eitaa logo
مستشهدین ۳۱۳
338 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
92 فایل
🌹بسم رب الشهدا والصدیقین🌹 • دیر یا زود باید رفت؛ پس چه زیبا رفتنی است خونین رنگ و اگر مرد رکاب یاری مطمئن باش او بی تو نخواد رفت... • شهدا زنده اند و ما مرده ایم... لینک کانال جهت عضویت👇 @mostashhadin_313 کپی حلال😊
مشاهده در ایتا
دانلود
مستشهدین ۳۱۳
❤️#عاشقانه_مذهبی❤️ . 🌹#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن . . #قسمت_4⃣ . توی مسیر بودیم و منم در حال گوش دادن
❤️❤️ 🌹 . .⃣ بالاخره رسیدیم به جایی که اتوبوس ها بودن و بچه ها مشغول غذا خوردن.آقا سید بهم گفت پشت سرش برم ورسیدیم دم غذا خوری خانم ها. . آقا سید همونطور که سرش پایین بود صدا زدزهرا خانم؟! یه دیقه لطف میکنید؟! . یه خانم چادری که روسریش هم باچفیه بود جلو اومدو آقا سید بهش گفت:براتون مسافر جدید آوردم. . بله بله..همون خانمی که جامونده بود...بفرمایین خانمم☺ . نمیدونم چرا ولی از همین نگاه اول اززهرا بدم اومده بود.شاید به خاطر این بود که اقا سید ایشونو به اسم کوچیک صدا کرده بود و منو حتی نگاهم نمیکرد😑 . محیط خیلی برام غریبه بود😟 . همه دخترا چادری و من فقط با مانتو و مقنعه دانشگاه😐 . دلم میخواست به آقا سید بگم تا خود مشهد به جای اتوبوس با شما میام به جای اینا 😊😃😃 . بعد از شام تو ماشین نشستیم که دیدم جام جلوی اتوبوس و پیش یه دخترمحجبه ی ریزه میزست .اتوبوس که راه افتاد خوابم نمیگرفت.گوشیمو در آوردم و شروع کردم به چک کردن اینستاگرامم و خوندن پی ام هام. . حوصله جواب دادن به هیچ کدومو نداشتم.😐 . دیدم دختره از جیبش تسبیح در آورد و داشت ذکر میگفت. . با تعجب به صورتش نگاه کردم😯 که دیدم داره بهم لبخند میزنه☺ از صورتش معلوم بود دختر معصوم و پاکیه و ازش یکم خوشم اومد. . -خانمی اسمت چیه؟! . -کوچیک شما سمانه😊 . -به به چه اسم قشنگی هم داری. . -اسم شما چیه گلم؟! . -بزرگ شما ریحانه😃 . -خیلی خوشحالم ازاینکه باهات همسفرم☺ . -اما من ناراحتم😆😑 . -ااااا..خدا نکنه .چرا عزیزم.😕 . -اخه چیه نه حرفی نه چیزی فقط داری تسبیح میزنی.😑مسجد نشستی مگه؟ 😐 . -خوب عزیزم گفتم شاید میخوای راحت باشی باهات صحبتی نکردم.منو اینجوری نبین بخوام حرف بزنم مختو میخورم ها😊 😂 . -یا خدا.عجب غلطی کردیم پس...همون تسبیحتو بزن شما 😆😆 . -حالا چه ذکری میگفتی؟!😕 . -داشتم الحمدلله میگفتم. . -همون خدایا شکرت خودمون دیگه؟! . -اره . -خوب چرا چند بار میگی؟!یه بار بگی خدا نمیشنوه؟؟😯😯 . -چرا عزیزم.نگفته هم خدا میشنوه.اینکه چند بار میگیم برا اینه که قلبم با این ذکر خو بگیره.😊 . -آهااان..نفهمیدم چی گفتی ولی قشنگ بود 😆😄 . -و شروع کردیم به صحبت با هم و فهمیدم سمانه مسئول فرهنگیه بسیجه و یک سالم از من کوچیک تره ولی خیلی خوش برخوردوخوب بود. . نصف شبی صدای خندمون یهو خیلی بلند شد که زهرا اومد پیشمون. . چتونه دخترها؟! 😯خانم های دیگه خوابن...یه ذره آروم تر...😑 ادامه_دارد ✅کانال مستشهدین۳۱۳ @mostashhadin_313 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
مستشهدین ۳۱۳
❤️#عاشقانه_دومدافع❤️ 🌹#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن #قسمت_4⃣1⃣ رفتم سمت دفتر بسیج خواهران و دیدم بیرو
❤️❤️ 🌹 . .⃣1⃣ . بابا:هییی دخترم...ولی اینجا ایرانه و مجبوری به حجاب اجباری..بزار درست تموم بشه میفرستمت اونور هر جور خواستی بگرد.. -نه پدر جان...منظور این نبود😐 . مامان:پس چی؟!😯 . -نمیدونم چه جوری بگم...راستش...راستش میخوام چادر بزارم😕 . پدر : چی گفتی؟! درست شنیدم؟!چادر؟!😨😨 . مامان: این چه حرفیه دخترم.. تو الان باید فکر درس و تحصیلت باشی نه این چیزها😑 . -بابا: معلوم نیست باز تو اون دانشگاه چی به خردشون دادن که مخشو پوچ کردن. . -هیچی به خدا...من خودم تصمیم گرفتم😞 . بابا: میخوای با آبروی چند ساله ی من بازی کنی؟!؟همین مونده از فردا بگن تنها دختر تهرانی چادری شده . -مامان: اصلا حرفشم نزن دخترم...دختر خاله هات چی میگن.. . -مگه من برا اونا زندگی میکنم؟!😒 . -میگم حرفشو نزن😠 . . با خودم گفتم اینجور که معلومه اینا کلا مخالف هستن و دیگه چیزی نگفتم😕 . نمیدونستم چیکار کنم.کاملا گیج شده بودم و ناراحت😔از یه طرف نمیتونستم تو روی پدر و مادر وایسم از یه طرف نمیخواستم حالا که میتونم به اقا سید نزدیک بشم این فرصتو از دست بدم . ولی اخه خانوادم رو نمیتونم راضی کنم😞 یهو یه فکری به ذهنم زد.اصلا به بهانه همین میرم با آقا سید حرف میزنم☺ شاید اجازه بده بدون چادر برم پایگاه. .بالاخره فرمانده هست دیگه😊 . فردا که رفتم دانشگاه مستقیم رفتم سمت دفتر آقا سید: . تق تق . -بله بفرمایید . -سلام . -سلام...خواهرم شرمنده ولی اینجا دفتر برادرانه.. گفته بودم که اگه کاری دارید با زهرا خانم هماهنگ کنید. . -نه اخه با خودتون کار دارم . -با من؟!؟😨 چه کاری؟!😱 . -راستیتش به من پیشنهاد شده که مسئول انسانی خواهران بشم ولی یه مشکلی دارم😕 . چه خوب.چه مشکلی؟!😯 . -اینکه😕اینکه خانوادم اجازه نمیدن چادری بشم😔میشه اجازه بدین بدون چادر بیام پایگاه؟! . -راستیتش دست من نیست ولی یه سوال؟!شما فقط به خاطر پایگاه اومدن و این مسولیت میخواستین چادر بزارین؟! . -اره دیگه 😐😕 . -خواهرم ،چادر خیلی حرمت داره ها...خیلی...چادر لباس فرم نیست که خواهر...بلکه لباس مادر ماست...میدونید چه قدر خون برای همین چادر ریخته شده؟؟چند تا جوون پرپر شدن؟!چادر گذاشتن عشق میخواد نه اجازه. . ولی همینکه شما تا اینجا تصمیم به گذاشتنش گرفتین خیلی خوبه ولی به نظرم هنوز دلتون کامل باهاش نیست. . من قول میدم اون مسئولیت روبه کسی ندن و شما هم قول بدین و پوششتون رو با مطالعه و اطمینان قلبی انتخاب کنین نه به خاطرحرف مردم. . ادامه‌ دارد... ✅کانال مستشهدین۳۱۳ @mostashhadin_313 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈‌
مستشهدین ۳۱۳
❤️#عاشقانه_مذهبی❤️ #قسمت_4⃣2⃣ . . 🌷#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن . . . دلمو راضی کردم برم سمت دانشگاه😕 .
