🏴🏴سوال حضرت قاسم در مورد شهادت خويش در شب عاشورا و خبر از گرفتار شدن به بلای عظیم
◀️وقتي در شب عاشورا امام حسين(ع) خبر از شهادت همه اصحاب خويش ميدهد، حضرت قاسم(ع) اينگونه سوال میکند؛
یا عَمَاه أَنَا فِی مَنْ یُقْتَلْ؟؛
اي عموجان آیا من هم فردا در شمار شهیدان خواهم بود؟
امام حسین علیهالسلام با مهربانى و عطوفت فرمود:
یا بُنَىَّ کَیْفَ الْمَوْتُ عِنْدَکَ؟؛
فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟
عرض کرد: یا عَمِّ أَحْلى مِنَ الْعَسَلِ؛ عموجان! از عسل شیرینتر!.
امام فرمود: إی وَاللَّهِ فِداکَ عَمُّکَ إِنَّکَ لَأَحَدُ مَنْ یُقْتَلُ مِنَ الرِّجالِ مَعِی بَعْدَ أَنْ تَبْلُوا بِبَلاءٍ عَظیمٍ ؛
آرى به خدا! عمویت به فداى تو باد! تو نیز از شهیدان خواهى بود آن هم پس از گرفتارى سخت شهید خواهى شد!
📖📖مدینةالمعاجز
#کاربردی
#حضرت_قاسم
🏴🏴گریه کردن حضرت سیدالشهدا(ع) و قاسم بن الحسن(ع) در آغوش هم
◀️ثُمَ خَرَجَ قَاسِمِ بنِ الحَسَن و هُوَ غُلَامٌ صَغِيرٌ لَم يَبلغ الحلم فَلَما نَظَرَ الحُسَين إلَيه قَد بَرَزَ إِعتَنَقَه و جَعَلَا يَبكِيَان حَتَى غُشِيَ عَلَيهِمَا
قاسم بن الحسن براى جهاد در راه خدا به سوی میدان جنگ بیرون آمد. او كودك صغيرى بود كه بالغ شده بود. هنگامى كه امام حسين عليه السلام به او نگاه كرد و ديد براى مبارزه قيام نموده است با وى معانقه كرد و هر دو به قدرى گريستند كه غش نمودند.
📖📖 بحار الأنوار ، علامه مجلسی، ج45، ص: 33
#کاربردی
#حضرت_قاسم
@maghtal61
✅نحوه شهادت حضرت قاسم بن الحسن(ع)
تاريخ الطبري عن حُمَيد بن مسلم: خَرَجَ إلَينا غُلامٌ كَأَنَّ وَجهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ، في يَدِهِ السَّيفُ، عَلَيهِ قَميصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ أحَدِهِما ـ ما أنسى أنَّهَا اليُسرى ـ فَقالَ لي عَمرُو بنُ سَعدِ بنِ نُفَيلٍ الأَزدِيُّ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيهِ! فَقُلتُ لَهُ: سُبحانَ اللّهِ! وما تُريدُ إلى ذلِكَ؟! يَكفيكَ قَتلُ هؤُلاءِ الَّذينَ تَراهُم قَدِ احتَوَلوهُم. قالَ: فَقالَ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيهِ؛ فَشَدَّ عَلَيهِ.فَما وَلّى حَتّى ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّيفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ، فَقالَ: يا عَمّاه! قالَ: فَجَلَّى الحُسَينُ عليه السلام كَما يُجَلِّي الصَّقرُ، ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَيثٍ غُضُبٍّ، فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّيفِ، فَاتَّقاهُ بِالسّاعِدِ، فَأَطَنَّها مِن لَدُنِ المِرفَقِ، فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّى عَنهُ وحَمَلَت خَيلٌ لِأَهلِ الكوفَةِ لِيَستَنقِذوا عَمراً مِن حُسَينٍ عليه السلام، فَاستَقبَلَت عَمراً بِصُدورِها، فَحَرَّكَت حَوافِرَها وجالَتِ الخَيلُ بِفُرسانِها عَلَيهِ فَوَطِئَتهُ حَتّى ماتَ. وَانجَلَتِ الغَبرَةُ، فَإِذا أنَا بِالحُسَينِ عليه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ، وَالغُلامُ يَفحَصُ بِرِجلَيهِ؛ وحُسَينٌ عليه السلام يَقولُ: بُعداً لِقَومٍ قَتَلوكَ، ومَن خَصمُهُم يَومَ القِيامَةِ فيكَ جَدُّكَ! ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّه ِ عَلى عَمِّكَ أن تَدعُوَهُ فَلا يُجيبَكَ ، أو يُجيبَكَ ثُمَّ لا يَنفَعَكَ! صَوتٌ وَاللّه ِ كَثُرَ واتِرُهُ وقَلَّ ناصِرُهُ. ثُمَّ احتَمَلَهُ، فَكَأَنّي أنظُرُ إلى رِجلَيِ الغُلامِ يَخُطّانِ فِي الأَرضِ، وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ، قالَ: فَقُلتُ في نَفسي: ما يَصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّى ألقاهُ مَعَ ابنِهِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ وقَتلى قَد قُتِلَت حَولَهُ مِن أهلِ بَيتِهِ، فَسَأَلتُ عَنِ الغُلامِ، فَقيلَ: هُوَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ.
