.
#خاطره_دیدار_رهبری
#قسمت_اول
روزی که سعادت دیدار رویِ ماه از نزدیک برایم مهیا شد....
روزی از روزها که بی خبراز همه جا درخانه نشسته بودم ومشغول روزمرگی ها ،تلفن زنگ خورد،پدرم بودند، بعداز سلام و احوالپرسی، بابا طبق عادت همیشگی شان و بدون مقدمه چینی های مرسوم، خبرِیک دیدارِخصوصی با حضرتِ آقا را در تاریخِ معینی به من دادند، باشنیدن این خبر از خوشحالی گریه ام گرفت، اشک ولبخندم به هم گره خورده بود،خدارا شکر کردم و بی صبرانه منتظر روز موعود ماندم....
روز دوشنبه ی موعود فرا رسید...
با اینکه سالها گذشته ولی هیجان و استرسِ شیرینی که آن روزبه جان تک تک افراد خانواده ام افتاده بود را خوب به یاد دارم،انگار لحظه ها هم با دیدن شور و اشتیاق ما قصد داشتند کشدارتر شوند تا لحظه وصل را برایمان شیرین تر از عسل کنند...
همگی منزل بابا جمع شدیم و به سمت تهران حرکت کردیم...
اواسطِ جاده قم-تهران بودیم که یک دفعه ماشین جوش آورد و خاموش شد؛
همه گفتیم ای بابا! آخر الان چه وقت خراب شدن ماشین بود!
استرس و دلشوره به دل همه افتاده بود که نکند به موقع نرسیم و از فیض این دیدار که شاید فرصت آن دوباره مهیا نشودمحروم بمانیم....
.
✍ادامه دارد.....
#مطهره_وافی_یزدی
@motaharevafi77
#خاطره_دیدار_رهبری
#قسمت_دوم
لذت وصل نداند مگر آن سوخته ای
که پس از دوریِ بسیار به یاری برسد...
با تلاش های پدر و دامادها ماشین
دیگری گرفتیم و مجدد به سمت تهران
به راه افتادیم...
به تهران نرسیده بودیم که با تماسی از طرف مسئولین هماهنگیِ دیدار، متوجه شدیم که برنامه دیدار آن روز کنسل شده!!
بعد از گذشت مدتی در تاریخ ۱۷ خرداد سال ۹۵ یک روز قبل از ماه رمضان
فرصت دیدارِمجدد فراهم شد ...
دیدارهای خصوصی رهبری معمولا روزهای دوشنبه با اقشارِ مختلفِ مردم اعم از خانواده شهدا ، ورزشکاران ، طنز پردازان و... صورت می گیرد.
به خیابان پاستور ، حسینیه امام خمینی(ره) رسیدیم ...
وبعدازپشت سرگذاشتن مراحل متعدد و دقیقِ بازرسی به طرفی از ساختمان که مخصوص دیدارهای خصوصی حضرت آقاست راهنمایی شدیم،
واردحیاطی شدیم که چندپله داشت ، ازپله هابالا رفتیم، وارد سالنی شدیم که متشکل از سه اتاق بود، که این اتاق ها با درب هایی در وسط به هم متصل میشدند...
تعدادی عکاس وفیلمبردار آنجا بودند که به محض ورود هر شخص،تعدادی عکس و فیلم از او می گرفتند واین را از صدای چلیک چلیک دوربین ها میشد فهمید...
در بدو ورود ،همسرم را دیدم که با چهره ای آشنا سلام واحوالپرسی می کنند،
آقای علیرام نورایی یکی از بازیگران سینما و تلویزیون بودندکه گویا فاطمه حسنا درآغوشِ پدر توجه ایشان را جلب کرده بود، جلو آمده و درسلام کردن به همسرم پیش قدم شده بودند ،تشخص وادب آقای نورایی در شکلِ رفتارشان تا انتهای جلسه کاملا مشهود بود....
✍ادامه دارد
#مطهره_وافی_یزدی
@motaharevafi77
#خاطره_دیدار_رهبری
#قسمتسوم
در انتظار رؤیَت ماه و امیدواری...
چهل دقیقه مانده بود به اذان ظهر،کمکم مهمانها رسیدند، نزدیک ۶ یا ۷ خانواده بودیم.
تعدادی از خانواده های شهدای مطرح هستهای،تعدادی از بازیگران و هنرمندان همسو با نظام مثل آقایان علیرام نورایی، جعفر دهقان و ابوالقاسم طالبی، (کارگردان سینما) هم بودند.
این مدل دیدارها در برنامهی غیر رسمیِ تلویزیون پخش میشود.
همه در صفهای نماز جماعت منتظر نشستیم تا حضرت آقا تشریف بیاورند.
ناگهان از انتهای صف ،دربی باز شد و حضرت آقا وارد شدند، همگی به احترام ایشان ایستادیم، تمام انتظارمان بغض شد و شبنم اشک روی صورتها میدرخشید. راهرویی در میان جمعیت باز شد و آقا به سمت محل نمازشان حرکت کردند، نور و نفسهای حضرت آقا فضای مجلس را به کلی تغییر دادند. فاطمه حسنا که در آغوش همسرم بود با دیدن آقا ناگهان شروع به سروصدا کرد، حضرت آقا با محبت پدرانهی شان نزدیک تر رفتند و دستی بر سر دخترکم کشیدند. خطاب به همسرم برای فاطمه حسنا دعا کردند و فرمودند:« خدا برایتان حفظش کند.»
به سمت سجاده رفتند و نماز جماعت برپاشد به امامت حضرت ماه
✍ادامه دارد.....
قسمت اول👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13480
قسمت دوم👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13482
@motaharevafi77
#خاطره_دیدار_رهبری
#قسمت_چهارم
ومن در عمق چشمانت نماز عشق می خوانم...
از حال و هوایِ آن لحظهام هرچه بگویم کم گفتهام ؛گرچه وصفِ آن لحظات و فضا،با همه جزئیاتش وحسهایِ درهم آمیخته اَش برایم غیرممکن است.
بهترین و خاطره انگیزترین نماز جماعتی که در عمرم خواندهام، همان نماز بود.
نمازی به امامتِ بزرگترین و مقتدرترین رهبر جهان اسلام و نائب بر حق امام زمان (عج).
نماز ظهر را که خواندیم،صدای استکانهای چایی خبر از پذیرایی را داشت.
چای در استکان های کوچیک قدیمیِ همراه دوحبه قند.
شیرینی آن چای و استکانهای قدیمیاش
هنوزم زیر دندانم مانده است.
دخترکم هم برای خودش حال وهوایی داشت. دیدن آقا حسابی سر ذوقش آورده بود. در بین نماز به محض اینکه پدرش او را روی زمین گذاشت، انگارمحبت پدرانه آقا و دستی که بر سرش کشیدند، به دهنش حسابی مزه کرده بود، برای رسیدن به آقا چهاردست وپا به سمت جلو حرکت کرد،که البته با سررسیدن پدرش تلاشش ناکام ماند، البته فاطمه حسنا دست از تلاشش برنداشت. در نماز بعدی مجدد به سمت جلو حرکت می کند و این بار موفق میشود تا صف پشت سر حضرت آقا برسد ولی توسط یکی از محافظان حضرت آقا به قسمت خانم ها تحویل داده میشود.
بعد از نماز سجاده ها جمع شد و منتظر حضور آقا در میان جمع ماندیم.
قسمت اول👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13480
قسمت دوم👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13482
قسمت سوم👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13567
@motaharevafi77
#خاطره_دیدار_رهبری
#قسمت_پنجم
یار ما آمد، دگر دلها خوش است...
اتاق ملاقات شاید کمی بزرگتر از ۱۲ متر بود.
حضرت آقا به میان جمعیت آمدند. حالا با دیدنشان هم آرام شده بودیم و هم بی قرار،آرام برای تمام دلهره های زندگی و بیقرار برای رسیدن به نور و کمال!
به احترامشان ایستادیم.
خانواده شهدای هسته ای از جمله مادر و همسر و پسر شهید احمدی روشن و همچنین خانم دکتر روح افزا همسر شهید حاتمی و فرزندانشان هم حضور داشتند که گل سر سبدِ مهمانان آن مجلس بودند. محبت ویژه و توجه خاص رهبری به خانواده شهدا در جمع آن روزِ ما،کاملا مشهود بود. تازه میفهمیدم که فرزندان شهدا چرا حضرت آقا را پدرخطاب میکنند.
آقا قدمی جلو آمدند و پسر شهید حاتمی را بغل کردند. بغض گلویمان را گرفته بود. محبت پدرانهای که ایشان به پسر شهید داشتند دیدنی بود. محبتی که شاید توشه ای باشد برای مابقی روزهای بی پدری اَش...
حس کردم این محبتِ خاص و ویژه، و بیشتر وقت گذاشتن برای خانواده شهدا، رفتار حکیمانهای بود که برای تأکید بر جایگاه بالای شهدا و خانوادههایشان و احترام بیشتر به این عزیزان داشتند.
حضرت آقا به سمت ما حرکت کردند،
حالِ من در آن لحظه شبیه کسی بود که نمی داند در رویایی شیرین است یا حقیقتی شیرین تر از آن.
