eitaa logo
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
5.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
1 فایل
سلام دوستان عزیز خوش آمدید/ فعالیت کانال شبانه روزی می باشد لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd لینک اخبار شبانه کانال @sabanhkabar لینک گروه چت https://eitaa.com/joinchat/2156987196Cb75d654c81 آیدی مدیر/ تبلیغات @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
سی ام خرداد... نیمه های شب در دل خواب ناگهان احساس کردم از روی سطح بلندی پرتاب شدم پریشان ووحشت زده از خواب بیدار شدم... شروع کردم با تسبیحی که در دستانم بود ذکر گفتن: یا فاطمه ی زهرا... یا صاحب الزمان.. با افتادن هر دانه ی تسبیح تکان های ارمیای کوچکم بیشتر میشد آرام بهش گفتم ببخشید کوچولوی من بیدارت کردم نازدانه ی بابا😔 صبح روز سی ام خردادبود مصطفی شیفتش تمام شده بود روز گذشته برایم زنگ زد و گفت برای ناهار چیزی درست نکن غذا از بیرون میگیرم فقط بیست روز به دنیا آمدن ارمیای کوچولو باقی مانده بود به سختی حرکت کردم وگوشی ام را از روی میز برداشتم هیچکدام از پیامهای دیشبم را جواب نداده بود با خودم گفتم حتما خواب است دلم نیامد زنگ بزنم بیدارش کنم اما دلشوره ای عجیب تمام وجودم را در برگرفت ساعت 7صبح بود باصدای زنگ آیفون از جاپریدم همسایه ی مادرم بود خدایا این وقت صبح... به سختی ملحفه را روی ایلیاوملیکا کشیدم سردشان نشود نگرانی ام را ارمیا حس کرده بود و ناآرام شده بود آه طفل کوچکم در من چه خبر شده؟ چهره ی درهم زن همسایه خبر ناگواری را برایم تداعی میکرد نفس در سینه ام حبس شده بود توان حرف زدن نداشتم دستم را روی سینه ام گذاشتم صدای ضربان قلبم را میشنیدم حتما اتفاقی برای مادرم افتاده بود به سرعت گوشی را برداشتم شماره ی مصطفی را گرفتم او باید خودش را به من میرساند مرا پیش مادرم میبرد به محض روشن کردن گوشی چشمم ب پیامهای بالای صفحه افتاد😔😔😔 مصطفی جان شهادتت مبارک... شهادت مامور پلیس ... شب گذشته همکار وظیفه شناس نیروی انتظامی حین تعقیب و گریز سارقان دراثر برخورد با کابل برق فشار قوی وشدت جراحات به خیل همکاران شهیدش پیوست... وحشتناک بود باورکردنی نبود تنها بیست روز دیگر به دنیا آمدن کودکم مانده بود اینکه فرزندم را پدرش در آغوش بگیرد چیز زیادی نبود که در آن لحظه از خدایم می خواستم برای لحظه ای دنیا جلوی چشمانم تیره و تارشد و دیگر چیزی نفهمیدم... چشم که باز کردم خودم را در لباس بارداری دیدم که رخت عزایم شده بود و طفل معصوم و بیگناهی که همراه من ثانیه به ثانیه عزاداری میکرد وپدری که در آسمان چشم انتظار تولد فرزندش بود 😔😔😔😔 راوی:همسرشهید💔 کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd