1_459018003.pdf
933.7K
📃متن دعای کمیل💠
التماس دعا
متن دعای پرفیض کمیل
#شب_جمعه
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
AUD-20210415-WA0057.mp3
8.39M
#بشنوید🎧
دعای کمیل با صدای حاج مهدی سماواتی
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬#کلیپ_تصویری
🔺اگه آقامون نیومد
نزاریم دلا بمیره
انتظار مهدی امروز
همه ی حرف غدیره
پیشنهاد دانلود👌
⏰( ۳دقیقه و ۱۳ ثانیه)
📌 علی فانی
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
مستشهدین ۳۱۳
❤️💞❣💛❤️💞❣💛 #عاشقانہ_دو_مدافع #قسمت_پنجاه_دوم _وارد حرم شدیم... حس عجیبے داشتم سرگردو تو بیـ الحرمی
❤️💞❣
#عاشقانہ_دو_مدافع
#قسمت_پنجاه_سوم
سوریه...
باتعجب نگاهم و کردو گفت:سوریہ❓
نگاهش کردم و گفتم:آره ،مـ میدونم کہ میخواے برے
مـݧ میدونم کہ میخواے برے فقط بگو کے❓
چیزے نگفت
زدم بہ شونش و گفتم:علے با توام
_اشک تو چشماش حلقہ زده و گفت:وقتےکہ دل تو راضے باشہ
برگشتم ، پشتمو بهش کردم و گفتم:
إجدے❓پس هیچوقت نمیخواے برے
دستشو گذاشت رو شونم ومنو چرخوند سمت خودش
اومد چیزے بگہ کہ انگشتمو گذاشتم رولباشو گفتم:هیس ، هیچے نگو علے
تو کہ میخواستے برے چرا اصلا زن گرفتے❓
چرا موقع خواستگارے بهم نگفتے❓
اصلا چرا مـ❓
علے چرا❓
_دستمو گرفت تو دستشو گفت:اجازه هست حرف بزنم❓
اولا کہ هر مردے باید یروزے ز بگیره
دوما کہ اسماء تو کہ خودت میدونے مـݧ عاشقت شدم و هستم باز میپرسے چرا مـ❓
اوݧ موقع خبرے از رفتـݧ نبود کہ بخوام بهت بگم الانش هم اگہ تو راضے نباشے مـݧ جایے نمیرم
_آره مـݧ راضے نباشم نمیرے اما همش باید ببینم ناراحتے❓
بادید عکس یہ شهید بغضت میگیره❓
ینے مـݧ مانع رسیدݧ بہ آرزوت بشم❓
مـ خودخواهم علی❓
_اسماء چرا اینطورے میکنے❓
نمیدونم علے ، نمیدونم
بس کـݧ اسماء
دستم گذاشتم رو سرمو بہ دیوار تکیہ دادم
علے از جاش بلند شد رفت سمت در ، یکدفعہ وایساد و برگشت سمت مـݧ
بہ حرکاتش نگاه میکردم
اومد پیشم نشست و با ناراحتے گفت:!اسماء ینے اگہ موقع خواستگارے بهت میگفتم کہ احتمال داره برم سوریہ قبول نمیکردے❓
_نگاهم و ازش دزدیدم و بہ دستام دوختم
قلبم بہ تپش افتاده بود ، نمیدونستم چہ جوابے باید بدم
چونم گرفت و سرمو آورد بالا اشک تو چشماش حلقہ زده بود
سوالشو دوباره تکرار کرد
ایندفعہ یہ بغضے تو صداش بود طاقت نیوردم دستشو گرفتم و گفتم:قبول میکردم علے مثل الاݧ کہ...
کہ چے❓
بغضم ترکید ، توهموݧ حالت گفتم ، مثل الاݧ کہ راضے شدم برے
_باورم نمیشد ایـݧ حرفو مـݧ زدم❓
کاش میشد حرفمو پس بگیرم
کاش زما فقط یکدیقہ بہ عقب برمیگشت
علے اشکامو پاک کردو سرمو چسبوند بہ سینش
دوباره صداے قلبش میشنیدم پشیمو شدم از حرفے کہ زدم
تو دلم گفتم:الا وقت درآغوش گرفتنم نبود علے ، دارے پشیمونم میکنے،چطورے ازت دل بکنم چطورے❓
باصداش بہ خودم اومدم
_اسماء اینطورے راضے شدے با گریہ و اشک❓با چشماے غمگیـ❓
فایده اے نداشت مـ حرفمو زده بودم نمیتونستم پسش بگیرم
ازش جدا شدم سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم:مـݧ تصمیممو گرفتم
فقط بگو کے میخواے برے❓
بگو بہ جوݧ علے راضیم برے❓
إ علے گفتم راضیم دیگہ ایـݧ حرفا ینے چے❓
بگو بہ جوݧ علے
علے دارے پشیمونم میکنیا
دیگہ چیزے نگفت
_علے نمیخواے بگے کے میخواے برے❓
آهے کشید و آروم گفت:جمعہ شب
پس واقعیت داشت رفتنش تو ایـݧ یکے دوماه دنبال کاراش بود
بہ من چیزی نگفته بود
چرا❓
احساس کردم سرم داره گیج میره
نشستم رو صندلے و چشمامو بستم
زما از دستم خارج شده بود نمیدونستم چند روز تا رفتنش مونده
باصداے آروم کہ کمے هم لرزش قاطیش بود پرسیدم:علے امروز چند شنبست
چهارشنبہ
_فقط سہ روز تا رفتنش زماݧ داشتم.باید چیکار
میکردم❓ما هنوز عروسے هم نکرده بودیم
قرار بود تولد امام رضا عروسیمونو بگیریم و ماه عسل بریم پابوس آقا
_جلوے چشمام سیاه شد از رو صندلے افتادم دیگہ چیزے نفهمیدم
چشمامو باز کردم همہ جا سفید بود یادم نمیومد چہ اتفاقے افتاده و کجام از جام بلند شدم اطرافمو نگاه کردم هیچ کسے نبود
تازه متوجہ شدم کہ بیمارستانم...
با سرعت از تخت اومدم پاییـ و سمت در اتاق حرکت کردم ، متوجہ سرم تو دستم نشده بودم ، سرم کشیده شد ، سوزنش دستم و پاره کردو از دستم خارج شد
سوزش شدیدے و تو تمام تنم احساس کردم
آخ بلندے گفتم،سرم گیج رفت و افتادم زمیـݧ
پرستار با سرعت اومد داخل اتاق رو زمیـݧ افتاده بودم
_لباسم و کف اتاق خونے شده بود
ترسید و باصداے بلند بقیہ پرستارها ، رو و صدا کرد
از زمیـݧ بلندم کرد و لباسامو عوض کردݧ و یہ سرم دیگہ وصل کردݧ
از پرستار سراغ علے و گرفتم
گفت رفتـݧ دارو هاتونو بگیر الا میاݧ
مگہ چم شده❓
افت فشار شدیدو لرزش بد
_اگہ یکم دیرتر میاوردنتو میرفتیـ تو کما خدا رحم کرده
لبم و گاز گرفتم و یہ قطره اشک از گوشہ ے چشمم روے بالش بیمارستاݧ چکید
علے با شتاب وارد اتاق شد
چشماش قرمز شده بود و پف کرده بود معلوم بود هم گریہ کرده هم نخوابیده
بغضم گرفت خستہ شده بودم از بغض و اشک کہ ایـݧ روزا دست از سرم بر نمیداشت خودمو کنترل کردم کہ اشک نریزم
اومد سمتم رو بہ پرستار پرسید:چیشده خانم❓
_چیزے نشده
پس همکاراتو
پرستار حرفشو قطع کرد وخیلے جدے گفت از خودشوݧ بپرسید
آمپول آرام بخشے روداخل سرم زد و از اتاق رفت بیرو
علے صندلے آورد و کنارم نشست
لبخندے بهم زدو گفت:خوبے اسماء❓میدونے چقد منو ترسوندے❓
حالا بگو ببینم چیشده بود مـݧ نبودم❓
لبخند تلخے زدم و گفتم:مـݧ چرا اینجام علے❓ازکے❓الا ساعت چنده...
ادامه دارد..
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
⭕️چرا هر سال در صبح روز عاشورا، تمام هیات های سینه زنی و دستجات شهر میلاجرد در منزل شهید ابوالفضل غریبی تجمع می کنند.
