eitaa logo
جملات ناب علامه شهید مرتضی مطهری(ره)
585 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
3 ویدیو
0 فایل
با توجه به تفکرات ناب استاد شهید علامه مرتضی مطهری(ره)دوست داشتم همه از تفکر مطهر و معارف بالای ایشان استفاده کنند. ارتباط با ادمین‌های کانال: @motahari_nab_1397 آدرس کانال: @motahari_nab
مشاهده در ایتا
دانلود
اوج معنویت ماه مبارک رمضان، شب‌های قدر است. (آشنایی‌باقرآن، ج۴، ص۱۹۵) @motahari_nab
وقتی انسان خودش را می‌بیند شرافت و کرامت خویش را احساس می‌کند. این دیگر درس نمی‌خواهد، از همین جا الهام می‌گیرد. یعنی احساس می‌کند که پستی و دنائت با این جوهر عالی سازگار نیست؛ قلب ماهیت کردن، دروغ گویی و نفاق با آن سازگار نیست، فحشاء با آن سازگار نیست. این است که انسان با نوعی معرفة النفس، با توجه به نفس، الهامات اخلاقی را دریافت می‌کند. و این الهامات این‌طور نیست که حتماً یک کسی درسی به گوش انسان گفته باشد، بلکه همان درک «خود» کافی است برای این دستور که انسان این کار را باید بکند و آن کار را نباید بکند. (تعلیم‌وتربیت‌دراسلام، ص۱۵۸) @motahari_nab
عقل در انسان کامل اسلام رشد و نمو کرده و در کمال احترام است. (انسان‌کامل، ص۱۷۰) @motahari_nab
بعضی از افراد که با تعلیمات اجتماعی اسلام آشنا شده‌اند، این آشنایی سبب شده است که عبادات را تحقیر کنند. ولی خیر، این‌ها از یکدیگر تفکیک پذیر نیست، عملًا هم تفکیک‌پذیر نیست؛ یعنی این دستورات و عبادات خاصیت خودش را نمی‌دهد مگر اینکه تعلیمات اجتماعی به آن ضمیمه شده باشد، تعلیمات اجتماعی هم خاصیت خودش را نمی‌دهد مگر اینکه عبادت‌ها به آن ضمیمه شده باشد. (اسلام‌و‌نیازهای‌زمان، ج۱، ص۴۰) @motahari_nab
اسلام دینی است که جدا از قانون خلقت نیست یعنی واضع این قانون خالق این خلقت است و آن را مطابق و هماهنگ با خلقت وضع کرده. (پانزده‌گفتار، ص۵۰) @motahari_nab
قضیه فلسطین مربوط به دولتی از دولت‌های اسلامی هم نیست؛ مربوط به یک ملت است، ملتی که او را به زور از خانه‌اش بیرون کرده‌اند. تاریخچه فلسطین چیست؟ مدعی هستند که در سه هزار سال پیش دو نفر از ما (داود و سلیمان) برای مدت موقتی در آنجا سلطنت کرده‌اند. تاریخ را بخوانید؛ در تمام این مدت دو سه هزار ساله، کی بوده است که سرزمین فلسطین به یهود تعلق داشته است؟ کی بوده است که بیشتر سرزمین فلسطین مال ملت یهود باشد؟ آیا بیشتر سرزمین فلسطین از آنِ ملت یهود است؟ قبل از اسلام هم مال آنها نبود، بعد از اسلام هم مال آنها نبود. روزی که مسلمین فلسطین را فتح کردند، فلسطین دراختیار مسیحی‌ها بود نه در اختیار یهودی‌ها. و اتفاقاً مسیحی‌ها که با مسلمین صلح کردند، یکی از مواردی که در صلحنامه گنجاندند این بود که شما یهود را در اینجا راه ندهید. گفتند: ما با شما زندگی می‌کنیم ولی با یهود زندگی نمی‌کنیم. چطور شد که یکدفعه نام وطن یهودی به خود گرفت؟ یکی از قضایایی که کارنامه قرن ما را تاریک می‌کند (این قرنی که به دروغ نام حقوق بشر، نام آزادی، نام انسانیت بر آن گذاشته‏‌اند) همین قضیه است. (حماسه‌حسینی، ج۱، ص۲۷۱) @motahari_nab
