#السلامعلیڪیاحسینبنعلے
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#انظرالینایااباعبداللھ..
#مجنون_الحسین
[مُتصِل بـ؏حـღـرمْـ.. 💚!]
『@motasalharam♡
#حاج_قاسم
من کرمانی هستم یه سال از طرف بسیج دانشگاه رفتیم راهیان نور بعد یه راوی بود بنده خدا جانباز بود یه دستش قطع شده بود این بنده خدا با اینکه سن و سالی ازش گذشته بود بازم مشخص بود ادم شوخی بود
خودشون تعریف میکرد میگفت توی جبهه ادم شری بودم و گاهی رزمنده هارو اذیت میکردم و همه با لقب خاصی صداش میزدن که مشهور بوده توی لشکر بعد میگف یه روز که توی سنگر بودیم حوصله ام سر رفته بوده با یکی دیگه از رزمنده ها که پایه بوده قرار گذاشتیم یواشکی وایستیم دم در سنگر بعد هرکس که اومد میپیچیدیمش توی پتو و تا میتونستیم کتکش میزدیم و قبل از اینکه شناساییمون کنه فرار میکردیم
همین جور این کار رو تکرار میکردیم تا اکیپمون ۴ ،۵ نفره شد یه روز بازم داشتیم همین شوخی مون رو تکرار میکردیم یه نفر از در سنگر اومد داخل نفهمیدیم کیه پیچیدیمش توی پتو و تا میخورو زدیمش که یه نفر از بچه ها با صدای بلند گفت وای فلانی این قاسم سلیمانی (شهید سلیمانی اون زمان فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله کرمان بودن)بعد این حرف همه متواری میشن ولی من از ترس داشتم میمردم چون حاج قاسم فهمیده بوده که یکی از اونا منم و همش منتظر که الان صدام میرنن وباید برم سنگر فرماندهی
خلاصه چند روز همش استرس داشتم تا اینکه به کلی از یادم رفته و بعداز گذشت چند ده روز دیدم بچه ها صدام میزنن که برو حاج قاسم تو سنگر فرماندهی کارت داره که من یادم اومد که چه کار کردم و منتظر یه توبیخ سخت بودم حتی اخراج از لشکر
میگفت توی همین فکرا بودم که وارد سنگر فرماندهی شدم و توی یه لحظه دیدم یه پتو پیچیده شد دورم و تا جایی که میخوردم چند نفر منو زدن و بعدش پتورو از دورم باز کردن دیدم حاج قاسم با یه لبخند داره منو نگاه میکنه میگه چیزی عوض داره گله نداره (برای شادی روح سردار عزیزمون یه صلوات بفرستین)
#سردار_دلها
#مجنون_الحسین
[مُتصِل بـ؏حـღـرمْـ.. 💚!]
『@motasalharam♡
#شما دینتان را فروختید و ما خریدیم
📍 بانوی محجبه ای در یکی از سوپرمارکتهای زنجیرهای در فرانسه خرید میکرد؛ خریدش که تموم شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندقدار یک خانم بیحجاب و اصالتاً ایرانی بود.
📍صندوقدار نگاهی از روی تمسخر بهش انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را میگرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت. اما خانم باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمیگفت و این باعث میشد صندوقدار بیشتر عصبانی بشه ! بالاخره صندوقدار طاقت نیاورد و گفت: «ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ! اگه میخوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور میخوای زندگی کن»!
📌 خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندقدار کرد… روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوقدار ایرانی که از دیدن چهره اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفت: «من جد اندر جد فرانسوی هستم…این دین من است . اینجا وطنم…شما دینتون را فروختید و ما خریدیم.
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج
#مجنون_الحسین
[مُتصِل بـ؏حـღـرمْـ.. 💚!]
『@motasalharam♡
#داستان توبه علی گندابی
✍️علی نامی که در محله فعلی که مصلای همدان نام دارد و در گذشته به آن گنداب میگفتند زندگی میکرد! به همین دلیل او را علی گندابی صدا میکردند. علی گندابی چهرهای زیبا به همراه چشمهای زاغ و موهای بور داشت که یک کلاه پشمی خیلی زیبایی هم سرش میکرد. لات بود اما یک جور مرام و معرفت ته دلش بود، برای مثال یک روز که تو قهوهخانه نشسته بود و یک تازه عروس به او نگاه میکرد، به خودش گفت علی پس غیرت کجا رفته که زن مردم به تو نگاه میکنه؟ بعد کلاهش را درآورد و بعد از ژولیده کردن موهاش از قهوهخونه بیرون رفت. یک روز آقای شیخ حسنی که از روضهخوانهای همدان بود، برای روضه خوانی به یک روستا رفته بود. او تعریف کرده که: رفتم روضه را خواندم آمدم بیام که دیر وقت بود و دروازههای شهر رو بسته بودند و هنگامی که خواستم به روستا برگردم، یادم افتاد که فردا در نماز جمعه سخنرانی دارم و گفتم اگر بمونم از دست حیوانهای درنده در امان نخواهم ماند. زمانی که خواستم در بزنم، دیدم علی گندابی با رفقاش عرق خورده و داره اربدهکشی میکنه. دیگه گفتم خدایا توکل به تو و در زدم که دیدم علی گندابی درو باز کرد، اربده میکشید و قمه دست داشت. گوشه عبای منو گرفت و کشون کشون برد و گفت: آق شیخ حسن این موقع شب اینجا چیکار میکنی؟
گفتم: رفته بودم یه چند شبی یه جایی روضه بخونم که گفت: بابا شما هم نوبرشو آوردید، هر 12 ماه سال هی روضه هی روضه. گفتم: علی فرق میکنه و امشب، شب اول محرمه اما تا این رو بهش گفتم علی عرق خورده قمه به دست جا خورد، به طوری که سرش را به دروازه میزد با خودش میگفت: علی این همه گناه توی ماه محرمم گناه. به شیخ حسن گفت شیخ به خدا تیکه تیکت میکنم اگه برام همینجا روضه نخونی که شیخ میگه: آخه حسن روضه منبر میخواد. روضه چایی میخواد، مستمع میخواد. گفت: من این حرفا حالیم نیست منبر میخوای باشه من خودم میشم منبرت. چهار دست و پا نشست تو خاکها بشین رو شونه من روضه بخون، اومدم نشستم رو شونههای علی شروع کردم به روضه خوندن که علی گفت: آهای شیخ این تجهیزات رو بزار زمین منو معطل نکن صاف منو ببر سر خونه آقا ابولفضل عباس و بهش بگو آقا علیت اومده. من هم روضه رو شروع کردم: "ای اهل حرم پیر علمدار نیامد/ سقای حسین نیامد" دیدم یک دفعه دارم بالا و پایین میرم و دیدم علی گندابی از شدت گریه یک گوشه صورتش را گذاشته رو زمین و اشک میریزه. روضه که تموم شد، علی گندابی گفت: شیخ ازت ممنونم میشم یک کار دیگه هم برام انجام بدی؟
رویت رو بکنی به سمت نجف امیرالمومنین به آقا بگی علی قول میده دیگه عرق نخوره. گفتم باشه و رفتیم خونه. فردا که در مسجد بالای منبر رفتم، گفتم: آهای مردم به گوش باشید که علی گندابی توبه کرده. روضه که تموم شد مستقیم به در خونه علی گندابی رفتیم، در که زدیم زنش در رو باز کرد، گفتیم با علی گندابی کار داریم که زنش گفت علی گندابی رفت، دیشب که اومد خونه حال عجیبی داشت گفت باید برم، جایی جز کربلا ندارم یا علی آدم میشه بر میگرده یا دیگه بر نمیگرده. علی گندابی رفت مدتی مقیم کربلا شد و کم کم که دیگه خالی شده بود رفت نجف اشرف. میرزای شیرازی که به مسجد میومد تا علی رو نمیدید نماز نمیخوند، تا علی هم خودش رو برسونه. یک روز که با هم تو مسجد نشسته بودن و علی داشته نماز میخونده به میرزای شیرازی خبر میدن که فلان عالم در نجف به رحمت خدا رفته، گفت: باشه همینجا یه قبری بکنید نمازشو میخونم بعد خاکش میکنیم. خبر اومد که قبر حاضره اما مرده زنده شد و قلبش به کار افتاده که میرزا گفت: قبر رو نپوشونید که حتما حکمتی در کاره. نماز دوم شروع کردن تموم که شد گفتن میرزا هر کاری میکنیم علی از سجده بلند نمیشه، اومدن دیدن علی رفته، علی تموم کرده بود. میرزا گفت: میدونید علی تو سجده چی گفته؟ خدا رو به حق امام علی قسم داد و گفت: خدایا یک قبر زیر قدم زائرای امام علی(ع) خالیه میزاری برم اونجا؟
#السلامعلیڪیاحسینبنعلے
#مجنون_الحسین
[مُتصِل بـ؏حـღـرمْـ.. 💚!]
