eitaa logo
موسم آزادگی
384 دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
15.1هزار ویدیو
60 فایل
موسم آزادگی؛ فرصتی است مغتنم برای انجام‌وظیفه دست‌اندرکاران در راستای ایجاد ارتباطی، سودمند، آگاهی‌بخش و اثرگذار با آزادگان موصل۲ تا از این مسیر در جریان کلیه فعالیت‌ها، نشست‌ها، قوانین، پیگیری‌ها، فراخوان‌ها و اتفاقات مربوط به آزادگان قرار گیرند.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃خدایا! صبر، جان ایمان است و من از آن، بی‌بهره. نه برای طاعت، نه در مقابل معصیت و نه بر مصیبت، صبور نیستم. 🍃گاهی هم که صبر می‌کنم، یک دنیا گله و شکایت به آسمان میفرستم که رخسار صبرم را زشت می‌کند. خدایا! صبری زیبا به من عطا کن که زیبایی‌اش چشم‌گیر باشد. 🍃بارالها! گناه، بُن‌بست‌هایی در زندگی‌ام زده که برون رفتن از آن، جز به توفیق تو میسور نیست. زمان را از دست داده‌ام گشایش کارم را به تأخیر مینداز و راهی برای بیرون آمدن از این بُن‌بست‌ها پیش پایم باز کن. 🍃الهی! از تو می‌خواهم صداقت را روح گفتارم کنی، تا هر چه می‌گویم، همان باشد که میباید. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 💠 با ما همراه باشید👇 #️⃣ ┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
🍃پرودگار من! آنچه از شرح حالم برای تو گفتم، جایگاه بنده‌ای را به تصویر می‌کشد که در هجوم سختی‌ها به تو پناه آورده‌ و پس از بارها رانده شدن از دیگران، به کرم تو امید بسته. 🍃تو خود به احسان و نعمت‌های خویش عادتم داده ای که اینگونه با آن، انس گرفته‌ام. اگر روزی از شراب طهورِ رحمت و کرم تو ننوشم، می‌میرم. 🍃من تو را بخشنده‌ای می‌دانم که هر چه می‌بخشی، گنج مغفرتت آب نمی رود و خزانۀ فضلت کم نمی آید و دریای رحمتت، قطره ای نمی کاهد. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 💠 با ما همراه باشید👇 #️⃣ ┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
🍃من اگر درِ خانۀ تو را می‌کوبم و حاجاتم را در طَبَق دستان لرزانم می‌گذارم و تقدیم به تو می‌کنم، از آن روست که تا یاد دارم به گونه‌ای با من رفتار کرده‌ای که امیدم به یأس مبدّل نشود. 🍃تو خدایی و خدایی می‌کنی و کسی برای تو تکلیفی معیّن نمیکند و بر تو حکمی نمی‌راند. ای تنها خدای هستی! هیچ کس شریک خدایی ات نیست، امّا خودت بر خودت واجب کرده‌ای که بر بندگان مهر بورزی و باران رحمتت را دم به دم بر سرشان بباری. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 💠 با ما همراه باشید👇 #️⃣ ┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
🍃آقای من! در چشمم رونق بازار همگان رو به کسادی رفته. دلم برای کسی غیر از تو شوق تپش ندارد. 🍃جز بیم و هراسی که از ابّهت مقام تو در دل دارم، ترس، راه خود را بر وجودم بسته می‌بیند. 🍃چشم طمع از دستان همه برگرفته و نگاه امیدم تنها به آستان کرم تو دوخته شده. همین امید است که مَرکَب من برای آمدن به سوی تو شده و چه مرکب خوش رکابی! 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 💠 با ما همراه باشید👇 #️⃣ ┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
🍃آقای من! اگر چه من از ترس این همه عذاب که گوش به زنگ و چشم به راه من است، گریه می‌کنم، ولی تکیه‌گاه من در این دنیا و آن دنیا تویی و من به تو و رحمت تو اعتماد دارم. 🍃 من به تو امید بسته ام و کار دنیا و آخرتم را به تو سپرده‌ام. 🍃در میان این همه ترس و واهمه، خودم را به رشتۀ رحمتت بسته‌ام تا هر جا رحمتت رفت، من همان جا باشم. خانه، خانۀ رحمت توست که هر که را خواهی، در آن جای می‌دهی. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 💠 با ما همراه باشید👇 #️⃣ ┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
🍃خدای من! تو به حلم خویش مهلتم دادی و به ستّاریت خویش، پرده بر گناهم انداختی، به قدری این کار را ادامه دادی که گویا از من غافلی و حواست نیست که من گنه‌کارم. 🍃گناه، در همین دنیا هم چوب دارد؛ امّا تو به قدری از چوب زدن بر من چشم پوشیدی که گویا به جای این که من از تو شرم داشته باشم، تو از من خجالت می‌کشی. اگر از این همه مهربانی بمیرم، جا دارد. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 💠 با ما همراه باشید👇 #️⃣ ┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
🍃قسم به عزّت تو! (که هر چه عزّت است نزد توست) اگر مرا از در خانه‌ات برانی و در به رویم ببندی جایی نخواهم رفت؛ هیچ جا؛ مگر جای دیگری هم هست؟ 🍃می‌نشینم و تا ابد نازت را می‌کشم تا در را به رویم باز کنی و من یقین دارم که باز می‌کنی. آخر دلم گواه است که تو چقدر کریمی. 🍃تو را که شناختم به کرَم شناختم و می‌دانم که رحمت تو اندازه ندارد که تمام شود. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 💠 با ما همراه باشید👇 #️⃣ ┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
🍃بزرگ‌ترین و بدیهی‌ترین ادّعای هر انسانی، بودن است؛ بی‌تو بودن، عین نیستی است. کسی که بی تو ادّعای هستی می‌کند، دروغگوی بزرگی است. 🍃راه اگر به تو منتهی نشود، بیراهه است. کسانی که بی ‌تو نفس می‌کشند، لحظه‌هایشان را در گمراهی سپری می‌کنند. 🍃تو بزرگ‌ترین سرمایۀ هر انسانی. تو بی منّت در اختیار همه‌ای. چه زیانی روشن‌تر از این که انسان، چنین سرمایه‌ای را خودش از خزانۀ وجودش بیرون کند. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 💠 با ما همراه باشید👇 #️⃣ ┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
🍃قربانت شوم! تو که تنها عدل نداری، فضل هم داری و من هر جا که باشم به خانۀ فضل تو پناه می‌برم. 🍃می‌خواهم از تو فرار کنم امّا هر چه می‌دوم و می‌گردم، جایی را نمی‌یابم که در برابر غضبت، پناهم باشد و باز به دامان تو بازمی‌گردم و به ریسمان رحمت و مغفرت تو چنگ می‌زنم. 🍃من بندۀ فراری‌ام: از تو به تو؛ از غضبت به مغفرتت؛ از عِقابت به کرمت و من گمانی جز این ندارم که تو بنده‌هایی را که از عدلت به فضلت پناه می‌آورند، پناه می‌دهی و آنها را به عدالت‌خانۀ خویش بازنمی‌گردانی. 🍃 گمان من همیشه همین بوده و می‌‌دانم از کسانی که به تو گمان خوش دارند، خواهی گذشت. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 💠 با ما همراه باشید👇 #️⃣ ┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
🍃 من نقطۀ مقصد خویش را معیّن کرده‌ام: خدا، فقط خدا. 🍃 با کوله‌باری از خواسته‌ها رو به تو آورده ام 🍃فریاد می‌کشم و فریادرس می‌خواهم؛ امّا می‌خواهم که تو تنها فریادرسم باشی. 🍃به دنبال وسیله‌ای می‌گشتم تا راه آمدن به سوی تو را نزدیک کند که جز دعا در پیشگاه تو وسیله‌ای نیافتم. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 💠 با ما همراه باشید👇 #️⃣ ┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
🍃خدای عزیزم! من که قدر و قیمتی ندارم! امّا تو دریای فضلی. می‌شود مرا در این دریا غرق کنی؟ 🍃من فقیرم و محتاج بخشش تو. کشکول این فقیر بیچاره را با مرواریدهای عفو خویش پر کن و دست خالی برمگردان. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 💠 با ما همراه باشید👇 #️⃣ ┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
🍃خوش به حال کسی که شغلش یاد توست و جز یاد تو کاری ندارد. خدایا! ما را شب و روز مشغول ذکر خویش کن. خشم تو بی جانمان میکند. امان ببخش ما را از خشم جان‌ستانت. 🍃خدایا! حتّی خیال عذاب تو، انسان را می‌سوزاند. پناهمان باش از عذاب سوزانت. رزق و روزی ما را موهبتهای خویش قرار بده، نه حرمان و تهیدستی از فیض. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 💠 با ما همراه باشید👇 #️⃣ ┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