من و زیارت آقا؟
آن هم از این فاصله نزدیک! چه سعادتی!
چهره ایشان مقداری لاغرتر و نحیف تر از آن چیزی بود که بارها در تلویزیون دیده بودم.
بودن در آن فضا من را آن چنان تحت تأثیر هیبت و ابهت و صورت نورانی ایشان قرارداده بود که باعث شد تمام حرف هایی که در مدتِ انتظار،بارها در ذهنم مرور کرده بودم را به یکباره فراموش کنم.
ترجیح دادم سکوت کنم، و سر تا پا چشم و گوش شوم برای سرشار شدنِ هرچه بیشتر از فیض زیارت ایشان
✍ادامه دارد
قسمت اول👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13480
قسمت دوم👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13482
قسمت سوم👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13567
قسمت چهارم👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13576
@motaharevafi77
توصیهای پدرانه.....
#خاطره_دیدار_رهبری
#قسمت_ششم
حضرت آقا با همان لبخند دلنشین شان به سمت ما تشریف آوردند. سلام و احوال پرسی مختصری با اعضای خانواده داشتند. همه اعضای خانواده از شوق هم کلام شدن و دیدن حضرت آقا به وجد آمده بودند. چشمان بارانیمان از وجود ایشان جلا میگرفت. دستی سر برادرم آقا ابوالفضل کشیدند، در ابتدا صحبتهایی بین بابا و حضرت آقا رد و بدل شد. حضرت آقا به بابا گفتند:« شما با آقای وافی که قبلا تولیت جمکران بودند نسبتی دارید؟» بابا گفتند:« بله ایشون عموی من هستند.» به خاطر مسائل امنیتی اجازه نداشتیم هیچ هدیه و یا وسایل اضافی همراه خودمان داشته باشیم، با این حال بابا با تلاش و هماهنگی زیاد توانستند کتاب و بروشوری را که از فعالیتهای جمعیتی خود داشتند، همراه شان بیاورند. بابا توضیح مختصری از فعالیت های جمعیتی که در استانها داشتند خدمت ایشان ارائه دادند. بابا برای معرفی بیشتر خانواده، به مستند «به رنگِ زندگی» که توسط مرحومه نامداری در مورد خانوادهی ما ساخته شده بود اشاره کردند. آقا پرسیدند: همان مستندی که بچه ها رنگ را روی دیوار می پاشیدند؟
بابا جواب دادند؛ بله.
این سوال و توجه حضرت آقا به این مستند و اینکه آن برنامه را دیدهاند باعث تعجب بابا شد. بعدها بابا گفتند؛از اینکه آقا انقدر دقیق بودند متعجب شدم و باعث شد خیلی از صحبت هایی که در ذهنم بود را فراموش کنم.
آماری از بحث جمعیتی شیعه و سنی خدمت حضرت آقا ارائه کردند، آقا به سرعت بحث را عوض کردند. برداشت من این بود، تا تلنگری باشد برای دوری کردن از بحث شیعه و سنی.
برایم خیلی جالب بود وقتی که در صحبتهای بابا، اشارهای به موضوع چند همسری شد، حضرت آقا فرمودند:« خدا یکی ، یار یکی، محبت یکی» گویی با این صحبت تأکید کردند که با موضوع چند همسری برای تعدد نسل موافق نیستند، این جمله از این دیدار برای من خیلی دلنشین و به یادماندنی شد.
حضرت آقا رو به مادر کردند و خطاب به ایشان که از شدت اشتیاق و هیجانِ دیدار اشک میریختند، جملهای به این مضمون فرمودند که:«مادر با تولد هر فرزند مثل مجاهدی است که با شمشیر میجنگد و هرچه تعداد فرزندان بیشتر باشد این مجاهدت بیشتر میشود».و توصیه ای با محبت پدرانه و از روی دلسوزی به مادر داشتند که « حتما مواظب سلامتی خودتان باشید ».
برداشت من از این جمله آنجا و بعدها، این بود که دیدگاه ایشان به مسئله فرزند آوری یک نگاه حکیمانه و با در نظر گرفتن توانایی های جسمی و روحی و سنجیدن شرایط است نه صرفا یک اقدام بی حساب و کتاب و هیجانی!
برای من،این طرز نگاه و دلسوزی و توصیه ایشان به مادر هم ، یکی دیگر از شیرینی های به یادماندنی و جالب این دیدار بود.
قسمت اول👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13480
قسمت دوم👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13482
قسمت سوم👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13567
قسمت چهارم👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13576
قسمت پنجم👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13590
🍃
@motaharevafi77