قرآن می‌گوید: افراد مسلمان با مسلمانان دیگر مانند اعضای یک پیکر هستند و با غیر مسلمان‌ها مانند اعضای دو پیکر. مقصود این نیست که همیشه به غیرمسلمانان بدی کنیم؛ وقتی آنها خطری برای جامعه اسلامی ندارند نباید نسبت به آنها بدی کرد ولی همیشه خطر آنها را در نظر داشته باشید. (پانزده‌گفتار، ص۲۴۳) @motahari_nab
خداشناسی نه فقط اولِ دین است، اولْ پایه و مایه انسانیت است. انسانیت اگر بنا بشود روی اصل پایداری بنا شود باید روی اصل توحید ساخته گردد. (حکمت‌ها‌واندرزها، ج۱، ص۸) @motahari_nab
شهید_مطهری و یک داعشی! در خوابگاه دانشگاه اتاق کناری ما یک دانشجو گوشه گیر بود خیلی با کسی معاشرت نمی کرد ظاهر بسیار متشرعه ای داشت اما هیچ کس نماز خوندن او را نمی دید به هیچ کس در مورد افکار و عقایدش حرفی نمی زد ما که عضو بسیج بودیم یک مسئله برامون مهم بود " جذب دانشجویان به گفتمان انقلاب اسلامی" طبق همین رسالت با محبت و رفاقت بعد از مدت طولانی وارد دنیای خلوت او شدم اعتماداش را جلب و زبان او را به گفتگو باز کردم. یک روز پرسیدم تو مذهبی هستی ؟ از من قول گرفت به کسی چیزی نگویم حرفی زد که من در آن زمان و سن خاص و سطح فکری که داشتم بشدت شوکه شدم گفت من 'وهابی' هستم. او افکار بسیار تندی داشت، با مراکز و علمای حجاز ارتباط استاد شاگردی داشت طوری با هم رفیق شدیم که بعد از اعتماد کامل به من در مورد پیوستن به داعش با من گفتگو می کرد !!! من هم که به خیال خودم فرصت پیدا کرده بودم که فردی را هدایت کنم؛ در مدت یک سال شب و روز با او بحث می کردم کتاب و مناظزه برای او تهیه می کردم اما او از بچگی در دامان علما بزرگ شده بود بسیار متعصب بود و حافظ قرآن هر حرفی من میزدم چند آیه قرآن قرائت می کرد. ساعت ها برای پاسخ سوالات او با اساتید و کتاب ها وقت صرف می کردم ... اما حاصل آن همه تلاش این شد ؛ تقریبا هیچ !! فارغ التحصیل شدیم او رفت و منم آمدم ... البته ارتباط رفاقتی ما پابرجا بود اما دیگر بحث خاصی نداشتیم سه، چهار سال بعد با من تماس گرفت؛ علی جان مژده بده به آرزوت رسیدی شیعه شدم ! ما خیلی با هم شوخی می کردیم؛ یادم هست می خندید می گفت داش علی وقتی می خوابی یک چشمت بیدار باشد ممکنه برای اینکه بهشت برم یک شب تو رو به درک واصل کنم !! گفتم این خبرش هم یک شوخی ست چون میزان مقاومت او را به وضوح دیده بودم او در عقیده اش مصداق کالجبل الراسخ بود قسم خورد؛ گفتم تعریف کن؟ گفت با برادرم هر دو شیعه شدیم ... برادرم در یک مراسم ۶ کتاب از کتب استاد مطهری هدیه گرفته بود آمد منزل گفت سخنران مراسم خیلی از عظمت مرتضی مطهری گفته بیا بخونیم ببینیم این استاد شیعه چه حرفی برای گفتن دارد. با هم شروع به خواندن این کتاب ها کردیم عجیب و ناخودآگاه _بر خلاف بسیاری از کتاب های شیعیان که قبلا می دیدیم_ ما را جذب کرده بود آنها تمام شد رفتیم چند اثر دیگر استاد را تهیه کردیم و ... تعبیر ایشان این بود: "مطهری یک انفجار و انقلاب در فکر ما ایجاد کرد طوری جهان بینی و ایدئولوژی ما زیر و رو شد که اختلافات شیعه و سنی از اساس برای ما منتفی شد " ما با هم شیعه شدیم اما خانوده ما خبر ندارند .... آدرس ما در ایتا_تلگرام_اینستاگرام: @motahari_nab
