eitaa logo
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
258 ویدیو
7 فایل
🌷دانشمند نخبه هسته‌ای؛ جوان مومن انقلابی؛ شهید مصطفی احمدی روشن 🎓مهندسی شیمی دانشگاه شریف 🔰معاون بازرگانی سایت نطنز ✅دبیر ستاد تدابیر ویژه سازمان انرژی اتمی 🏆عامل کلیدی غنی سازی۳/۵ و۲۰٪ 🎯کنترل ویروس استاکس نت در نطنز کانال زیر نظر خانواده شهید💯
مشاهده در ایتا
دانلود
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 در محیط علم و تحقیق بسیج کارآمد بود، هم در قضیه کرونا و غیر کرونا، دانشمندان هسته‌ای ما بسیجی بودند. دیدار رهبر معظم انقلاب با بسیجیان ۱۴۰۱/۰۹/۰۵ @mostafaahmadiroshan
🔹باید بگویم او یک آدم دست‌نیافتنی نبود. ممکن بود نماز صبحش قضا شود، نماز شب نمی‌رسید بخواند، دائم تسبیح دستش نبود، چفیه نمی‌انداخت، خیلی وقت‌ها، نمازجمعه نمی‌توانست برود. دلش می‌خواست مسجد برود اما نمی‌توانست. می‌خواهم بگویم این‌ها خیلی درجات آدم را بالا می‌برد اما اصل کار این است که سیمت وصل باشد. 🔹مصطفی آنقدر توکلش بالا بود که حتی به علیرضا گفت اگر سم هم بخوری اما بسم‌الله بگویی، چیزیت نمی‌شود! اعتقادش این بود. فقط و فقط از خدا می‌ترسید. 🔹دوست دارم به دوستانش بگویم اگر شما هم فقط از خدا بترسید و هر جایی که حق ضایع شد، کوتاه نیایید، قطعا به آنچه می‌خواهید، می‌رسید. 🔹منفعت‌طلب نباشید، مصطفی در زندگی‌اش همه چیز داشت؛ پست خیلی مهم، وضع مالی خوب، زن و بچه، پدر و مادر و خواهرهایی که یکی از استثنائی‌ترین علاقه‌ها را به او داشتند، اما از همه اینها چشم‌پوشی کرد. پس می‌شود. او را بت نکنیم. 🔹اگر شهدای زمان جنگ قبر می‌کندند و داخلش نماز می‌خواندند، آن طبیعت آن زمان بود اما الآن فرق می‌کند. می‌توانیم به آنها برسیم به شرطی که بدانیم چه کار باید بکنیم. @mostafaahmadiroshan
🔸یکی از همسایه ها اذیتمان می کرد. با ما چپ افتاده بود. نمی دانم از کجا ماجرا را فهمید. یک روز که آمد خانه، طرف جلوی در ما بود. تا مصطفی را دید رفت. مصطفی به خانمش گفت «بهش بگید پرش به پر من نگیره، و الّا من میدونم چه کارش کنم.» 🔸بهش می‌گفتم «بابا جان، من مشکلم رو با این بنده خدا خودم حل می کنم.» می گفت «نه، من زنده و باشم و کسی بخواد اذیت کنه شما رو؟» @mostafaahmadiroshan
💠از دیدگاه مقام معظم رهبری جوان مومن انقلابی ۴۰ شاخصه دارد که به مرور آنها را باهم میخوانیم. ان شاالله روز به روز خودمان را به این ویژگی ها نزدیک تر کنیم @mostafaahmadiroshan
🌷امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است یوسفی رفته است، آری وضع کنعان، روشن است 🌷گرچه در بزم حماسه، هیچ جای گریه نیست در هجوم شعله ها، تکلیف باران، روشن است 🌷باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز این شبستان کهن، با نورایمان روشن است 🌷کی میان ابرهای تیره پنهان می شود؟ آسمان ما که با خون شهیدان، روشن است 🌷مصطفی هم رفت، آری! او هم اینجایی نبود مردهای مرد را آغاز و پایان، روشن است شاعر: میلاد عرفان پور @mostafaahmadiroshan
📸 دانشمند شهید مصطفی احمدی روشن @mostafaahmadiroshan
 🔸از کارهای بزرگی که مصطفی انجام داد، رفع و دفع مشکلات بود. وقت گذاشت. مصطفی زنجیره ای از افراد همفکری که البته تعدادشان زیاد نیست، درست کرد. افراد قابل اعتماد و موتور روشن و از لحاظ علمی دارای مراتب بالا که آنها را پای کار آورد و سر انجام مشکلات حل شد. 🔸چطور و چگونه و چه مشکلاتی بود که مرتفع و دفع شد؟ شاید همان بخشی باشد که نمی توان چندان واضح در باره اش صحبت کرد. نمیدانم شاید روزی برسد که این موضوع اعلام و بازگو شود. به هر حال باید در این مورد صبر کرد... 🔺به نقل از همکار شهید @mostafaahmadiroshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبه ها و یادِ شهدا🌹 شهید مهدی زین الدین: هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند ، شهدا هم او را نزد حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام یاد می کنند🍃 @mostafaahmadiroshan
سلام🌱 به مناسبت روز دانشجو📚 هر روز یک قسمت از فعالیت های فرهنگی شهید احمدی روشن در زمان دانشجویی رو تو کانال میذاریم. امیدواریم براتون مفید باشه😍 @mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
فعالیت های اجتماعی خاطره ۱ 🔹 من ورودی هفتاد و شش برق🔌 بودم، مصطفی هفتاد و هفت مهندسی شیمی🧪. هر دو عضو شورای مرکزی بسیج بودیم. دافعه‌ش کم بود و جاذبه اش زیاد. دامنه‌ دوستانش فراگیر بود. حتی با کسانی که از نظر ظاهر با ما تفاوت داشتند، رابطه داشت. ولی حلقه ی اصلی دوستانش بچه‌های بسیجی بودند. بچه‌های بسیج دانشگاه، علاوه بر عرصه‌‌ی علمی🔬 تو عرصه‌ی شناخت مسائل سیاسی و موضع گیری صحیح در مواقع حساس هم اعتقاد داشتند باید فعالیت کنند. یکی از این مواقع، انتخابات🗓 بود. با بررسی روزنامه‌های مختلف🗞 پیش از انقلاب تا زمان حاضر، تغییر و تحولات کاندیداها👨 را ارزیابی می کردند. علت دگرگونی آن‌ها را ریشه یابی می‌کردند. این کار خیلی به شناخت مخاطب کمک می‌کرد. مصطفی در این زمینه خیلی وقت🕥 می‌گذاشت. خاطره۲ 🔹 در جریان فتنه، خیلی ناراحت😔 بود از نپذیرفتن سخنان فصل الخطاب رهبری توسط برخی و اتفاقاتی که باعث به هم خوردن نظم و امنیت کشور شده بود. بالعکس؛ از تظاهرات ۹ دی که میثاقی با آرمان های امام و رهبری و نشانی از ولایتمداری مردم بود، بسیار خوشحال بود و در راهپیمائی شرکت میکرد. خاطره۳ 🔹داشتم رد می شدم. جلوی ساختمان کلاسها توی دانشگاه شریف چشمم افتاد به یک دختر و پسر👫. وضع حجاب دختر خوب نبود. آرام رفتم جلو، تذکر دادم که دختر حجابش🧕 را درست کند و رد شدم. صدای داد و بیداد دختر و پسر🗣 از پشت سرم آمد، داد می زدند که به چه حقی تذکر داده ام. برگشتم و جوابشان را دادم. گفتم شما وضع حجابت بد بود، من هم تذکر دادم. بگو مگویمان بالا گرفت. بچه ها از اتاق بسیج دانشگاه صدایمان را شنیدند و آمدند بیرون. مصطفی هم آمد به دفاع از من. رگ گردنش زده بود بیرون. 🔹«سعید، می شه آروم‌تر تذکر بدی؟ یک کم ملاطفت🌸 بیشتر خرج کنی؟» گفتم «خودت که می دونی، من آروم تذکر می دم و رد می شم. خودشون شروع کردن به داد و بیداد.» آرام طوری که به من هم برنخورد گفت «می دونم سعید، حق با توئه، وضعشون خوب نبود، باید امر به معروف کنیم، ولی اگه یه خرده آرومتر بگی اثرش هم بیشتره🌱» خودش هم همینطور بود. آرام می گفت و رد می شد یا رویش را می کرد یک طرف دیگر. خاطره۴ زودتر از بقیه بچه ها ازدواج💍 کرده بود. به قول بچه‌ها افتاده بود توی کار «راوی‌گری» یا خودمانی‌اش «جوشکاری». آمار رفقای همسرش را می‌گرفت و معرفی‌شان می‌کرد به رفقای خودش. وارد شده بود. چند تا مورد را با هم پیگیری می‌کرد. انگار داشت برای برادر خودش این کارها را می‌کرد. بس که وسواس داشت روی رفقایش. دستم را گرفت و برد کنار دیوار و گفت: «بنده خدا را دیدم، ساعت دو تا چهار توی نوارخانه بسیج است. ببینم چه‌کار می‌کنی.» این را گفت و دوید جلوی در نوارخانه. زود برگشت و گفت: «الان وقتش است. برو.» خودش هم رفت توی دفتر بسیج که ببیند من چه می‌گویم. دست و پایم را گم کرده بودم. رنگم پریده بود. این پا و آن پا می‌کردم. صدای مصطفی آمد «خره🐴، چرا نرفتی؟ منتظرم‌ها!» زیر لب بسم الله گفتم و رفتم تو. @mostafaahmadiroshan