#حکایت خواندنی
عاقبت توهین و تمسخر#
👇👇👇👇👇
*نقل است:*
سرهنگی در حمام به *مرحوم آیة الله شاه
آبادی استاد امام خمینی "ره" با لحن تندی
گفته بود:مرتیکه! زود باش!*
آن زمان حمام ها تاریک بودند. چراغ نداشتند.
مرحوم آیة الله شاه آبادی هم پیرمرد بودند
چون می خواست از سطح حمام بگذرد،خیلی
احتیاط می کرد که آب های کثیف به بدنشان
نریزد. آن سرهنگ وقتی این دقت را می بیند
شروع می کند به توهین.
*آیة ا....شاه آبادی* از این تمسخر و طعن و
توهین او خیلی ناراحت شد،👈ولی نه تنها
چیزی نگفت،بلکه به راه خود ادامه دادند و
رفتند.
فردای آن روز آیة الله شاه آبادی در حوزه
مشغول تدریس بودند که صدای عدّه ای را
شنید که جنازه ای را میبردند. پرسید: چه خبر
شده است؟ اطرافیان گفتند آن سرهنگی که
دیروز در حمام به شما اهانت کرد، وقتی از
حمام بیرون آمد ، در کمتر از ۲۴ ساعت از دنیا
رفت
مرحوم آیت الله شاه آبادی ناراحت و متاثر
شده بود و فرمود: *اگر چیزی در جواب به او
گفته بودم ،👈او نمی مُرد!!!!👉*
*مردم! بترسید:*
*زن دارید جوابتان را نمی دهد،*
*شوهر دارید جوابتان را نمیدهد.*
*پدر و مادر دارید،*
*خواهر و برادر و همسایه دارید،جوابتان را نمی دهند*
*سر خود را پایین میاندازند و میروند ،*
*بترسید از خشم خدا!*
*آنهایی که جواب شما را می دهند،کم خطر
هستند 👈ولی آنهایی که جواب نمی دهند،
خطرناک هستند👈یک وقت می بینید آهِ او
شما را بدبخت می کند.*
ایت الله فاطمی نیا
🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ🌱
🌹کانال مشکل گشا راه گشای مشکلات شماست
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4031119646Ce8b5c88d58
#حکایت#
💥ارتباط مستقیم شیخ حسنعلی نخودکی "ره"
با امام رضا علیه السلام
آقای حاج شیخ محمد مهدی تاج اظهار می داشتند:
« یکی از حکایاتی که از مسموعات این حقیر است و به انحاء مختلف نیز آنرا نقل کرده اند، داستان مرحوم شیخ ابراهیم ترک است.
🍂داستان از این قرار است که شخصی به نام
شیخ ابراهیم ترک به زیارت و آستان بوسی
حضرت ثامن الحجج علیهم السلام شرفیاب
می شود و مدت زیادی در آنجا توقف می کند،
تا آنکه پولش تمام می شود و برای مراجعت و
تهیه سوغات برای اهل و عیال خود معطل می ماند.
وی می گوید: به منظور تأمین درآمد، مدیحه
ای درباره یکی از بزرگان شهر ( استاندار)
ساختم تا از او صله ای دریافت کنم، اما بعد به
قلبم خطور کرد که در جوار قبر حضرت رضا
علیه السلام سزاوار نیست که مداح دیگری
باشم و از غیر آن حضرت حاجتی بخواهم.
فوراً استغفار کردم و مدیحه ای به نام حضرت
رضا علیه السلام ساختم و به حرم مطهر وارد
شدم. پس از زیارت عرض کردم: آقا مدیحه ای
برای شما سروده ام و انتظار صله دارم.
آنگاه آهسته آن مدیحه را خواندم. سپس
نزدیک ضریح مقدس رفته و بر آن بوسه داده
و عرض حاجت کردم. پس از قدری توقف
نتیجه ای حاصل نشد و صله ای دریافت نکردم.
ناراحت شدم. عرض کردم: ای آقا اگر من این
اشعار را برای هر کسی غیر از شما می خواندم،
صله و انعام من حتمی بود، ولی از سوی شما
خبری نشد. با ناراحتی از حرم بیرون آمدم و
چون خواستم از صحن بیرون روم ناگاه شیخ
جلیل القدری را دیدم و جلو آمد و با من
مصافحه کرد و گفت:
🍂« صله و انعام حضرت را بگیر و دیگر با
امام گستاخانه سخن مگو! »🍂
پس از مصافحه پاکتی را در دستم دیدم، اما از
هیبت آن آقا سخنی نگفته و رد شدم. پاکت را
که باز کردم مبلغ یکصد و بیست تومان پول در
آن بود که تمام مخارج بعدی مرا کفایت کرد.
پس از چند دقیقه از وقوع این ماجرا، برای
شناختن آن شیخ بزرگوار نزدیک به صحن رفته
و از خادمی که ناظر و شاهد ملاقات من با آن
مرد بزرگ بود پرسیدم: این بزرگوار که با من
مصافحه کرد که بود؟
او پاسخ داد:
ایشان آقای حاج شیخ حسنعلی اصفهانی
هستند که با حضرت رضا علیه السلام ارتباط
مستقیم دارند. »
─┅═ঊঈ🍂@moshckelgosha🍂ঊঈ═┅─
#تشرف خدمت اقا صاحب الزمان عجل الله
#حکایت یازدهم
#مرد صابونی
شخص عطاری از اهل بصره می گوید:
روزی در مغازه عطاریم نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سدر و کافور به دکان من وارد شدند. وقتی به طرز صحبت کردن و چهره هایشان دقت کردم، متوجه شدم که اهل بصره و بلکه از مردم معمولی نیستند به همین جهت از شهر و دیارشان پرسیدم؛ اما جوابی ندادند.
من اصرار می کردم؛ ولی جوابی نمی دادند. به هر حال من التماس نمودم، تا آن که آنها را به رسول مختار صلی الله علیه و آله و سلم و آل اطهار آن حضرت قسم دادم. مطلب که به این جا رسید، اظهار کردند:
ما از ملازمان درگاه حضرت حجت علیه السلام هستیم. یکی از جمع ما که در خدمت مولایمان بود، وفات کرده است؛ لذا حضرت ما را مأمور فرموده اند که سدر و کافورش را از تو بخریم.
همین که این مطلب را شنیدم، دامان ایشان را رها نکردم و تضرع و اصرار زیادی نمودم که مرا هم با خود ببرید.
گفتند: این کار بسته به اجازه آن بزرگوار است و چون اجازه نفرموده اند، جرأت این جسارت را نداریم.
گفتم: مرا به محضر حضرتش برسانید، بعد همان جا، طلب رخصت کنید اگر اجازه فرمودند، شرفیاب می شوم والا از همان جا بر می گردم و در این صورت، همین که در خواست مرا اجابت کرده اید خدای تعالی به شما اجر و پاداش خواهد داد؛ اما باز هم امتناع کردند.
بالاخره وقتی تضرع و اصرار را از حد گذراندم، به حال من ترحم نموده و منت گذاشتند و قبول کردند. من هم با عجله تمام سدر و کافور را تحویل دادم و دکان را بستم و با ایشان به راه افتادم، تا آن که به ساحل دریا رسیدیم. آنها بدون این که لازم باشد به کشتی سوار شوند، بر روی آب راه افتادند؛ اما من ایستادم.
متوجه من شدند و گفتند: نترس؛ خدا را به حق حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف قسم بده که تو را حفظ کند. بسم الله بگو و روانه شو.
این جمله را که شنیدم، خدای متعال را به حق حضرت حجت ارواحنا فداه قسم دادم و بر روی آب مانند زمین خشک به دنبالشان به راه افتادم تا آن که به وسط دریا رسیدیم. ناگاه ابرها به هم پیوستند و باران شروع به باریدن کرد.