هدف معلم باید بالاتر باشد و آن این است که نیروی فکری متعلّم را پرورش و استقلال بدهد و قوّه ابتکار او را زنده کند، یعنی کار معلم در واقع آتشگیره دادن است. فرق است میان تنوری که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا این تنور را داغ کنید، و تنوری که در آن هیزم و چوب جمع است، شما آتشگیره از خارج می‌آورید، آنقدر زیر این چوب‌ها و هیزم‌ها آتش می‌دهید تا خود اینها کم‌کم مشتعل بشود و تنور با هیزم خودش مشتعل گردد. (تعلیم‌و‌تربیت‌دراسلام، ص۱۶_۱۷) @motahari_nab
عید فطر عید انجام وظیفه است. (حج، ص۱۱۹) @motahari_nab
یک قانون خوب و عالی در درجه اول باید خوب تفسیر شود و در درجه دوم باید خوب اجرا و تنفیذ گردد؛ اگر خوب تفسیر نشود فرضاً آنها که متصدی اجرا و تنفیذ هستند بخواهند خوب اجرا کنند فایده ندارد، زیرا همان‌طوری اجرا می‌کنند که تفسیر شده، و اگر هم قصد خوب اجرا کردن نداشته باشند برای آنها چه بهتر. وقتی متصدیان تفسیر قانون، مطابق با نیات سوء اجراکنندگان تفسیر کردند عملا و نتیجتاً خدمتی به آنها کرده‌اند و آنها را از زحمت و دردسر مردم نجات داده‌اند، خواه آنکه تفسیرکنندگان از اول قصدشان این باشد که به قانون و مردم خیانت کنند، و یا چنین قصدی نداشته باشند، فقط روی کج‌فهمی بد تفسیر کنند. (بیست‌گفتار، ص۳۲) @motahari_nab
آنچه درباره مهدی‌موعود(سلام الله علیه و عجل الله تعالی فرجه)آمده که دین را تجدید می‌کند این است که طرز تفکر مردم را درباره دین عوض می‌کند و اضافات و زیادات و نقصانات را از بین می‌برد و اصل دین را ظاهر می‌سازد. (یادداشت‏‌ها، ج۱، ص۱۶۲) @motahari_nab
اگر اجتماعی این منش را از دست داد و احساس نکرد که خودش فلسفه مستقلّی دارد که باید به آن فلسفه متکی باشد، و اگر به فلسفه مستقلّ زندگی خودش ایمان نداشته باشد، هرچه داشته باشد از دست می‌دهد، ولی اگر این یکی را داشته باشد ولی همه چیزهای دیگر را از او بگیرند، باز روی پای خودش می‌ایستد؛ یعنی یگانه نیرویی که مانع جذب شدن ملتی در ملت دیگر و یا فردی در فرد دیگر می‌شود، همین احساس منش و شخصیت است. (حماسه‌حسینی، ج۱، ص۴۲) @motahari_nab
ما در استخدام وسیله در راه دعوت مردم به دین و ایمان مجاز نیستیم که از هر وسیله که شده است استفاده کنیم. (سیری‌درسیره‌نبوی، ص۱۵۲) @motahari_nab
آن چیزی که پشتوانه اخلاق و عدالت است و اگر در انسان وجود پیدا کند انسان به سهولت راه اخلاق و عدالت را در پیش می‌گیرد و سود را کنار می‌زند تنها ایمان است. چه ایمانی؟ ایمان به خودِ عدالت و ایمان به خودِ اخلاق. چه وقت انسان به عدالت به عنوان یک امر مقدس و به اخلاق به عنوان یک امر مقدس ایمان پیدا می‌کند؟ آن وقت که به اصل و اساس تقدس یعنی خدا ایمان داشته باشد. لهذا بشر عملاً به آن اندازه به عدالت پایبند است که به خدا معتقد است، آن اندازه عملاً به اخلاق پایبند است که به خدا ایمان دارد. (آزادی‌معنوی، ص۹۲) @motahari_nab
فریضه علم به عنوان یک کلید و مفتاح برای انجام سایر فرائض و منظورهای اسلامی شناخته شده و به اصطلاح فقها واجب تهیّوی است، و بالنتیجه اگر شئون حیاتی مسلمین شکلی به خود بگیرد که وابستگی بیشتری به علم پیدا کند فریضه علم هم اهمیت و لزوم و توسعه و عموم بیشتری پیدا می‌کند. نتیجه از موضوع این اصل ها نتیجه می شود که وظیفه شرعی و عمومی همه مسلمین این است که به سوی علم رو بیاورند و تعلیمات عمومی را بر فرد فرد واجب بشمارند. (ده‌گفتار، ص۱۷۸) @motahari_nab
هیچ می‌دانید چرا مردم با پیغمبران زمان خودشان مخالف بوده‌اند؟ چرا هر پیغمبری که پیدا می‌شود زیاد مخالف پیدا می‌کند؟ چرا پیغمبرها در زمان خودشان از ما کمتر مرید داشته‌اند؟ این قضیه، رمزی دارد. رمزش این است که آنها با نقاط ضعف مردم مبارزه می‌کردند و ما از نقاط ضعف مردم بهره‌برداری می‌کنیم. آنها می‌خواستند آن معایب و آن نقاط ضعف را اصلاح کنند و از بین ببرند و ما معمولاً می‌خواهیم از همان معایب و همان نقاط ضعف بهره‌‌برداری کنیم. (ده‌گفتار، ص۲۷۳) @motahari_nab
تفکر باید آزاد باشد. هر مکتبی که به ایدئولوژی خودش ایمان و اعتماد دارد ناچار طرفدار آزادی اندیشه و تفکر است. هر مکتبی که ایمان و اعتمادی به خود ندارد جلو آزادی اندیشه و تفکر را می‌گیرد، می‌خواهد مردم را در یک محدوده خاصی نگه دارد و نگذارد که تفکر کنند یا فکر خود را ابراز کنند. (آینده‌انقلاب‌اسلامی‌ایران، ص۴۱) @motahari_nab
غالباً وقتی که اسم امر به معروف و نهی از منکر برده می‌شود گفته می‌شود: ای آقا! مگر می‌گذارند؟! مگر می‌شود امر به معروف و نهی از منکر کرد؟! موانع زیادی هست. من برعکس معتقدم که یگانه چیزی که در هیچ زمانی ممکن نیست به طور کلی جلو آن را گرفت و هیچ قدرتی نمی‌تواند بکلی از او جلوگیری کند همین امر به معروف و نهی از منکر است. البته اگر مقصود از امر به معروف و نهی از منکر تنها گفتن و جنجال کردن و بعد هم اعمال زور و فشار باشد ممکن است موانعی پیش بیاید، ولی عرض کردم اساس امر به معروف و نهی از منکر نیکوکاری است. مگر ممکن است کسی بخواهد از خودگذشتگی کند و خود را در خدمت خلق خدا قرار دهد، بخواهد خودش خوب باشد و به مردم خوبی کند و آنگاه قدرتی بتواند جلو خوبی خود او یا خوبی کردن او را بگیرد؟! مگر می‌شود به مردم گفت خوب نباشید و به مردم خوبی نکنید؟!. (ده‌گفتار، ص۹۹) @motahari_nab
باید کاری کرد که احساسات مردم و عشق و علاقه مردم نسبت به حق تیزتر شود و نسبت به باطل مطلقاً احساسات نفرت‌‏آمیز داشته باشند. مبارزه حق و باطل همیشه در دنیا بوده و هست. موسی و فرعون همیشه در دنیا هست، ابراهیم و نمرود همیشه در دنیا هست، محمّد و ابوجهل همیشه در دنیا هست، علی و معاویه همیشه در دنیا هست، حسین و یزید همیشه در دنیا هست. منظور این نیست که همیشه در دنیا اشخاصی به مقام و درجه ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد و علی و حسین هستند؛ مقصود این است که همیشه حق و باطل در برابر یکدیگر هستند، جامعه همیشه بر سر دو راهی حق و باطل است. (ده‌گفتار، ص۲۶۳) @motahari_nab
خداوند قانون دین را هماهنگ قوانین فطرت و خلقت مقرر فرموده، قانون خلقت را طوری و قانون شرع را طوری دیگر مقرر نفرموده؛ هماهنگی آندو را صریحاً در یک آیه قرآن ذکر می‌کند : فَاَقِمْ وَجْهَک لِلدّینِ حَنیفا فِطْرَةَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللهِ. چهره خود را به سوی این دین، ثابت نگه دار. این دین، مبنایی محکم و خلل‌ناپذیر دارد و آن فطرت و سرشتی است که خداوند مردم را بر آن سرشت آفریده. قانون آفرینش تغییرناپذیر است. (بیست‌گفتار، ص۵۴) @motahari_nab
بدیهی است که مشکلات جامعه بشری نو می‌شود و مشکلات نو راه حل نو می‌خواهد. «الحوادث الواقعه» چیزی جز پدیده‌های نوظهور نیست که حل آنها بر عهده حاملان معارف اسلامی است. سرّ ضرورت وجود مجتهد در هر دوره و ضرورت تقلید و رجوع به مجتهد زنده همین است، و الّا در یک سلسله مسائل استاندارد شده میان تقلید از زنده و مرده فرقی نیست. اگر مجتهدی به مسائل و مشکلات روز توجه نکند، او را باید در صف مردگان به شمار آورد. (بررسی‌اجمالی‌نهضت‌های‌اسلامی در صدساله‌اخیر، ص۹۴) @motahari_nab
اسلام بصیرت می‌خواهد؛ هم عمل می‌خواهد و هم بصیرت. این آدم (خواجه ربیع) بصیرت ندارد. در دوران ستمگری مانند معاویه و ستمگرتری مانند یزیدبن معاویه زندگی می‌کند (معاویه‌ای که دین خدا را دارد زیرورو می‌کند، یزیدی که بزرگترین جنایت‌ها را در تاریخ اسلام مرتکب می‌شود و تمام زحمات پیغمبر دارد هدر می‌رود)، آقا رفته یک گوشه‏‌ای را انتخاب کرده، شب و روز دائماً مشغول نماز خواندن است و جز ذکر خدا کلمه دیگری به زبانش نمی‌آید؛ یک جمله‌ای هم که به عنوان اظهار تأسف از شهادت حسین‌بن‌علی(ع)می‌گوید، بعد پشیمان می‌شود که اینْ حرفِ دنیا شد، چرا به جای آن‏ سُبْحانَ الله، الْحَمْدُ للَّهِ‏ نگفتم؟ چرا به جای آن‏ یاحَی یا قَیوم‏ نگفتم؟ چرا اللهُ اکبَر نگفتم، لا حَوْلَ وَلا قوَّةَ الَّا بِالله نگفتم؟ این با تعلیمات اسلامی جور درنمی آید. "لا یرَی الْجاهِلُ الّا مُفْرِطاً اوْ مُفَرِّطاً" جاهل یا تند می‌رود یا کند. (آزادی‌معنوی، ص۷۸) @motahari_nab
یک فرد اگر در تاریخ زمان خودش عامل مؤثری نباشد و نقش مؤثری نداشته باشد و آینده‏ را نسازد، او عملاً واردِ در تاریخ نیست و نبوده است. همیشه در روی زمین میلیون‌ها و مثل حالا میلیاردها انسان زندگی می‌کنند ولی اکثریت این انسان‌ها وارد تاریخ نمی‌شوند، در تاریخ گم می‌شوند. در زمان خودشان در یک محیط بسیار محدود و کوچک، در یک شعاع کوتاه، مانند حبابی که بر روی آب پیدا بشود هستند؛ یعنی پدر و مادر و برادران و خواهران و همسایگان و طرف‌های معامله و همشاگردی‌های مدرسه و همسفرهای مکه، یک عده مردم محدودی او را می‌شناسند؛ همین مقدار برای دیگران وجود دارد. بعد که می‌‏میرد، تا چند سالی ممکن است اسمی از او برده شود. صد سال که بگذرد احدی نمی‌داند- حتی اگر از نوه‏‌ها و نبیره‏‌های خود او بپرسیم اصلاً نمی‌دانند- که چنین آدمی در دنیا وجود داشته یا وجود نداشته، یعنی در تاریخ گم می‌شود. (پانزده‌گفتار، ص۲۸۹) @motahari_nab