ترجمه: تاريخ الطبرى ـ به نقل از حُمَيد بن مسلم ـ : جوانى به سان پاره ماه شمشير به دست، به سوى ما آمد. او پيراهن و بالاپوش و كفش هايى داشت كه بند يك لِنگه اش پاره شده بود، و از ياد نبرده ام كه لنگه چپ آن بود. عمرو بن سعد بن نُفَيل اَزْدى به من گفت: به خدا سوگند بر او حمله مى برم. به او گفتم : سبحان اللّه! از آن چه مى خواهى؟! كُشتن همين كسانى كه گرداگردِ آنها را گرفته اند براى تو بس است. گفت: به خدا سوگند، به او حمله خواهم بُرد! آن گاه بر او حمله بُرد و باز نگشت تا با شمشير بر سرش زد. آن جوان به صورت [بر زمين] افتاد و فرياد برآورد: عموجان! حسين عليه السلام مانند باز شكارى نگاهى انداخت و مانند شير شرزه به عمرو، يورش بُرد و او را با شمشير زد. او ساعد دستش را جلوى آن گرفت امّا از آرنج ، قطع شد. فريادى كشيد و از امام عليه السلام كناره گرفت. سواران كوفه يورش آوردند تا عمرو را از دست حسين عليه السلام بِرَهانند؛ امّا عمرو در جلوى سينه مَركب ها قرار گرفت و سواران با اسب بر روى او رفتند و وى را لگدمال كردند تا مُرد. غبار [ نبرد ] كه فرو نشست حسين عليه السلام بر بالاى سر جوان ايستاده بود و او پاهايش را از درد به زمين مى كشيد. حسين عليه السلام فرمود: «از رحمت خدا دور باد گروهى كه تو را كُشتند و كسانى كه طرفِ دعوايشان در روز قيامت جدّ توست!». سپس فرمود: «به خدا سوگند ، بر عمويت گران مى آيد كه او را بخوانى و پاسخت را ندهد يا پاسخت را بدهد و سودى نداشته باشد؛ صدايى كه ـ به خدا سوگند ـ جنايتكاران و تجاوزگران بر آن فراوان و ياورانش اندك اند». سپس او را بُرد و گويى مى بينم كه پاهاى آن جوان بر زمين كشيده مى شود و حسين عليه السلام ، سينه اش را بر سينه خود ، نهاده است. با خود گفتم : با او چه مى كند؟ او را آورد و كنار فرزند شهيدش على اكبر و كشتگان گِرد او ـ كه از خاندانش بودند ـ گذاشت. نام آن جوان را پرسيدم. گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب است.
📖📖 تاريخ طبري: ج ٥ ص ٤٤٧
#حضرت_قاسم
#طبری
#کاربردی
@maghtal61
🏴🏴سوال حضرت قاسم در مورد شهادت خويش در شب عاشورا و خبر از گرفتار شدن به بلای عظیم
◀️وقتي در شب عاشورا امام حسين(ع) خبر از شهادت همه اصحاب خويش ميدهد، حضرت قاسم(ع) اينگونه سوال میکند؛
یا عَمَاه أَنَا فِی مَنْ یُقْتَلْ؟؛
اي عموجان آیا من هم فردا در شمار شهیدان خواهم بود؟
امام حسین علیهالسلام با مهربانى و عطوفت فرمود:
یا بُنَىَّ کَیْفَ الْمَوْتُ عِنْدَکَ؟؛
فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟
عرض کرد: یا عَمِّ أَحْلى مِنَ الْعَسَلِ؛ عموجان! از عسل شیرینتر!.
امام فرمود: إی وَاللَّهِ فِداکَ عَمُّکَ إِنَّکَ لَأَحَدُ مَنْ یُقْتَلُ مِنَ الرِّجالِ مَعِی بَعْدَ أَنْ تَبْلُوا بِبَلاءٍ عَظیمٍ ؛
آرى به خدا! عمویت به فداى تو باد! تو نیز از شهیدان خواهى بود آن هم پس از گرفتارى سخت شهید خواهى شد!
📖📖مدینةالمعاجز
#کاربردی
#حضرت_قاسم
🏴🏴گریه کردن حضرت سیدالشهدا(ع) و قاسم بن الحسن(ع) در آغوش هم
◀️ثُمَ خَرَجَ قَاسِمِ بنِ الحَسَن و هُوَ غُلَامٌ صَغِيرٌ لَم يَبلغ الحلم فَلَما نَظَرَ الحُسَين إلَيه قَد بَرَزَ إِعتَنَقَه و جَعَلَا يَبكِيَان حَتَى غُشِيَ عَلَيهِمَا
قاسم بن الحسن براى جهاد در راه خدا به سوی میدان جنگ بیرون آمد. او كودك صغيرى بود كه بالغ نشده بود. هنگامى كه امام حسين عليه السلام به او نگاه كرد و ديد براى مبارزه قيام نموده است با وى معانقه كرد و هر دو به قدرى گريستند كه غش نمودند.
📖📖 بحار الأنوار ، علامه مجلسی، ج45، ص: 33
#کاربردی
#حضرت_قاسم
@maghtal61
✅نحوه شهادت حضرت قاسم بن الحسن(ع)
تاريخ الطبري عن حُمَيد بن مسلم: خَرَجَ إلَينا غُلامٌ كَأَنَّ وَجهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ، في يَدِهِ السَّيفُ، عَلَيهِ قَميصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ أحَدِهِما ـ ما أنسى أنَّهَا اليُسرى ـ فَقالَ لي عَمرُو بنُ سَعدِ بنِ نُفَيلٍ الأَزدِيُّ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيهِ! فَقُلتُ لَهُ: سُبحانَ اللّهِ! وما تُريدُ إلى ذلِكَ؟! يَكفيكَ قَتلُ هؤُلاءِ الَّذينَ تَراهُم قَدِ احتَوَلوهُم. قالَ: فَقالَ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيهِ؛ فَشَدَّ عَلَيهِ.فَما وَلّى حَتّى ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّيفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ، فَقالَ: يا عَمّاه! قالَ: فَجَلَّى الحُسَينُ عليه السلام كَما يُجَلِّي الصَّقرُ، ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَيثٍ غُضُبٍّ، فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّيفِ، فَاتَّقاهُ بِالسّاعِدِ، فَأَطَنَّها مِن لَدُنِ المِرفَقِ، فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّى عَنهُ وحَمَلَت خَيلٌ لِأَهلِ الكوفَةِ لِيَستَنقِذوا عَمراً مِن حُسَينٍ عليه السلام، فَاستَقبَلَت عَمراً بِصُدورِها، فَحَرَّكَت حَوافِرَها وجالَتِ الخَيلُ بِفُرسانِها عَلَيهِ فَوَطِئَتهُ حَتّى ماتَ. وَانجَلَتِ الغَبرَةُ، فَإِذا أنَا بِالحُسَينِ عليه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ، وَالغُلامُ يَفحَصُ بِرِجلَيهِ؛ وحُسَينٌ عليه السلام يَقولُ: بُعداً لِقَومٍ قَتَلوكَ، ومَن خَصمُهُم يَومَ القِيامَةِ فيكَ جَدُّكَ! ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّه ِ عَلى عَمِّكَ أن تَدعُوَهُ فَلا يُجيبَكَ ، أو يُجيبَكَ ثُمَّ لا يَنفَعَكَ! صَوتٌ وَاللّه ِ كَثُرَ واتِرُهُ وقَلَّ ناصِرُهُ. ثُمَّ احتَمَلَهُ، فَكَأَنّي أنظُرُ إلى رِجلَيِ الغُلامِ يَخُطّانِ فِي الأَرضِ، وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ، قالَ: فَقُلتُ في نَفسي: ما يَصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّى ألقاهُ مَعَ ابنِهِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ وقَتلى قَد قُتِلَت حَولَهُ مِن أهلِ بَيتِهِ، فَسَأَلتُ عَنِ الغُلامِ، فَقيلَ: هُوَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ.
ترجمه: تاريخ الطبرى ـ به نقل از حُمَيد بن مسلم ـ : جوانى به سان پاره ماه شمشير به دست، به سوى ما آمد. او پيراهن و بالاپوش و كفش هايى داشت كه بند يك لِنگه اش پاره شده بود، و از ياد نبرده ام كه لنگه چپ آن بود. عمرو بن سعد بن نُفَيل اَزْدى به من گفت: به خدا سوگند بر او حمله مى برم. به او گفتم : سبحان اللّه! از آن چه مى خواهى؟! كُشتن همين كسانى كه گرداگردِ آنها را گرفته اند براى تو بس است. گفت: به خدا سوگند، به او حمله خواهم بُرد! آن گاه بر او حمله بُرد و باز نگشت تا با شمشير بر سرش زد. آن جوان به صورت [بر زمين] افتاد و فرياد برآورد: عموجان! حسين عليه السلام مانند باز شكارى نگاهى انداخت و مانند شير شرزه به عمرو، يورش بُرد و او را با شمشير زد. او ساعد دستش را جلوى آن گرفت امّا از آرنج ، قطع شد. فريادى كشيد و از امام عليه السلام كناره گرفت. سواران كوفه يورش آوردند تا عمرو را از دست حسين عليه السلام بِرَهانند؛ امّا عمرو در جلوى سينه مَركب ها قرار گرفت و سواران با اسب بر روى او رفتند و وى را لگدمال كردند تا مُرد. غبار [ نبرد ] كه فرو نشست حسين عليه السلام بر بالاى سر جوان ايستاده بود و او پاهايش را از درد به زمين مى كشيد. حسين عليه السلام فرمود: «از رحمت خدا دور باد گروهى كه تو را كُشتند و كسانى كه طرفِ دعوايشان در روز قيامت جدّ توست!». سپس فرمود: «به خدا سوگند ، بر عمويت گران مى آيد كه او را بخوانى و پاسخت را ندهد يا پاسخت را بدهد و سودى نداشته باشد؛ صدايى كه ـ به خدا سوگند ـ جنايتكاران و تجاوزگران بر آن فراوان و ياورانش اندك اند». سپس او را بُرد و گويى مى بينم كه پاهاى آن جوان بر زمين كشيده مى شود و حسين عليه السلام ، سينه اش را بر سينه خود ، نهاده است. با خود گفتم : با او چه مى كند؟ او را آورد و كنار فرزند شهيدش على اكبر و كشتگان گِرد او ـ كه از خاندانش بودند ـ گذاشت. نام آن جوان را پرسيدم. گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب است.
📖📖 تاريخ طبري: ج ٥ ص ٤٤٧
#حضرت_قاسم
#طبری
#کاربردی
@maghtal61
🏴🏴گریه کردن حضرت سیدالشهدا(ع) و قاسم بن الحسن(ع) در آغوش هم
◀️ثُمَ خَرَجَ قَاسِمِ بنِ الحَسَن و هُوَ غُلَامٌ صَغِيرٌ لَم يَبلغ الحلم فَلَما نَظَرَ الحُسَين إلَيه قَد بَرَزَ إِعتَنَقَه و جَعَلَا يَبكِيَان حَتَى غُشِيَ عَلَيهِمَا
قاسم بن الحسن براى جهاد در راه خدا به سوی میدان جنگ بیرون آمد. او كودك صغيرى بود كه بالغ نشده بود. هنگامى كه امام حسين عليه السلام به او نگاه كرد و ديد براى مبارزه قيام نموده است با وى معانقه كرد و هر دو به قدرى گريستند كه غش نمودند.
📖📖 بحار الأنوار ، علامه مجلسی، ج45، ص: 33
#کاربردی
#حضرت_قاسم
@maghtal61
🩸 #حضرت_قاسم صلواتالله علیه 🩸
چنین که بیقراری وای بر من
سوارِ بیمهاری وای بر من
علیاکبر که جوشن داشت آن شد...
تو که جوشن نداری وای بر من
📝 حجةالاسلام و المسلمین حاجآقا سید رضا جعفری رضوی
🆔 @mosibatoratebah
🚩 #امام_حسین علیهالسلام
🚩 #حضرت_قاسم علیهالسلام
📎 بلی؛ در کیفیت #عروسی قاسم علیهالسلام دف زدن بوده است در کربلا، و آن چه دف بوده است؟! زدن بر سرها و سینهها...
📎 #داماد را به حجله بردند؛ ولی حجلهگاه #قتلگاه بود و #عروس را هم به حجله داماد بردند...
📎 برای #داماد سریر و تخت هم بود، اما نه این جوره سریرها؛ بلکه سرپرش اجساد شهداء بود...
📎 چونکه سیدالشهداء علیهالسلام بدن شریف حضرت قاسم علیهالسلام را بر روی جسدهای شهداء گذاشته بود.
📎 وقتی که حضرت صديقه كبرا فاطمه زهرا عليهاالسلام را به دامادی امیر المؤمنين عليهالسلام میبردند، زنها همراهش بودند و به قاعده عربی قصیدهها و شعرها میخواندند در فضایل و مناقب عروس و داماد.
📎 این فاطمه عروس را هم زنها همراهش بودند که به حجله قاسم علیهالسلام میآوردند. این زنها هم میخواندند؛ ولی نوحه واحسيناه، واحسيناه...
📎 #عروس داخل حجله داماد در کربلا شد. ولی وقتی که داخل شد، دید داماد سر در بدن ندارد...
📕 فوائدالمشاهد، شیخ جعفر شوشتری
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah