eitaa logo
مستشهدین ۳۱۳
313 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
93 فایل
🌹بسم رب الشهدا والصدیقین🌹 • دیر یا زود باید رفت؛ پس چه زیبا رفتنی است خونین رنگ و اگر مرد رکاب یاری مطمئن باش او بی تو نخواد رفت... • شهدا زنده اند و ما مرده ایم... لینک کانال جهت عضویت👇 @mostashhadin_313 کپی حلال😊
مشاهده در ایتا
دانلود
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 📝۲ 🔶سه چهار نفری که دور هم جمع شدیم، هر کدام برای خودشان اعجوبه ای بودند. یک نفرشان از بوی هوا میتوانست مسیر پرواز پرنده را پیدا کند! یک نفر دیگر چشمش را اگر میبستیم، از شتر و جَک و جانورها دقیق تر مسیرش را پیدا میکرد. یک نفر دیگر اصلا در همین صحرا به دنیا آمده بود و از وقتی یادش بود با دانه های شن و سوز بیابان روزگار گذرانده بود. من هم که ... نه به اندازه آنها ... اما داشتم یک چیزهایی در خودم. 📌🔸مثل بقیه شروع به دویدن به این ور و آن ور نکردیم. دقایقی دور هم ایستادیم و فکر کردیم. دیدیم علی مرد فرار و رو به عقب که نیست. مرد رفتن به طرف کوه و دامنه و پناه گرفتن و از بالا بلندی به دشمن زخم زدن هم نیست. یک طرف دیگر هم که لشکر خودمان بود و در این جمعیت انبوه و خیمه های شهدا و مجروحان هم نیست. پس از سه جهت فقط یک جهت میماند و آن هم جهتی است که دشمن قرار داشت! 🔶برای لحظاتی هر چهار نفرمان به همان جهت چشم دوختیم. دروغ چرا؟ هیچ کداممان دلمان نمیخواست پیشنهاد بدهیم که به مسیر فرار و عقب نشینی دشمن برویم. چون هنوز آن مسیر امن نبود و گوشه به گوشه اش امکان تله و تیرانداز و هزار چیز خطرناک وجود داشت. 📌🔸هر چهار نفرمان برگشتیم و به هم نگاه کردیم. گفتیم نزدیک ترین رزمنده به صف اول دشمن علی بوده. خودمان را گول نزنیم. باید به همان مسیری میرفتیم که از آن میترسیدیم. راهی نبودا. شاید همه اش دو سه کیلومتر نبود. ولی فقط جبهه رفته ها میدانند دو سه کیلومتر در عمق دشمن رفتن بعنی چه؟ 🔶بسم الله گفتیم و رفتیم. از اینکه قدم به قدم که از وسط کشته های دوست و دشمن رد میشدیم و چه حالی داشتیم بگذریم. تا اینکه از جایی به بعد، دیگر جنازه خودی نمیدیدم. تکه پاره های دشمن بود که مشخص نبود به آنها صاعقه خورده یا تیر غیب به سر و گردن آنها فرود آمده که نَبُریده ... کاش بریده بود ... ریز ریزشان کرده! وقتی جلوتر رفتیم، یک نفرمان گفت «ابوالحسن اینجا بوده! شک نکنید.» 📌🔸من گفتم «از اینکه ابوالحسن فقط میتواند اینجاها باشد شکی نیست اما تو چطور فهمیدی؟» 🔶گفت «به جنازه ها نگاه کنید. همه از سینه به بالا لته پار شده اند و ندارند. معمولا ذوالفقار علی پایین نمی آید. از همان بالا که مثل صاعقه فرود می آید و مسیر را کوتاه کرده و همان سر و کول و گردن و سینه و اعضای رئیسه را میزند و از هم میپاشد و پیش میرود.» 📌🔸یک نفرمان گفت «شیر مادر حلالش! نگاه کن ... اصلا جنازه خودی اینجا نیست. همه جا ... اِ ... آنجا ... نگا ...» ✨ادامه دارد.. 📌حدادپور جهرمی دلنوشته های یک طلبه علیه السلام و مبارک ✅کانال مستشهدین۳۱۳ @mostashhadin_313 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈‌
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 📝۳ 🔶همه ما از سرِ اسب ها بلند شدیم تا دقیق تر ببینیم. دیدیم یک نفر نشسته کنار آب باریکه ای و به کاری مشغول است. لباسش از خودمان بود. به خاطر همین جرات کردیم اما با احتیاط به همان طرف رفتیم. 📌🔸خودش بود. جمال نورانی حیدر در آنجا نشسته بود و در آب باریک، آستین و ذوالفقارش را میشست و طاهر میکرد. دل و جانمان روشن شد. از اسب پیاده شدیم و به طرفش دویدیم. به ایشان که نزدیک شدیم، سلام کردیم و به تماشایش نشستیم. 🔸-علیکم السلام. شما کجا و اینجا کجا؟ 🔹- خدا قوت. ما حتی از وسط کشته ها هم جرات رد شدن نداشتیم. چه برسد به اینکه کیلومترها پشت جبهه دشمن نفوذ کنیم! 🔸- از ترس فرار نکنید. ترس مانند سگی است که اگر از او فرار کردی، دنبالت می آید. 📌🔸کیف کردیم از لحظاتی که کنارش بودیم. وضویی ساخت و رکعتی نماز خواند. ما سه چهار نفر پشت سرشان ایستاده بودیم و پچ پچ میکردیم. مانده بودیم از پیامبر چه بخواهیم که بعدا پشیمان نشویم و نگوییم کاش چیز بیشتری خواسته بودیم. 🔶تا اینکه حیدر برگشت و ما را دید. میخواست سوار اسبش بشود که علت همهمه ما را پرسید! 📌🔸گفتیم: آقا جان، رسول الله وعده داده که هر کس خبر سلامتی شما را بیاورد، هر چه خواست بدهد! مانده ایم چه بخواهیم که هم در شان رسول خدا باشد و هم چیز بزرگی باشد. 🔶علی چیزی فرمود که آن لحظه ندانستیم یعنی چه و مثل کودکان و مجانین به هم نگاه کردیم. فرمود «از رسول خدا بخواهید یکی از آن حرفهای نگو را به شما یاد بدهد!» 📌🔸ما که نفهمیدیم یعنی چه؟ اما میدانستیم که قطعا چیز با ارزشی است و پشیمان نخواهیم شد. 🔶خلاصه کنم. محضر رسول خدا رسیدیم. پیامبر به محض دیدن علی از جا برخواست و به استقبال آمدند و همدیگر را در آغوش کشیدند. خلائق جمع شده بودند و از خوشحالی پیامبر خوشحال بودند و تکبیر میگفتند. 📌🔸رسول خدا رو به طرف ما کردند و فرمودند: الوعده وفا! هر چه میخواهید بگویید. 🔶ما هم زمان گفتیم: لطفا یکی از جملات نگو را برای ما نقل کنید. 📌🔸رسول خدا لبخندی زدند و یک «این هم از خودتان نیست و شکل این حرفها نیستید و عقلتان نمیرسد به این صحبت ها و این هم قطعا علی به شما آموخته!» خاصی در نگاهشان بود. 🔶رسول خدا سوزنی را پیدا کردند و در آب زدند و رو به خورشید گرفتند و از جماعت پرسیدند «چه میبینید؟» ➖هر کسی چیزی گفت.🤔 📌🔸پیامبر فرمودند «ذرات آبی را که روی تیزی این سوزن جمع شده میبینید؟» خب دیدن آن ذرات کوچک آب روی نوک تیز یک سوزن باریک خیلی سخت بود. مخصوصا برای آنانی که دورتر ایستاده بودند و در جمعیت زیاد گرفتار شده بودند. 🔶آن وقت، رسول الله جمله ای فرمودند آسمانی ... جمله ای که بساط عیش دنیا و حُسن عاقبت و بساط بهشت آخرت را هم جور میکرد. 📌🔸فرمود: «ای مردم! هر کس به اندازه همین ذرات کوچک و ناچیز آب، روی این تیزی سوزن، محبت و مهر و عشق علی را در دل داشته باشد اهل نجات است!» 🔺نقل به مضمون از سخنان ائمه اطهار علیهم السلام والسلام 📌حدادپور جهرمی دلنوشته های یک طلبه هدیه به لبخند علیه السلام علیه السلام مبارک ✅کانال مستشهدین۳۱۳ @mostashhadin_313 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈‌
@Aminikhaahنوشتن فضائل امیرالمومنین علیه السلام.mp3
زمان: حجم: 3.13M
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 🎧🎼 🔺ملکوت کتابت ذکر فضائل امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام 📌برگرفته از جلسات « شه شناس » 🌺سالروز علیه السلام و مبارک باد هدیه به لبخند امام_زمان علیه السلام پیشنهاد دانلود✌️ ⏰( ۲دقیقه و ۸ثانیه ) 📌حجت الاسلام امینی خواه ✅کانال مستشهدین۳۱۳ @mostashhadin_313 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈‌
@Rozekhanegeeروضه خانگی - امام علی(ع) - 931.mp3
زمان: حجم: 8.36M
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 🎼🎧 🔺اولِ ابتدا علی آخرِ انتها علی ... مولودی (علیه السلام ) مبارک پیشنهاد دانلود✌️ ⏰( ۸دقیقه و ۴۳ثانیه ) 📌 حاج مهدی رسولی مولودی ✅کانال مستشهدین۳۱۳ @mostashhadin_313 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈‌
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 🌙 🌛بخش|⇦۱۴ ♡>>نگاه دار سرِرشته تا نگه دارد ۲ ♥️•°«فَمَنِ اعْتَصَمَ بِه وَصَلَ الَيَّ» كسى كه به ريسمان ماه رجب چنگ بزند به من وصل مى شود. عرض كرديم چنگ زدن به آن هم مشخص است، يعنى آداب ماه رجب را قلباً و عملًا رعايت كند، چون درِ ميكده وصل به حق را گشوده اند و آن هايى كه چنين گشودگى را احساس مى كنند، ندا سر مى دهند: ♡•°الْمِنَّة لِلّه كه درِ ميكده باز است‏ وين سوخته را بر دَرِاو روى نياز است‏ خُم هاهمه درجوش وخروش اند، زمستى‏ وآن مِى كه درآنجاست، حقيقت نه مجازاست‏ شرح شكن زلف خَم اندر خَم جانان‏ كوته نتوان كردكه اين قصّه‏ درازاست بردوخته ام ديده چو باز ازهمه عالم‏ تا ديده من بر رُخ زيباى تو باز است‏ ♥️•°چون ، ماهى است كه حجاب هم مرتفع مى شود و انسان در قلب خود احساس مى كند با خدا در ارتباط است و در نتيجه ديده از همه دنيا باز مى گيرد و به همه چيز پشت پا مى زند، موقع درددل كردن با محبوب واقعى برايش سر مى رسد، كه گفت: رازى كه بَرِ خلق نهفتيم و نگفتيم‏ با دوست بگوييم كه او محرم راز است‏ ♡•°در اين حالت گويا همواره در حال راز و نياز با حق است كه: در كعبه كوى تو هر آن كس كه درآيد از قبله ابروى تو در عين نماز است‏  اى مجلسيان! سوزِ دل حافظ مسكين‏ از شمع بپرسيد كه در سوز و گداز است‏   ♥️•°چون فرمود: هر كس به ريسمان من يعنى ماه رجب- چنگ بزند به من وصل خواهد شد و قصّه وصل، قصّه اى است پرسوز و گداز: اى مجلسيان! سوز دل حافظ مسكين‏ از شمع بپرسيد كه در سوز و گداز است‏ ✨ادامه دارد... 📌استاد اصغر طاهرزاده ♡هدیه به لبخند امام زمان عج علیه السلام مبارک ✅کانال مستشهدین۳۱۳ @mostashhadin_313 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈‌
7.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱مولودی • شاه نجف زندگیمه اسدالله نجف راه مستقیممه راه نجف علیه السلام مبارک باد