خيزران
در اردوگاه، دشمن، يکي از برادران آزاده ما را زير فشار قرار داد که او به امام خميني توهين کند.
آن دشمن کينهتوز ميگفت: بايد به رهبرت اهانت کني وگرنه رهايت نميکنم. هر چه فشار آورد، ايشان مقاومت کرد.
گفت: اگر از اين بچهها خجالت ميکشي، من به رهبرت اهانت ميکنم، تو فقط سرت را پايين بياور !.
هرچه آن شکنجهگر اهانت کرد، او سرش را بالا گرفت سرانجام، به خشم آمد و با کابل کشيد تو صورت آن برادر.
افسر بعثي، که خودش آمر و ناظر بود، دلش به رحم آمد و گفت : چشمت دارد در ميآيد، سرت را بياور پايين !
آن آزاده جواب داد : من با خداي خود عهد بستهام که تا آخرين قطره خون و آخرين لحظهي حيات، وفاداريام را حفظ کنم .
آن افسر بعثي اين حالت را ديد، تا اينکه روز عاشورا فرا رسيد .
ما روز عاشورا پابرهنه شده بوديم.
آنها فهميدند که اين پابرهنگي به عنوان عزاداري براي آقا حسين بن علي (ع) است.
ناگهان، با کابل و چوب ريختند داخل اردوگاه .
همان افسر، يک خيزران دستش گرفته بود.
ما تا آن روز چوب خيزران نديده بوديم. افسر بعثي، خيزران را محکم کشيد تو صورت همان برادري که آن روز، زير کابل، آن استقامت را نشان داده بود.
ناله آن جوان بلند شد و صدايش تمام اردوگاه را در بر گرفت .
افسر بعثي يک مرتبه، متحير ماند و گفت : تو همان کسي هستي که آن روز، زير ضربههاي کابل، صدايت درنيامد؟
او هم جواب داد : آخر، امروز با خيزران شما به ياد لحظههايي افتادم که سر نازنين آقا حسين بن علي (ع)، ميان تشت بود و يزيد با خيزراني که دردست داشت، به لب و دندان مبارکش ميزد.
راوي :
#آزاده_سرافراز
#مرحوم_حجت_الاسلام_ابوترابي
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی آزادگان سرافراز
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💠 با ما همراه باشید👇
#️⃣ #موسم_آزادگی
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزهای دلتنگی و انتظار...
▫️زمانی که رزمندهای اسیر میشود، قلب عزیزان خود را نیز به اسارت میبرد...
🎥 ببینید | ویدیو موشن "نامهنگاری #احمد_یوسفزاده و مادرش در دوران #اسارت" را تماشا میکنید؛ روایتی از دلِ تنگِ یک مادر و شیطنت و طنازی فرزند او در اوج جوانی و دربند دشمن.
💠 با ما همراه باشید👇
#️⃣ #موسم_آزادگی
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
🔻 روزه گـرفتن جـُرم سنگینی بود.
🔹 بچه ها غذای ظهـر را در یک پلاستیک جمع کرده، چهـار گوشه آن را گـره زده و زیـر پیـراهن خـود پنهـان می کردند تا زمـان افطـار مخفیـانه استفاده شود.
اگـر موقع تفتیش از کسی غـذا می گرفتند او را شکنـجه می دادند. آن غـذای سـرد ظهـر با غذای مختصری که احیانا در شب می دادند را بچه ها به عنوان افطـار می خوردند و تا افطـار روز بعد به همین ترتیب می گذشت.
🔸 خدا شاهد است امروز که سالها از #اسارت می گذرد به هنگام #افطـار همه نوع خوراکی با بهترین کیفیت در سفـره هایمان یافت میشود ولـی لـذت افطـار دوران اسارت را ندارد. به نظـر من آن غذا غذای بهشتی بود و ما هنگام افطـار واقعا حضور خــدا را احساس می کردیم.
🎙 راوی: سـردار مرتضی حـاج باقری
💠 با ما همراه باشید👇
#️⃣ #موسم_آزادگی
┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
🖋 به مناسبت 26 مرداد سالروز ورود #آزادگان سرافراز به ایران اسلامی
#جنگ در تمام دنیا اتفاق می افتد و #اسارت در هر جنگی اجتناب ناپذیر است. بعد از پایان جنگ، اسرای دو طرف آزاد می شوند و با کوله باری از خاطرات تلخ به کشورشان بر می گردند. خاطراتی که بازگو کردن آن، دل را به درد و اشک را به چشم می آورد. بیان گسترده و رسانه ای این خاطرات و اینکه از اولین لحظه اسارت چه اتفاقاتی برای اسرا افتاده و آنها چه مصائبی را پشت سر گذاشته اند، فضایی را در جامعه ایجاد می کند که به سرعت فراگیر می شود، دهان به دهان می چرخد و افکار عمومی را در این موضوع خاص شکل و جهت می دهد.
در همه جنگها #خاطرات_اسارت محدود به رنج ها، شکنجه های جسمی و روحی و محرومیتهایی است که بر اسرا تحمیل می شود اما در #دفاع_مقدس، شکل و نمود این خاطرات به گونه ای دیگر است. #هشت_سال_دفاع_مقدس ویژگی های منحصر به فردی دارد که آن را از جنگهای معاصر و به عبارتی دقیق تر از تمام جنگها متمایز می کند. همین ویژگیهای خاص #دفاع_مقدس بود که فضای حاکم بر #اردوگاههای_عراق را تحت تاثیر قرار داد و پدیده ای به وجود آورد که می توان آن را «#فرهنگ_سیادت_در_اسارت» نامید.
فرهنگی که در صورت فراگیر شدن در جامعه ، قادر است بسیاری از معضلات و مسائل فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی جامعه امروز کشور را حل کند. وقتی اقشار مختلف جامعه، از مدیران ارشد تا مردم عادی، با تدابیر و راهکارها و اقدامات فوق العاده «رزمندگان محصور در اردوگاه های دشمن» با آن شرایط وحشتناک و محدودیت های همه جانبه، آشنا شوند، دیگر تنگنا و بن بست معنایی نخواهد داشت و سرعت پیشرفت همه جانبه کشور مضاعف خواهد شد.
بخشی از مقدمه کتاب #اتاق_سه_گوش #زندگینامه_داستانی جانباز آزاده سردار #حسن_انجیدنی
نوشته #ابوالقاسم_وردیانی
#انتشارات_مرز_و_بوم
💠 با ما همراه باشید👇
#️⃣ #موسم_آزادگی
┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
هدایت شده از داستان دفاع مقدس، نکته، نقد
🟢این حسن آقا پیش من میمونه!
🔴اتاق سه گوش، روایت داستانی زندگی سردار حسن انجیدنی
🔷پاسداری که با ما آمده بود، جلوتر دوید بهسمت مرتضی قربانی و گفت: «سلام آقا مرتضی، این ده نفر سهم شماست.»
و به من اشاره کرد و گفت: «مسئولشون هم برادر...»
اسمم را نمیدانست.
آقا مرتضی به من نگاه کرد و پرسید: «اسمت چیه؟ بچه کجایی؟»
- حسن انجیدنی. نیشابور
آقا مرتضی همانطور که گوشی بیسیم را به گوشش چسبانده بود، داد زد: «آقا فریدون! آقا فریدون!»
فریدون بختیاری تند دوید و آمد: «بله آقا مرتضی.»
- این برادرها رو ببر توی گردانها تقسیم کن.
بعد به من اشاره کرد: «این حسن آقا هم پیش من میمونه.»
همه رفتند و من ماندم و آقا مرتضی. وقت سلام و احوالپرسی و معارفه نبود. درست در معرکۀ مرحلۀ دوم عملیات بیتالمقدس، آزادسازی خرمشهر بودیم.
🔶 کنار ایستادم و بادقت به کارهای آقا مرتضی قربانی نگاه میکردم تا چیزی از دستم در نرود و همۀ کارهایش را یاد بگیرم. بیسیم مدام سروصدا میکرد و آقا مرتضی تندتند به گردانها پیام میداد و هدایتشان میکرد.
از همان شب کارم شروع شد. مثل اینکه قرار بود بهجای بودن کنار دست فرمانده گردان، وردست فرمانده تیپ باشم. بیستوچهارساعته درگیر بودیم. پابهپای آقا مرتضی میدویدم. توی تمام سرکشیها همراهش بودم. با جیپ میرفتیم سرکشی توپخانه و اداوات و تا شب اینطرف و آنطرف میدویدیم.
🔷بعضی وقتها نمازمان دیر میشد و گاهی اصلاً نمیشد نماز بخوانیم یا با پوتین میخواندیم. آقا مرتضی یک لحظه آرام و قرار نداشت. روز در فکر و برنامهریزی برای عملیات شب بود و شب هم باید گردانها را هدایت میکرد. در فکر ناهار و شام نبود. صبحانه هم نمیخورد. خواب نداشت. اگر فرصتی دست میداد یک گوشه میافتاد و یکیدو ساعت میخوابید. حتی نمیتوانست به جانشینش بگوید من میخواهم استراحت کنم، از خستگی بیهوش میشد.
#معرفی_کتاب
#اتاق_سه_گوش
#مرز_و_بوم
#ابوالقاسم_وردیانی
#حسن_انجیدنی
#اسارت
🛒 خرید آسان از سایت:
http://shop.hdrdc.ir/
با ما همراه باشید👇👇👇
@nashremarzoboom