eitaa logo
مرکز مشاوره اسلامی سماح- کرمان
737 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
830 ویدیو
38 فایل
اولین مرکز حوزوی مشاوره تخصصی اسلامی در کرمان تحصیلی و استعداد سنجی - ازدواج - خانواده - روانشناختی آدرس:کرمان خ شهیدبهشتی کوچه۱۰ شرقی۴ بن بست بهار نوبت دهی : 32458437_034 صبح ها ؛ از ساعت ۸ تا ۱۳ عصرها ؛ از ساعت ۱۶ تا ۱۹ ID; @M_sanati51
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🦋🌸 ✅خدمت به پدرومادر شیخ حسین بن شیخ مشکور از علمای نجف: 🌱در عالم رؤیا دیدم در حرم امام حسین علیه السلام هستم؛ یک جوان عرب وارد حرم شد و با لبخند به حضرت سلام کرد و حضرت نیز با لبخند جوابش را دادند. 🌱فردا شب که شب جمعه بود به حرم مطهر رفتم؛ در گوشه ای از حرم نشسته بودم ناگهان دیدم همان جوان وارد حرم شد و با لبخند به حضرت سلام کرد ولی حضرت را ندیدم. 🌱وقتی از حرم خارج شد به دنبال او رفتم، علت لبخندش را پرسیدم، خوابم را برایش تعریف کردم و گفتم چه کرده ای که امام با لبخند جواب تو را می دهد؟! 🌱گفت من پدر و مادر پیری دارم و در چند فرسخی کربلا زندگی می کنیم؛ شبهای جمعه که برای زیارت به کربلا می آیم آنها را نیز نوبتی سوار بر الاغ به کربلا می آورم؛ یک هفته پدرم یک هفته مادرم. یک هفته که نوبت پدرم بود مادرم با گریه گفت مرا هم باید ببری؛ گفتم باران می بارد هوا هم سرد است؛ مادر اصرار کرد؛ ناچار پدرم را سوار بر الاغ کرده، مادر را به دوش کشیدم و با زحمت زیادی به حرم آوردم. 🌱وقتی با آن حال وارد حرم شدم حضرت سید الشهدا را دیدم و سلام کردم؛ حضرت به رویم لبخند زد و جواب سلامم را داد؛ از آن به بعد هر شب جمعه که مشرف می شوم حضرت را می بینم و با لبخند جواب سلامم را می دهند. 📚داستانهای شگفت؛ شهید آیت الله دستغیب داستان87 ص137 بزرگان https://eitaa.com/moshavere_kerman
🌺🦋🌸 ✅خدمت به پدرومادر شیخ حسین بن شیخ مشکور از علمای نجف: 🌱در عالم رؤیا دیدم در حرم امام حسین علیه السلام هستم؛ یک جوان عرب وارد حرم شد و با لبخند به حضرت سلام کرد و حضرت نیز با لبخند جوابش را دادند. 🌱فردا شب که شب جمعه بود به حرم مطهر رفتم؛ در گوشه ای از حرم نشسته بودم ناگهان دیدم همان جوان وارد حرم شد و با لبخند به حضرت سلام کرد ولی حضرت را ندیدم. 🌱وقتی از حرم خارج شد به دنبال او رفتم، علت لبخندش را پرسیدم، خوابم را برایش تعریف کردم و گفتم چه کرده ای که امام با لبخند جواب تو را می دهد؟! 🌱گفت من پدر و مادر پیری دارم و در چند فرسخی کربلا زندگی می کنیم؛ شبهای جمعه که برای زیارت به کربلا می آیم آنها را نیز نوبتی سوار بر الاغ به کربلا می آورم؛ یک هفته پدرم یک هفته مادرم. یک هفته که نوبت پدرم بود مادرم با گریه گفت مرا هم باید ببری؛ گفتم باران می بارد هوا هم سرد است؛ مادر اصرار کرد؛ ناچار پدرم را سوار بر الاغ کرده، مادر را به دوش کشیدم و با زحمت زیادی به حرم آوردم. 🌱وقتی با آن حال وارد حرم شدم حضرت سید الشهدا را دیدم و سلام کردم؛ حضرت به رویم لبخند زد و جواب سلامم را داد؛ از آن به بعد هر شب جمعه که مشرف می شوم حضرت را می بینم و با لبخند جواب سلامم را می دهند. 📚داستانهای شگفت؛ شهید آیت الله دستغیب داستان87 ص137 👇👇👇 https://eitaa.com/moshavere_kerman🌷🌷
خواص عاشورایی: حجاج بن بدر السعدی 🔻 حجاج بن بدر، از اهالی بصره و پدرش از سخنوران و یاران امام علی علیه السلام در جنگ صفین بود. در زمان معاویه مسئولیت شُرطه ها به عهده ی وی گذاشته شد، ولی قبول نکرد. 🔸 پس از آنکه امام حسین علیه السلام به بزرگان بصره نامه نوشت و آنان را به سوی خود دعوت کرد، مسعود بن عمر، نامه ای در حمایت خود و قبیله اش از امام علیه السلام نوشت. و آن را به حجاج بن بدر داد تا به ایشان برساند. حجاج نامه را در کربلا به دست امام علیه السلام رساند. 👈 وقتی امام علیه السلام نامه را خواند، در حق مسعود دعا کردند و فرمودند: "خداوند تو را در روز ترس و تشنگی، ایمن و سیراب و عزیز بگرداند". 🔹 حجاج نیز در کربلا در رکاب حضرت ماند. و روز عاشورا در حمله ی اول عمر بن سعد به شهادت رسید. نام او در زیارت ناحیه آمده است. (الملهوف، ص۱۰۹_ الاقبال الاعمال، ج۳، ص۷۸) http://eitaa.com/moshavere_Kerman