موضوع را در مطلب بعدی بخوانید👇
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
مستشهدین ۳۱۳
⭕️چرا هر سال در صبح روز عاشورا، تمام هیات های سینه زنی و دستجات شهر میلاجرد در منزل شهید ابوالفضل غر
🔵چرا هر سال تمام هیات های میلاجرد به منزل پدری شهید حیدر و ابوالفضل غریبی می روند:
راوی: مادر شهید👇
🔺ابوالفضل پس از شهادت برادر بزرگش يعني حيدر مدتي را در شهر تهران به خياطي پرداخت، در شبي برادر شهيدش را به خواب مي بيند و در حاليكه به دست اشاره باغي نوراني و سرشار از نعمات الهي را حواله او مي كند عرضه مي دارد: اي برادر اين جايگاه و منزل توست كه برايت فراهم ساخته ام، تاخير روا مدار و لحظه اي از آمدن غافل مباش.
💎 همين خواب او را براي حضور در جبهه مصمم ساخت، با وجود اظهار ناراحتي ما و اصرار خانواده به شهر قم سفري نمود و در مجاورت حضرت معصومه(س) 40 ركعت نماز براي رسيدن به نيتش كه همانا شهادت بود خواند.
به هنگام مراجعت آثار رضايت و شادماني در رخسار و كلام او نمايان بود، فرداي آن روز مصادف بود با آغاز ايام عزاداري سرور و سالار شهيدان آقا ابا عبدالله الحسين(ع)، با ابراز ارادتي بي مثال حياط خانه را با دعوت از چند هيئت سينه زني و عاشق اهل بيت عليهما السلام زينت معنوي داد، اما توصيه هميشه ماندگار شهيد به هنگام عزيمت:
⬅️اي مادر تنها خواسته من از شما اين است هر سال در ايام سوگواري امام حسين(ع) آمد و شد هياتهاي عزاداري به خانه ما تداوم داشته باشد، اين نذري است كه اداي آن را به شما وامي گذارم»
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
🌺حاجیه دانی(ام البنین) در حال استقبال و پذیرایی از عزاداران حسینی🌺
مادر شهیدان حیدر و ابوالفضل غریبی
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
#نیایش_شبانگاهی
▪️ یڪ دعای خیر از ته دل
نصیـب لحظه هاتون
🖤 در این شب معنوی شام غریبان
از ته دل دعا میکنم 🤲
▪️ شاه کلید تمام قفلها را
از خداوند هدیه بگیرید
🖤خدایا امشب
شفای بیماران
▪️آمرزش گناهان
رفع گرفتاری گرفتاران
🖤و عاقبت بخیری همه بخصوص جوان ها
را از درگاه لطفت تمناداریم
آمین یارب العالمین.🤲
#شبتون_زینبی_وامام_حسینی
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
#شام_غریبان
🏴هِیئـت تمام شـد...
همه رفتـند :(
و تو هنـوز
یـڪ گوشه نشستهاے و گریه میکنـے.. 😔
#آجَـركَاللهياصاحـبَالزَمـان
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨
💌#دلنوشته_مهدوی
#سلام_پدر_مهربانم
❣مهدے جان!
🏴آجرک الله یا صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه ، دیشب #شام_غریبان جد غریبتان و...بود
▫️مولاجان،عاشورا، همیشه جاری است
▪️تاریخ، گواهی می دهد که عاشورا نخواهد مرد. تاریخ، شهادت می دهد که کربلا، همچون جغرافیای وجدان های بیدار، در گوشه گوشه پهناور دنیا ادامه خواهد یافت.
▫️هر روز که بیاید، عاشوراست. زیر هر سنگ را که برداری، خون جاری خواهد بود و به هر افق که بنگری، در گستره پهن آسمان ها سرخ خواهد شد.
▪️عاشورا، پیمانی است که با قلب های سلیم بسته شده است و داستانی است که در عصر فطرت های دگرگون شده، در جریان است.
▫️تاریخ گواهی می دهد که نبردهای خیر و شر، تا دنیا دنیاست، در جریان است و همیشه حسینیانِ روزگارند که باید علیه یزیدیان برخیزند.
▪️عاشورا، در فکرها و اندیشه ها، در قلب ها، رگ ها و خون ها جاری است؛ در طلوعِ فجر، در حلولِ بهار و در وقت «ظهور» جاری است.
▫️زمان تا زمان است، از عاشورا خالی نخواهد شد و زمین تا زمین است، از کربلا تهی نخواهد گشت.
خون پاک شهدا منتظر توست بیا
سر مصباح هدی منتظر توست بیا
وارث خون خدا و پسرخون خدا
به خداخون خدامنتظرتوست بیا
برداشتی ازنوشته میثم امانی
💌دلنوشته_مهدوی
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
التماس دعا🤲
✅کانال مستشهدین۳۱۳
@mostashhadin_313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