اتفاقاً من در وقت خروج از بصره، صابونی پخته و آن را برای خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم.
وقتی باران را دیدم، به یاد صابونها افتادم و خاطرم پریشان شد. به محض این خطور ذهنی، پاهایم در آب فرو رفت؛ لذا مجبور به شنا کردن شدم تا خود را از غرق شدن، حفظ کنم؛ اما با همه این احوال از همراهان دور می ماندم. آنها وقتی متوجه من شدند و مرا به آن حالت دیدند، برگشتند و دست مرا گرفتند و از آب بیرون کشیدند و گفتند: از آن خطور ذهنی که به فکرت رسید، توبه کن و مجدداً خدای تعالی را به حضرت حجت علیه السلام قسم بده. من هم توبه کردم و دوباره خدا را به حق حضرت حجت علیه السلام قسم دادم و بر روی آب راهی شدم.
بالاخره به ساحل دریا رسیدیم و از آن جا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادیم. مقداری که رفتیم در دامنه بیابان، چادری به چشم می خورد که نور آن، فضا را روشن نموده بود.
همراهان گفتند: تمام مقصود در این خیمه است و با آنها تا نزدیک چادر رفتم و همان جا توقف کردیم. یک نفر از ایشان برای اجازه گرفتن وارد شد و درباره آوردن من با حضرت صحبت کرد، به طوری که سخن مولایم را شنیدم؛ ولی ایشان را چون داخل چادر بودند، نمی دیدم حضرت فرمودند:
« ردّوه فانه رجل صابونیّ »
یعنی او را به جای خود برگردانید و دست رد به سینه اش بگذارید؛ تقاضای او را اجابت نکنید و در شمار ملازمان ما ندانید؛ زیرا او مردی است صابونی.
این جمله حضرت، اشاره به خطور ذهنی من در مورد صابون بود؛ یعنی هنوز دل را از وابستگیهای دنیوی خالی نکرده است تا محبت محبوب واقعی را در آن جای دهد و شایستگی همنشینی با دوستان خدا را ندارد.
این سخن را که شنیدم و آن را بر طبق برهان عقلی و شرعی دیدم، دندان این طمع را کنده و چشم از این آرزو پوشیدم و دانستم تا زمانی که آیینه دل، به تیرگیهای دنیوی آلوده است، چهره محبوب در آن منعکس نمی شود و صورت مطلوب، در آن دیده نخواهد شد چه رسد به این که در خدمت و ملازمت آن حضرت باشد. »
─┅═ঊঈ🍂@moshckelgosha🍂ঊঈ═┅─
14.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حکایت ماشاالله نجار رو شنیدید؟؟
#یک روایت عاشقانه از محبت امام
حسین(ع)
داستانی واقعی از شفا یافتن مریضی که دکترها از او قطع امید کرده بودند.
🌹حتما دانلود کنیدو ببینید
─┅═ঊঈ🍂@moshckelgosha🍂ঊঈ═┅─
#حکایت خواندنی
عاقبت توهین و تمسخر#
👇👇👇👇👇
*نقل است:*
سرهنگی در حمام به *مرحوم آیة الله شاه
آبادی استاد امام خمینی "ره" با لحن تندی
گفته بود:مرتیکه! زود باش!*
آن زمان حمام ها تاریک بودند. چراغ نداشتند.
مرحوم آیة الله شاه آبادی هم پیرمرد بودند
چون می خواست از سطح حمام بگذرد،خیلی
احتیاط می کرد که آب های کثیف به بدنشان
نریزد. آن سرهنگ وقتی این دقت را می بیند
شروع می کند به توهین.
*آیة ا....شاه آبادی* از این تمسخر و طعن و
توهین او خیلی ناراحت شد،👈ولی نه تنها
چیزی نگفت،بلکه به راه خود ادامه دادند و
رفتند.
فردای آن روز آیة الله شاه آبادی در حوزه
مشغول تدریس بودند که صدای عدّه ای را
شنید که جنازه ای را میبردند. پرسید: چه خبر
شده است؟ اطرافیان گفتند آن سرهنگی که
دیروز در حمام به شما اهانت کرد، وقتی از
حمام بیرون آمد ، در کمتر از ۲۴ ساعت از دنیا
رفت
مرحوم آیت الله شاه آبادی ناراحت و متاثر
شده بود و فرمود: *اگر چیزی در جواب به او
گفته بودم ،👈او نمی مُرد!!!!👉*
*مردم! بترسید:*
*زن دارید جوابتان را نمی دهد،*
*شوهر دارید جوابتان را نمیدهد.*
*پدر و مادر دارید،*
*خواهر و برادر و همسایه دارید،جوابتان را نمی دهند*
*سر خود را پایین میاندازند و میروند ،*
*بترسید از خشم خدا!*
*آنهایی که جواب شما را می دهند،کم خطر
هستند 👈ولی آنهایی که جواب نمی دهند،
خطرناک هستند👈یک وقت می بینید آهِ او
شما را بدبخت می کند.*
ایت الله فاطمی نیا
🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ🌱
🌹کانال مشکل گشا راه گشای مشکلات شماست
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4031119646Ce8b5c88d58
#حکایت خواندنی
عاقبت توهین و تمسخر#
👇👇👇👇👇
*نقل است:*
سرهنگی در حمام به *مرحوم آیة الله شاه
آبادی استاد امام خمینی "ره" با لحن تندی
گفته بود:مرتیکه! زود باش!*
آن زمان حمام ها تاریک بودند. چراغ نداشتند.
مرحوم آیة الله شاه آبادی هم پیرمرد بودند
چون می خواست از سطح حمام بگذرد،خیلی
احتیاط می کرد که آب های کثیف به بدنشان
نریزد. آن سرهنگ وقتی این دقت را می بیند
شروع می کند به توهین.
*آیة ا....شاه آبادی* از این تمسخر و طعن و
توهین او خیلی ناراحت شد،👈ولی نه تنها
چیزی نگفت،بلکه به راه خود ادامه دادند و
رفتند.
فردای آن روز آیة الله شاه آبادی در حوزه
مشغول تدریس بودند که صدای عدّه ای را
شنید که جنازه ای را میبردند. پرسید: چه خبر
شده است؟ اطرافیان گفتند آن سرهنگی که
دیروز در حمام به شما اهانت کرد، وقتی از
حمام بیرون آمد ، در کمتر از ۲۴ ساعت از دنیا
رفت
مرحوم آیت الله شاه آبادی ناراحت و متاثر
شده بود و فرمود: *اگر چیزی در جواب به او
گفته بودم ،👈او نمی مُرد!!!!👉*
*مردم! بترسید:*
*زن دارید جوابتان را نمی دهد،*
*شوهر دارید جوابتان را نمیدهد.*
*پدر و مادر دارید،*
*خواهر و برادر و همسایه دارید،جوابتان را نمی دهند*
*سر خود را پایین میاندازند و میروند ،*
*بترسید از خشم خدا!*
*آنهایی که جواب شما را می دهند،کم خطر
هستند 👈ولی آنهایی که جواب نمی دهند،
خطرناک هستند👈یک وقت می بینید آهِ او
شما را بدبخت می کند.*
ایت الله فاطمی نیا
🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ🌱
🌹کانال مشکل گشا راه گشای مشکلات شماست
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4031119646Ce8b5c88d58
#حکایت#
💥ارتباط مستقیم شیخ حسنعلی نخودکی "ره"
با امام رضا علیه السلام
آقای حاج شیخ محمد مهدی تاج اظهار می داشتند:
« یکی از حکایاتی که از مسموعات این حقیر است و به انحاء مختلف نیز آنرا نقل کرده اند، داستان مرحوم شیخ ابراهیم ترک است.
🍂داستان از این قرار است که شخصی به نام
شیخ ابراهیم ترک به زیارت و آستان بوسی
حضرت ثامن الحجج علیهم السلام شرفیاب
می شود و مدت زیادی در آنجا توقف می کند،
تا آنکه پولش تمام می شود و برای مراجعت و
تهیه سوغات برای اهل و عیال خود معطل می ماند.
وی می گوید: به منظور تأمین درآمد، مدیحه
ای درباره یکی از بزرگان شهر ( استاندار)
ساختم تا از او صله ای دریافت کنم، اما بعد به
قلبم خطور کرد که در جوار قبر حضرت رضا
علیه السلام سزاوار نیست که مداح دیگری
باشم و از غیر آن حضرت حاجتی بخواهم.
فوراً استغفار کردم و مدیحه ای به نام حضرت
رضا علیه السلام ساختم و به حرم مطهر وارد
شدم. پس از زیارت عرض کردم: آقا مدیحه ای
برای شما سروده ام و انتظار صله دارم.
آنگاه آهسته آن مدیحه را خواندم. سپس
نزدیک ضریح مقدس رفته و بر آن بوسه داده
و عرض حاجت کردم. پس از قدری توقف
نتیجه ای حاصل نشد و صله ای دریافت نکردم.
ناراحت شدم. عرض کردم: ای آقا اگر من این
اشعار را برای هر کسی غیر از شما می خواندم،
صله و انعام من حتمی بود، ولی از سوی شما
خبری نشد. با ناراحتی از حرم بیرون آمدم و
چون خواستم از صحن بیرون روم ناگاه شیخ
جلیل القدری را دیدم و جلو آمد و با من
مصافحه کرد و گفت:
🍂« صله و انعام حضرت را بگیر و دیگر با
امام گستاخانه سخن مگو! »🍂
پس از مصافحه پاکتی را در دستم دیدم، اما از
هیبت آن آقا سخنی نگفته و رد شدم. پاکت را
که باز کردم مبلغ یکصد و بیست تومان پول در
آن بود که تمام مخارج بعدی مرا کفایت کرد.
پس از چند دقیقه از وقوع این ماجرا، برای
شناختن آن شیخ بزرگوار نزدیک به صحن رفته
و از خادمی که ناظر و شاهد ملاقات من با آن
مرد بزرگ بود پرسیدم: این بزرگوار که با من
مصافحه کرد که بود؟
او پاسخ داد:
ایشان آقای حاج شیخ حسنعلی اصفهانی
هستند که با حضرت رضا علیه السلام ارتباط
مستقیم دارند. »
🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ🌱
🌹ممنونیم که کانال مشکل گشا رو به دوستان خود معرفی میکنید
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4031119646Ce8b5c88d58
#حکایت#
💥ارتباط مستقیم شیخ حسنعلی نخودکی "ره"
با امام رضا علیه السلام
آقای حاج شیخ محمد مهدی تاج اظهار می داشتند:
« یکی از حکایاتی که از مسموعات این حقیر است و به انحاء مختلف نیز آنرا نقل کرده اند، داستان مرحوم شیخ ابراهیم ترک است.
🍂داستان از این قرار است که شخصی به نام
شیخ ابراهیم ترک به زیارت و آستان بوسی
حضرت ثامن الحجج علیهم السلام شرفیاب
می شود و مدت زیادی در آنجا توقف می کند،
تا آنکه پولش تمام می شود و برای مراجعت و
تهیه سوغات برای اهل و عیال خود معطل می ماند.
وی می گوید: به منظور تأمین درآمد، مدیحه
ای درباره یکی از بزرگان شهر ( استاندار)
ساختم تا از او صله ای دریافت کنم، اما بعد به
قلبم خطور کرد که در جوار قبر حضرت رضا
علیه السلام سزاوار نیست که مداح دیگری
باشم و از غیر آن حضرت حاجتی بخواهم.
فوراً استغفار کردم و مدیحه ای به نام حضرت
رضا علیه السلام ساختم و به حرم مطهر وارد
شدم. پس از زیارت عرض کردم: آقا مدیحه ای
برای شما سروده ام و انتظار صله دارم.
آنگاه آهسته آن مدیحه را خواندم. سپس
نزدیک ضریح مقدس رفته و بر آن بوسه داده
و عرض حاجت کردم. پس از قدری توقف
نتیجه ای حاصل نشد و صله ای دریافت نکردم.
ناراحت شدم. عرض کردم: ای آقا اگر من این
اشعار را برای هر کسی غیر از شما می خواندم،
صله و انعام من حتمی بود، ولی از سوی شما
خبری نشد. با ناراحتی از حرم بیرون آمدم و
چون خواستم از صحن بیرون روم ناگاه شیخ
جلیل القدری را دیدم و جلو آمد و با من
مصافحه کرد و گفت:
🍂« صله و انعام حضرت را بگیر و دیگر با
امام گستاخانه سخن مگو! »🍂
پس از مصافحه پاکتی را در دستم دیدم، اما از
هیبت آن آقا سخنی نگفته و رد شدم. پاکت را
که باز کردم مبلغ یکصد و بیست تومان پول در
آن بود که تمام مخارج بعدی مرا کفایت کرد.
پس از چند دقیقه از وقوع این ماجرا، برای
شناختن آن شیخ بزرگوار نزدیک به صحن رفته
و از خادمی که ناظر و شاهد ملاقات من با آن
مرد بزرگ بود پرسیدم: این بزرگوار که با من
مصافحه کرد که بود؟
او پاسخ داد:
ایشان آقای حاج شیخ حسنعلی اصفهانی
هستند که با حضرت رضا علیه السلام ارتباط
مستقیم دارند. »
🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ🌱
🌹ممنونیم که کانال مشکل گشا رو به دوستان خود معرفی میکنید
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4031119646Ce8b5c88d58
📌 رزق هر انسان ، راه مخصوصی دارد!
🔸صاحب نفس قدسی حضرت آیت الله شیخ ابوالحسن ایازی:
روزی یکی از استادانم(ظاهرا آیت الله میرزا هاشم آملی) پس از خاتمه درس و متفرق شدن اصحاب درس ، گفت: بنشین با شما کاری دارم در جلسه کسی حضور نداشت
فرمود: فلانی می دانم برای اجاره خانه گرفتاری ، اگر اجازه دهید من کمکی برای شما از آیت الله حکیم بگیرم
گفتم: حاضر نیستم ، فرمود: اگر مایل نیستید نام شما را نمی برم فقط بعنوان یک طلبه اظهار می کنم
عرض کردم: ای استاد عزیز خداوند برای هر کسی بابی از رزق گشوده چنانچه آدمی از باب دیگر وارد شود آن باب بسته می شود و خداوند طریقی برای رزقم گشوده و تاکنون می رسید اگر الان بخواهم از طریق دیگر تامین کنم آن طریق بسته می شود.
ای خواننده گرامی در این جمله این آیت الهی خوب تامّل کن تا درهای حکمتِ رزق گشوده گردد.
#حکایت
👌کپی با ذکر صلوات همراه با (وعَجِّل فَرَجَهُمْ )جایز هست
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ🌱
🍂به کانال مشکل گشا👇بپیوندید🍂
https://eitaa.com/joinchat/4031119646Ce8b5c88d58
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حکایت شیخ اردشیره
#گاهی نماز بی وضو هم ادم را بالا میبرد
👌کپی با ذکر صلوات همراه با (وعَجِّل فَرَجَهُمْ )جایز هست
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ🌱
🍂به کانال مشکل گشا👇بپیوندید🍂
https://eitaa.com/joinchat/4031119646Ce8b5c88d58