❣ . ⃣2⃣ . . . فقط صدا اخرین التماس سید برای موندن و گوش دادن حرفهاش تو گوشم میپیچید😢 . صدای لااله الا الله گفتناش😢 . من چی فکر میکردم و چی شده بود 😔 . از دفتر بیرون اومدم و نفهمیدم چجوری تا خونه رفتم توی مسیر از شدت گریه هام اطرافیان نگاهم میکردن😭 . ای کاش میموندم اونروز تا ادامه حرفشو بزنه...😭 . رفتم اطاقم ونامه رو اروم باز کردم . دلم نمیومد بخونمش😔 . بغضم نمیزاشت نفس بکشم😢 . سرم درد میکرد😢 . نامه رو باز کردم 😢 . . سلام ریحانه خانم🌹 . (همین اول نامه اشکهام سرازیر شد..چون اولین بار بود که داره منو با اسم صدا میزنه😢😭) . این مدت که از من دلگیر بودید بدترین روزهای عمرم بود😔 نمیدونم اصلا از کجا شروع کنم. اصلا نمیخواستم این حرفها رو بزنم ولی دلم نمیومد نگفته برم😔مخصوصا حالا که منظور اون روزم رو بد متوجه شدید😕 باید اعتراف کنم که این فقط شما نبودید که بهم احساسی داشتید بلکه من هم عاشقتون بودم😶 از همون روزی که قلب پاکتون رو دیدم😔 همون موقعی که تو حرم نماز میخوندید و من بی خبر از همه جا چند ردیف عقب تر نشسته بودم و گریه هاتون رو میدیدم وبه قلب پاکتون پی بردم😔 . حتی من خودم گفتم بهتون پیشنهاد همکاری تو بسیج رو بدن😔 . وقتی دیدم که با قلبتون چادر رو انتخاب کردید خیلی بیشتر بهتون علاقه پیدا کردم😔 . اما نمیخواستم شما چیزی ازاین علاقه بفهمید😞 . من عاشقتون بودم ولی عشقی بزرگتر نمیگذاشت بیانش کنم😕 . راستیتش من از کودکی با عشق شهادت بزرگ شدم😔 . و درست در موقعی که به وصال یارم نزدیک بودم عشق شما به قلبم افتاد😞 حتی عشقتون باعث شد چندبار زمان اعزاممو عقب بندازم😔 . حق بدهید اگه بهتون کم توجهی میکردم...حق بدهید اگر هم صحبتتان نمیشدم😔 چون نمیخواستم بهتون وابسته بشم و توی مسیرم تردیدی ایجاد بشه😔 . ریحانه خانم🌹 . اگر من و امثال من برای دفاع نرویم و تکه تکه نشیم فردامعلوم نیست چی میشه همه اینهایی که رفتن و برنگشتن عشق یه نفری بودن😢 همه یه چشمی منتظرشون بود همه قلب مادرها و همسراشون بودن😢 پس خواهش میکنم درکم کنید و بهم حق بدید 😔 . نمیدونم وقتی این نامه رو میخونید من کجا و تو چه حالی هستم 😔 اروم گوشه قبرم خوابیدم یا زنده هستم 😢 ولی از همینجا قول میدم اگه برگردم و قسمت بود حتما.... . اما اگه شهید شدم خواهش میکنم این نامه رو فراموش کنید و به کسی چیزی نگید و دنبال خوشبختی خودتون باشید. . سرتون رودرد نمیارم مواظب خودتون باشید حلالم کنید... .یا علی . ادامه_دارد... ✅کانال مستشهدین۳۱۳ @mostashhadin_313 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈‌