eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
32.1هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
252 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💣اعترافات یک زن از جهاد نکاح ✒قسمت بیست و سوم خانم مائده برای اینکه به روی خودش نیاره و فضا رو عوض کنه گفت: تا شما چایی‌تون رو میل کنید، من یه سر به داداشم بزنم ببینم کاری نداره... از اتاق که بیرون رفت، برگشتم سمت فرزانه و اومدم یه چیزی بگم، دستها‌ش رو برد بالا، گذاشت روسرش و گفت: تسلیم! دیگه حرف نمی‌زنم ... با این حرکتش حرفم رو خوردم و چیزی نگفتم... چند لحظه بعد خانم مائده اومدن داخل و گفتن: عه! چرا چایتون رو میل نکردین؟ شاید سرد شده. برم عوضش کنم؟ ... فرزانه زیر لب به من گفت: توقع داره خونه یه داعشی، ما از خودمون پذیرایی کنیم! الان اینجا نشستیم امنیت نداریم، فرض کن چایی ام بخوریم. اگه یه چیزی داخلشون ریخته باشه چی؟!!! گوشه‌ی لبم رو گزیدم و آروم گفتم فرزانه الآن گفتی دیگه حرف نمی‌زنی... خانم مائده که متوجه پچ پچ ما شد، گفت: اگه چایی دوست ندارین قهوه یا چیز دیگه‌ای بیارم؟ من گفتم: نه دستتون درد نکنه. حقیقتا ما وقت مصاحبه کلا چیزی نمی‌خوریم. چون همینجوریشم وقت کم میاریم...شما بفرمایید بشینید ادامه بدیم... گفت: هر جور راحتید و آروم نشست روی صندلی ... گفتم: رسیدیم به اینجا که با تیم دوستاتون مرتب روی معنویاتتون کار می‌کردید ... گفت: درسته. اتفاقاتی که اون موقع به صورت ناخواسته داشت شکل می‌گرفت باعث می‌شد من فکر کنم که خیلی کار بزرگی دارم می‌کنم. اینکه نافله‌هام ترک نمیشه. یا دعا و مناجاتم همیشه به راهه و ... عشق به جهاد و مبارزه هر روز تو وجودم بیشتر می‌شد. دلم می‌خواست هر جور شده یه مجاهد واقعی باشم... بعد ادامه داد البته جهادی که من میگم با جهادی که در ذهن شماست خیلی فاصله داره. خیلی ... فرزانه با حرص برگشت گفت: قطعا همین‌طوره بالاخره ما یکی بود دو لیتر بنزین تو باک ماشین‌مون بریزه! یه نگاه جدی به فرزانه انداختم بعد به خانم مائده گفتم: ببخشید ادامه بدید... خانم مائده با آرامش گفت : بالاخره حق با دوستتون هم هست اگر تفکر و منطق پشت معنویت باشه میشه به مسیری که انتهاش بهشته رسید... ولی اگر همون تفکر و منطق نباشه هر انسانی ممکنه آخرش مثل من در یه برهه زمانی به ناکجا آباد برسه ! فرزانه که انگار فتح‌الفتوح کرده باشه با یه لبخندی معنا دار حرفهای خانم مائده رو تایید کرد... خانم مائده ادامه داد: اتفاق بدتری که در اون زمان برای من داشت می‌افتاد این بود که... ◀️ ادامه دارد ...
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح ✒قسمت بیست و چهارم فکر می‌کردم دارم راه درست رو می‌رم و خیلی شخصیت خاصی هستم. این ماجرا ادامه داشت با همون روال و روحیه‌ای که داشتم. خیلی از هم سن و سالهای من یا هنوز مشغول عروسک بازی بودن یا دنبال چشم و ابرو اومدن برا جنس مخالف! ولی من هدف‌هام رو مقدس تر از این حرفها و رفتارها می‌دیدم. هر چند از دید خیلی‌ها این نوع رفتارها یه جور افراطی‌گری محسوب می‌شد ... ولی من با اینکه دختر بودم همچنان مصمم، روحیه مبارزه و جهاد رو داشتم. دیگه هجده، نوزده ساله شده بودم که خوب مثل هر دختر دیگه‌ای، اون موقع اوج خواستگارهام بود... با یکی که بیشتر ازهمه به ایده‌آل‌هام نزدیک بود، نامزد شدیم. همیشه با خودم فکر می‌کردم کسی که با من ازدواج کنه، خوشبخت‌ترین مرد دنیاست و کجا دیگه می‌تونه یه دختری با این همه ویژگی‌های مثلا خوب پیدا کنه! اما واقعیت چیز دیگه‌ای بود. من اون روز نمی‌دونستم چه اتفاقاتی برام در آینده می‌افته! به هر حال؛ من با همون گرایش‌هایی که داشتم و کمال‌گرایی‌هام، ازدواج کردم. پسر خاصی بود فکر می‌کردم مثل خودمه ولی اینطوری نبود! اهل مبارزه و جهاد بود. ولی نه مثل من! این رو بعد ازدواج‌مون فهمیدم... چیزی که من راجع به ازدواج فکر می‌کردم با چیزهایی که می‌دیدم زمین تا آسمون تفاوت داشت ! قبل از ازدواج فکر می‌کردم این آقا یکی از خاص‌ترین وجهه‌های مذهبیه ولی این توهم فقط تا شب عروسی همراه من بود... من مثل خیلی از دخترها که ازدواج را فقط تو لباس عروسش می‌بینن و ماه عسلش، نبودم... به هر حال هم خونده بودم، هم شنیده بودم که با ازدواج نصف دین انسان کامل می‌شه و من هم شدیداً به دنبال این تعالی... ولی شنیدن کی بود مانند دیدن... عروسی‌مون شب جمعه بود. من که توقع داشتم برای اولین بار با همسرم که دیگه نصفه‌ی نداشته‌ی دینم رو کامل می‌کرد بعد از رفتن مهمونا و توی خونه‌ی خودمون دعای کمیل بخونیم. با اولین ضربه‌ای که مثل پاتک رو سرم خراب شد رو به رو شدم... و این تازه اول قصه بود اون شب به اندازه هزار سال تو جهنم زندگی کردن برام گذشت ... به هق‌هق افتاد و اشکهاش روی صورتش جاری شد... نمی‌دونم چرا توی اون لحظات دلم براش سوخت فرزانه هم دیگه فقط گوش شده بود... خانم مائده ادامه داد: از اونجایی که توی دوران نوجونیم تمام سعی ام این بود که گذشت داشته باشم و ببخشم ... روزهای سختی بدون حرف زدن راجع به هدف‌های مقدسم و اتفاقاتی که می‌افتاد به همین منوال می‌گذشت... و من، به حساب خودم خیلی روحیاتم رو کنترل می‌کردم و زجری که تقریبا دو سال طول کشید رو پنهان کردم ... احساس می‌کردم تمام برنامه‌های زندگیم بهم خورده. نصف دینم که کامل نشد بماند! همون نصفه‌ای هم که داشتم نابود شد! با اینکه مخالفتی نداشت، ولی نمی‌شد مثل قبل به تمام دعاها و مناجات‌هام برسم. زندگی رویایی که من فکرش رو می‌کردم تبدیل شده بود به یک کنیز برای شستن و پختن و ... خودم رو مدام دلداری می‌دادم و بابت گذشت و صبری که تو ذهن خودم داشتم جایگاه مقربها رو تصور می‌کردم! ولی دیگه این آقای خاص مذهبی تو ذهن من در اون موقعیت، به چنان قهقرا و پستی سقوط کرده بود که هیچ جوره نمی‌تونستم درستش کنم... پریدم وسط حرفش و گفتم: چرا؟ اذیتتون میکرد؟ حرفی! کتکی! یعنی این‌جوری بود؟ در حالی که امتداد نگاهش به قاب روی دیوار بود گفت: نه اصلا اینطوری نبود ... بدتر از این باهام رفتار می‌کرد شما فکر می‌کنید بدتر از کتک زدن یه فرد چه کاری می‌تونه باشه؟ من و فرزانه نگاهی به هم انداختیم و سرمون رو تکون دادیم و چیزی نگفتیم. خانم مائده که چشمهاش پر از اشک بود گفت: می‌گم براتون تا خودتون قضاوت کنید این نوع اذیت کردن سخت تره یا کتک خوردن!! خصوصا از وقتی که سوریه رفتیم... ◀️ ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part19.mp3