『@motasalharam♡
#فضیلت خواندن سوره توحید بعد از هر نماز
❄️ کلینی به سند معتبر از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده :
" هرکه به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید پس از هر نماز واجب خواندن سوره ﴿قُلْ هُوَ اللَّه أحَد﴾ را ترک نکند ، به یقین هرکه آن را بخواند خدا خیر دنیا و آخرت را برای او گرد آورد و پدر و مادرش را و هرکه از پدر و مادرش پدید آمده میآمرزد ".
❄️ در حدیث دیگری وارد شده :
" هرکه پس از نماز واجب ده مرتبه سوره «توحید» را بخواند حقتعالی از حورالعین به همسری او درآورد ".
❄️ سید ابن طاووس از حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) روایت کرده :
" هرکه پس از هر نماز سوره «توحید» را بخواند از آسمان رحمت بر سرش فرو ریزد و آرامش بر او نازل شود و خدا به سوی او به مِهر و رحمت نظر اندازد و گناهانش را بیامرزد و هر حاجت که بخواهد برآورده نماید و در امان خدا باشد ".
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج
#مجنون_الحسین
[مُتصِل بـ؏حـღـرمْـ.. 💚!]
『@motasalharam♡
😍٦ راه خوشبختى😍
١) داشتن عشقى مثل حسین اقام😊
٢) داشتن آقا☺️
٣) فقط آقا😌
٤) بازم آقا🙂
٥) كلا آقا☺️
٦) همش آقا🤗
همينى كه هست!!
#السلامعلیڪیاحسینبنعلے
#مجنون_الحسین
[مُتصِل بـ؏حـღـرمْـ.. 💚!]
『@motasalharam♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید سلیمانی: یکی از شئون عاقبت بخیری نسبت شما با جمهوری اسلامی و این انقلاب است.
#جمهوری_اسلامی🇮🇷🇮🇷
#مجنون_الحسین
[مُتصِل بـ؏حـღـرمْـ.. 💚!]
『@motasalharam♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 روز جمهوری اسلامی ایران مبارک:)
#ایران
#جمهوری_اسلامی
#مجنون_الحسین
[مُتصِل بـ؏حـღـرمْـ.. 💚!]
『@motasalharam♡
در شأن تو این بس ، که در بیت پیمبر
هر روز تو را کرده صدا فاطمه، مادر 🥀
#امالمؤمنین
#مجنون_الحسین
[مُتصِل بـ؏حـღـرمْـ.. 💚!]
『@motasalharam♡
#تلنگرانه
.فرشتہهـاازخُـداوندپـرسیـدن:↯
خُدایـاتوڪہبَشررااینقدردوستدارۍ،
چِـراغمراآفَـریدۍ؟!😢
خداگفـت:غـمرابہخـٰاطرخودمآفریدم،،
چونمخلوقـاتمتاغمگیـننشونـدبہ
یـادخالقشـاننمیاُفتنـد..(:
_حـواسمونهست؟
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج
#مجنون_الحسین
[مُتصِل بـ؏حـღـرمْـ.. 💚!]
『@motasalharam♡
#تلنگرانه
بزرگیمیگفت:
همهمردمنسبتبههمدیگه #حق_الناس دارن!!
پرسیدمینیچیڪهنسبتبههم؟
فرمودنوقتییڪیزارمیزنه
تاامامزمانشروببینه.
یڪیمبیخیالدارهگناهمیڪنه!
اینبزرگترینحقالناسیهڪهباهرگناه...!
میفتهبهگردنمون(:💔"
حواسمونهستداریمچیڪارمیڪنیم؟
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج
#مجنون_الحسین
[مُتصِل بـ؏حـღـرمْـ.. 💚!]
『@motasalharam♡