سه دقیقه در قیامت ۱۹.mp3
5.64M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۱۹
#جرعهای_نور
پيرمرد پيش من آمد و تقاضا كرد حلالش كنم. اما اينقدر اوضاع او
مشكل داشت كه با رضايت من چيزي تغيير نميكرد. من هم قبول نكردم.
در اينجا بود كه جوان پشت ميز به من گفت:....
سه دقیقه در قیامت ۲۰.mp3
3.66M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۰
#جرعهای_نور
از همشهريهاي ما بود. كسي كه به ايمان او اعتقاد داشتيم. او
مدتي قبل، از دنيا رفت. حاال او را در وضعيتي ديدم كه خوشآيند
نبود! گرفتار عذاب نبود، اما اجازه ورود به بهشت برزخي را نداشت!
سه دقیقه در قیامت ۲۱.mp3
4.94M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۱
#جرعهای_نور
آن سوي هستي، پدر بزرگم را همراه با جمعي كه در كنارش
بودند مشاهده كردم. آنها مرتب از من تشكر ميكردند و ميگفتند:
ما به وجود اولادي مثل تو افتخار ميكنيم. خيرات و بركاتي كه از
سوي تو براي ما ارسال شده، بسيار مهم و كارگشا بود. ما هميشه
برايت دعا ميكنيم تا خداوند بر توفيقات تو بيفزايد.
سه دقیقه در قیامت ۲۲.mp3
4.23M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۲
#جرعهای_نور
جوان پشت ميز، وقتي نابودي بسياري از اعمال مرا ديد، نكته جالبي
را به من يادآور شد وگفت: »من ديدهام برخي انسانهاي دانا، جداي
از اينكه كارهاي خود را براي رضاي خدا انجام ميدهند، اما در ادامه،
ثواب كارهاي خوبي كه در دنيا انجام ميدهند را به يکي از چهارده
معصوم: هديه ميكنند.
سه دقیقه در قیامت ۲۳.mp3
9.07M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۳
#جرعهای_نور
خيلي سخت بود. حساب و كتاب خيلي دقيق ادامه داشت. ثانيه به
ثانيه را حساب ميكردند.
زمانهايي كه بايد در محل كار حضور داشته باشم را خيلي بادقت
بررسي ميكردند كه به بيت المال خسارت زده ام يا نه!؟
سه دقیقه در قیامت ۲۴.mp3
6.52M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۴
#جرعهای_نور
روح به جسم برگشته بود، حالت خاصي داشتم. هم خوشحال بودم
كه دوباره مهلت يافتم و هم ناراحت بودم كه از آن وادي نور، دوباره
به اين دنياي فاني برگشته ام.
سه دقیقه در قیامت ۲۵.mp3
6.24M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۵
#جرعهای_نور
من با چشمان بسته مشغول ذكر بودم. اما همين كه چشمانم را باز
كردم، حيوان وحشتناكي را بر روي تخت مجاور ديدم! بدنش انسان و
سرش شبيه حيوانات وحشي بود. من با يك نگاه تمام ماجرا را فهميدم.
سه دقیقه در قیامت ۲۶.mp3
6.58M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۶
#جرعهای_نور
آنجا زمان مطرح نبود. آنجا احتياج به كلام نبود. با يك نگاه، آنچه ميخواستيم منتقل ميشد.
آنجا از اولين تا آخرين را ميشد مشاهده كرد. من حتي برخي اتفاقات را ديدم كه هنوز واقع نشده بود.
سه دقیقه در قیامت ۲۷.mp3
5.23M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۷
#جرعهای_نور
يكباره ياد صحنه هايي افتادم كه از حساب و كتاب اعمال ديده بودم.
ياد آن پيرمردي كه به من تهمت زده بود و به خاطر رضايت من، ثواب حسينيه اش را به من بخشيد.
سه دقیقه در قیامت ۲۸.mp3
10.45M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۸
#جرعهای_نور
مرتب از خدا ميخواستم كه همراه با مدافعان حرم به كاروان شهدا
ملحق شوم. ديگر هيچ علاقه اي به حضور در دنيا نداشتم.
مگر اينكه بخواهم براي رضاي خدا كاري انجام دهم. من ديده
بودم كه شهدا در آن سوي هستي چه جايگاهي دارند. لذا آرزو داشتم
همراه با آنها باشم
سه دقیقه در قیامت ۲۹.mp3
4.26M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۲۹
#جرعهای_نور
مدتي از ماجراي بيمارستان گذشت. پس از شهادت دوستان مدافع
حرم، حال و روز من خيلي خراب بود.
من تا نزديكي شهادت رفتم، اما خودم ميدانستم كه چرا شهادت
را از دست دادم!
سه دقیقه در قیامت ۳۰.mp3
9.52M
#سه_دقیقه_در_قیامت ۳۰
#جرعهای_نور
بعد گفت: «اينجا بهشتيان همچون پروانه به گرد شمع وجودي
اهل بيت حلقه ميزنند و از وجود نوراني آنها استفاده ميكنند.»
من از نعمتهاي بهشت که براي براي شهداست سؤال كردم. از
قصرها و حوريهها و...گفت:«.....