11.24M
📚نمایش‌ صوتی‌کتاب (2) ✨بر اساس خاطرات سید ناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق قسمت 4⃣ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟢 رزمنده‌های سادات با نشان سیادت از قدیم رسم و هم سنت بود که سادات و فرزندان رسول‌اللهﷺ سیادت خود را با استفاده از نمادهایی آشکار سازند. در جبهه هم رزمند‌ه‌های سادات سعی می‌کردند این افتخار را با بستن شال سبز به کمر یا دور گردن ، پوشیدن پیراهن سبز یا به سر گذاشتن کلاه سبز ظاهر کنند و توصیه می‌کردند سادات حتما علامتی که نشانه سیادت‌ شان باشد همراه داشته باشند. و چه بسیار شهدایی که در جبهه‌ ها با نشان سیادت به سعادت شهادت رسیدند. 💚 🌸 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
در کلام شهدا... 🌷💌 🌱بزرگترین روز و زيباترين عید برایش عید غدیر بود.هدیه میخرید و به اطرافیان میداد شیرینی و شکلات پخش می‌کرد اعتقاد داشت ما شیعه هستیم و ولایت خیلی برایمان مهم است و باید برای همه فرهنگ بشه که بزرگترین عیدمان است. هدیه دادن و طعام دادن در این روز توصیه امامان و بزرگان دین ماست که باید به آن عمل کنیم 🌷 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 💐 رهبر انقلاب: اگر حوادث بزرگ و مهم عالم، حقایق عالم درست روایت نشود، یا مکتوم می‌ماند یا تحریف می‌شود. یک وقتی به یک بزرگی ایراد کرده بودند که شما چرا قضیه امام حسین و عاشورا و این‌ها را این‌جور با عظمت اجرا می‌کنید؟! گفته بود؛ ما از مسئله غدیر تجربه پیدا کردیم. عاشورا را دیگر نمی‌گذاریم مکتوم کنید. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
enc_16579833451035938615010.mp3
3.15M
🎼 پاشو بریم نجف... 💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلتون رو گرفتار این پیچ و خم دنیا نکنید ؛ این پیچ و خم دنیا انسان رو به باتلاق میبره و گرفتار میکنه ، از اون هم نمیشه نجات پیدا کرد . . دلتون رو شاد کنید به رحمت الهی ، دلتون رو باز کنید و امیدوار کنید به رحمت ِخدا - شهید احمد کاظمی🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
410475_465.mp3
1.82M
💚دعای عهد 🔸️با نوای استاد فرهمند من دعای عهد میخوانم بیا بر سر این عهد میمانم بیا 🌤🌿🌻 اللهم عجل لولیک الفرج🤲 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻💐🌻💐🌻💐🌻 💚سلام به چهارده معصوم(ع):💚 🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ 🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی 🌷⃟ *صلي اَللَّهِ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه 🌻💐🌻💐🌻💐🌻 🌷⃟ *صلي الله عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ 🌷⃟ *صَلي اَللَّهِ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ 🌻💐🌻💐🌻💐🌻 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيُّ بْنُ جَعْفَرٍ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي 🌷⃟ *صَلِي اَللَّهِ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد 🌻💐🌻💐🌻💐🌻 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ 🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف 🌻💐🌻💐🌻💐🌻 ➡️@motevasselin_be_shohada ‌ 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣ 1⃣1⃣ یازدهمین چله ی کانال متوسلین به شهدا 💫 امروز " شنبه 17 تیر ماه" 📌روز " سی و دوم " چله صلوات و زیارت عاشورا‌《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》 🌻شهید والامقام " محمد جواد تندگویان "🌷🌷🌷 معرف: زینب نوروزی 🌺 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @motevasselin_be_shohada
شهید محمدجواد تندگویان🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: ۱۳۲۹/۳/۲۲ محل ولادت: خانی آباد تهران تاریخ شهادت: ۱۳۶۸ محل شهادت: عراق مزار: بهشت زهرا(س) قطعه ۲۴/ ردیف۱۴۱/ شماره۱۶ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰زندگینامه شهید محمدجواد تندگویان 🌺🌿شهید محمدجواد تندگویان در محله خانی آباد تهران در تاریخ ۲۲ خردادماه ۱۳۲۹ دیده به جهان گشود. پدر او جعفر تندگویان، نام دارد که در میدان بهارستان، صاحب یک مغازه کفاشی بود. او به خاطر نزدیکی مغازه پدرش به مجلس شورای ملی، در جریان های سیاسی حضور داشت. یکی از هواداران محمد مصدق، پدر تندگویان بود. ☘تحصیلات شهید محمدجواد تندگویان در سال ۱۳۳۶ شهید تندگویان در مدرسه ثبت نام کرد و دوره دبستانش را تا سال ۱۳۴۱ تمام کرد. او دوره دبیرستان خود را در سال ۱۳۴۲ در مدرسه جعفری اسلامی سپری کرد. شهید محمدجواد تندگویان، پس از گرفتن مدرک دیپلم خود در سال ۱۳۴۶ توانست برای اعزام به خارج از کشور، از امتیاز سهیمه بورسیه بانک ملی ایران برخوردار شود اما پس از مصاحبه، از این فهرست حذف شد. وی بعنوان دانشجوی دوره کارشناسی مهندسی پالایش در نیم سال اول سال تحصیلی ۱۳۴۸–۱۳۴۷ وارد دانشکده نفت آبادان شد. احمد اجل لویان میگوید که او به عنوان دانشجوی ممتاز دانشکده و بذله گو و خوش مشرب محسوب میشد. تندگویان از مهارت خاصی در فن خطابه برخوردار بود و عضو فعال انجمن اسلامی دانشجویان پس از مدت کوتاهی شد. شهید محمدجواد تندگویان به مطالعه و پیگیری دقیق کتاب های شریعتی، مطهری، جعفری و طباطبایی می پرداخت و علاقه وافری به بازرگان و سحابی داشت. او پس از فعالیت با جریان های روشن فکری، اقدام به تبلیغ برای جریان فکری شریعتی و حسینیه ارشاد در آبادان میکرد و همراه با جریان کارگری و قشر مسجدی و مذهبی سنتی بود. او تحصیلات خود را در سال ۱۳۵۱ تمام کرد. ☘ازدواج شهید محمدجواد تندگویان در سال ۱۳۵۲ شهید محمد جواد تندگویان، زندگی مشترکی را با بتول برهان اشکوری شروع کرد. او در زمان متاهل شدنش، به عنوان سرباز در پالایشگاه تهران فعالیت میکرد و همسرش، دانش آموز سال دوم دبیرستان بود. این زوج، صاحب ۴ فرزند شدند و نام های محمدمهدی، هاجر، مریم و هدی را برای آن ها انتخاب کردند. ☘خدمت سربازی و زندان شهید تندگویان شهید محمدجواد تندگویان پس از فارغ التحصیلی اش به پالایشگاه تهران رفت تا در آن جا خدمت سربازی را ادامه دهد اما توسط ساواک، تحت پیگرد قرار گرفت و پالایشگاه، آن را اخراج کرد. وقتی که او به آبادان، سفر کرد؛ دانشجویان دانشکده نفت، تظاهرات اعتراضی به راه انداختند و شهید محمدجواد تندگویان بعنوان عامل اغتشاش توسط رییس دانشکده به ساواک معرفی شد. شهید تندگویان پس از پخش اعلامیه های امام خمینی ره باعث شد تا ساواک از او باخبر شود. در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۵۲ شهید تندگویان را بازداشت کردند. عده ای از دوستانش تا پیش از دستگیری او بازداشت شدند و تندگویان به همین خاطر برای دستگیری مهیا شد. او با مخفی کردن کتاب های ممنوع خود باعث شد تا ساواک از آنها مطلع نشود. خانواده شهید تندگویان، از وضعیت او تا ۴ ماه پس از دستگیری اش بی خبر بودند. تندگویان، مورد آزار و شکنجه در کمیته مشترک ضدخرابکاری قرار گرفت. وی در زندان انفرادی بمدت ۷ ماه به سر میبرد. همچنین توسط دادگاه، محکوم به یک سال حبس شد و در آبان ۱۳۵۳ با اتمام مدت محکومیتش آزاد شد. او با حسینعلی منتظری در زندان دیدار کرد و هم بند بهزاد نبوی بود. او سپس درجه ی سرباز صفری را گرفت و به شیراز سفر کرد تا سربازی اش را در آن جا ادامه دهد. در سال ۱۳۵۶ در مدرسه عالی مدیریت –تحت نظارت دانشگاه هاروارد– در مقطع کارشناسی ارشد مدیریت صنعتی پذیرفته شد و مدرک خود را در سال ۱۳۵۷ دریافت کرد و مجددا در شرکت پارس توشیبا کار کرد. ☘فعالیت های محمدجواد تندگویان زمانی که خدمت سربازی شهید تندگویان تمام شد؛ از شیراز به تهران سفر کرد ولی مجوز کار در مراکز دولتی به دلیل سوءپیشینه نداشت از این رو شهید پس از استخدام در شرکت بوتان گاز، کار کرد اما با اعمال فشار ساواک در تاریخ ۶ تیر ۱۳۵۴ استعفأ داد. او مسافرکشی میکرد تا از این راه، خرج زندگی خود را تامین کند. سپس به رشت، سفر کرد تا از نظارت ساواک، دور باشد و به فعالیت در شرکت پارس توشیبا( پارس خزر) مشغول شود. ایشان توسط دوستانش در انجمن اسلامی دانشکده نفت، این کار را کشف کرد. تندگویان به عنوان مدیر تولید آن شرکت از سالهای ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ کار کرد. شهید تندگویان طبق گفته احمد اجل لویان در این شرکت، مدیریت موفقی داشت و عده ای در ابتدای انقلاب می خواستند که او را به بهانه توده ای بودنش برکنار کنند ولی نتوانستند. علی اکبر معین فر، او را در وزارت نفت جمهوری اسلامی ایران برای کار، دعوت کرد و در آبادان بعنوان نماینده قائم مقام وزیر نفت انتخاب شد و به تاسیسات نفتی جنوب کشور سرکشی کرد.... ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 ✨🌴🕊🌼🕊🌴✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جواد تندگویان.mp3
15.17M
📗کتاب صوتی " نیمه پنهان ماه" روایتی از زندگی شهدا به زبان شهید‌ والامقام‌ جواد تندگویان🕊🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید محمدجواد تندگویان بالاترین مقام کشوری جمهوری اسلامی ایران بود که در دوران هشت ساله دفاع مقدس توسط رژیم بعثی به اسارت گرفته شد. مرور زندگی و فعالیت های این وزیر نفت کابینه شهید محمدعلی رجایی که درست چهل روز پس از آغاز جنگ تحمیلی اسیر شد به خوبی حکایت مجاهدت ها و مظلومیت های یاران خمینی کبیر را بازنمایی می کند. شهید تندگویان که حضرت آیت الله خامنه ای مقام معظم رهبری به زیبایی تمام او را شهید غریب خوانده اند با همکاری مشترک دشمن رودر رو و ستون پنجم داخلی اسیر و سال های سال سخت ترین شکنجه های جسمی و روحی و نیز درد دوری از خانواده و میهن را تاب آورد و حاضر نشد حتی کلامی علیه یاران، همرزمان و هم میهنان خود بگوید. او جان شیرین خود را در اوج جوانی بر سر اهداف والایش گذاشت و با سربلندی تمام به دیار باقی شتافت... یاد و خاطره این شهید بزرگوار گرامی باد 🌸 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
✨آیه‌ای که روی دیوار شهید بود بعد از دو، سه هفته متوجه شدیم که همان دانشجوی سال اولی که در رستوران دیده بودمش، در نماز جمعه شرکتی فعال دارد، در بحث‌های بعد از نماز هم مشارکت می‌کند و حتی اظهار می‌کند که آماده است در اولین فرصتی که ممکن باشد خطبه نماز را ایراد و نماز را اقامه کند. یک روز بعد از نماز، آرام‌آرام او را تعقیب کردم تا به اتاقش رسیدم و با نوعی اجازه خواستن وارد اتاقش شدم، روی دیوار اتاقش آیه‌ای از قرآن به این مضمون حک شده بود: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، شما را چه شده است که هنگامی‌که لازم می‌شود در راه خدا مهاجرت کنید، سنگین به زمین می‌چسبید و خوشی دنیا را بر آخرت ترجیح می‌دهید؟» _محمد_جواد_تندگویان ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
باید معارف اسلام را با تمام وجود شناخت جواد اعتقاد داشت که باید از مسلمانی شناسنامه‌ای، خارج شد و معارف اسلام را با تمام وجود شناخت. او این مرحله را خیلی با صبر و حوصله طی کرد... وقتی یادداشت‌های جواد را ورق بزنیم، در سر فصل صحبت‌هایش یک آیه را به طور دائم می‌بینیم:  «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه»؛ ای انسان! تو با تلاش و رنج به سوی پرودگارت می‌روی و او را ملاقات خواهی کرد ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