eitaa logo
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
289 ویدیو
8 فایل
🌷دانشمند نخبه هسته‌ای؛ جوان مومن انقلابی؛ شهید مصطفی احمدی روشن 🎓مهندسی شیمی دانشگاه شریف 🔰معاون بازرگانی سایت نطنز ✅دبیر ستاد تدابیر ویژه سازمان انرژی اتمی 🏆عامل کلیدی غنی سازی۳/۵ و۲۰٪ 🎯کنترل ویروس استاکس نت در نطنز کانال زیر نظر خانواده شهید💯
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 💌رابطه با همسر | او حساس بود اما درست رفتار میکرد ⁦✏️⁩به نقل از همسر شهید ‌ 💐ایشان به شدت روی من حساس بود. مثلا جالب است بگویم در مورد عروسی‌مان، مصطفی گفت هر کاری بخواهی من برایت انجام می‌دهم. من به ایشان گفتم من اصلا عروسی نمی‌خواهم و اتفاقا عروسی‌مان ساده و در خانه مادرم برگزار شد. ‌ ⁦🎞️⁩اما به ایشان گفتم من دوست دارم عکس و فیلم داشته‌ باشم. ایشان گفتند اگر آتلیه‌ای را پیدا کردی که نگاتیوها را پس بدهد، قبول!‌ ما گشتیم و بالأخره جایی را پیدا کردیم که قبول کرد و به خاطر همین کار هم مبلغ بیشتری را گرفت (100 هزار تومان بیشتر گرفت) اما همین آدم، هیچ محدودیتی برای من قائل نبود، هیچ، هیچ محدودیتی. ‌ 💞هیچ وقت به من نمی‌گفت آن جا برو، آنجا نرو. می‌گفت هر کاری دلت می‌خواهد بکن. اصلا من را محدود نمی‌کرد. آن حساسیت را داشت اما درست رفتار می‌کرد. 💫 @MostafaAhmadiRoshan
آب آور و نان آور خانه✓ مصطفی پیش از اینکه وارد کلاس اول شود، مسئولیت گرفتن نان را پذیرفته بود و همچنین بعد از مدتی که کمی سن مصطفی بالاتر رفت، مسئولیت تأمین آب خانه را نیز پذیرفت و مسئولیت خود را به خوبی انجام میداد. در همدان به دلیل اینکه سطح آب‌های زیرزمینی خیلی بالا بود، آب مصرفی را از چاه ها استفاده می کردند و تأمین آب آشامیدنی کاملا از آب مصرفی جدا بود، حتی مصطفی وقتی که هوا خیلی سرد بود و آب یخ زده بود نیز مسئولیت خود را به خوبی انجام می‌داد. 🔺به نقل از: منبع: کتاب جسارت علیه دلواپسی 🖤 @MostafaAhmadiRoshan
📜 💌 عکس‌هایی که مثل بنزین است 📝 مادر شهید کتاب جسارت علیه دلواپسی ‌‌ روزهای اول نمی توانستم علی را ببینم، سعی می کردم که نگاهم روی صورتش نیفتد چون یکسره نگاهم می کرد.😔 ما در هیچ مراسمی علی را در خانه نگه نداشتیم. یک ماه اول از این خانه به آن خانه می رفت تا گریه و زاری ها را نبیند. فقط کافیست که ببیند صدای من می لرزد، میدود بیاید بغلم ببیند که چه خبر است.💔 همسر مصطفی می گوید: من نگاه به چشمان شما که می کنم یاد مصطفی می افتم و چشمانش را در چشمانت میبینم و آرام می گیرم کاری از دست من برنمی آید که برایش بکنم. وقتی عکس هایش را با مصطفی نگاه می کنم آتش می گیرم، عکس هایی که از ته دل خندیده است. 💫 @MostafaAhmadiRoshan
🔸یکی از همسایه ها اذیتمان می کرد. با ما چپ افتاده بود. نمی دانم از کجا ماجرا را فهمید. یک روز که آمد خانه، طرف جلوی در ما بود. تا مصطفی را دید رفت. مصطفی به خانمش گفت «بهش بگید پرش به پر من نگیره، و الّا من میدونم چه کارش کنم.» 🔸بهش می‌گفتم «بابا جان، من مشکلم رو با این بنده خدا خودم حل می کنم.» می گفت «نه، من زنده و باشم و کسی بخواد اذیت کنه شما رو؟» @mostafaahmadiroshan