eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
32هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
254 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید نوجوان ناصر ابدام 🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت : 1354/6/4 محل ولادت : تهران ،محله ابوذر نام پدر :حبیب‌ تاریخ شهادت : 1369 سن موقع شهادت: 15 سال ⚡اولین شهید امر به معروف کشور محل شهادت: پارک لاله تهران مزار : بهشت‌زهرا(س)_تهران قطعه: ۴۰ ردیف: ۷۰ 👉🌷@motevasselin_be_shohada 🌹🕊🥀🌹🕊🥀🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🕊زندگینامه شهید والامقام ناصر ابدام [✨🌸🥀] 🌹شهيد ناصر(غلام عباس) ابدام در سال 1354 در محله ابوذر تهران چشم به جهان گشود، دوران کودکی را در میان خانواده ای مؤمن و متعهد سپری کرد و در سن 7 سالگی به مدرسه رفت. با ورود به مدرسه راهنمایی به عضویت بسیج، درآمد و در تمام نمازهای جماعت و مراسم مذهبی شرکت ميكرد. حضور پدر در عرصه نبرد حق علیه باطل در جنوب کشور، ناصر را علاقمند به دفاع از میهن اسلامی ساخت. او به خاطر اخلاق حسنه اش در میان دانش آموزان مدرسه و بسیجیان مسجد از محبوبیت خاصی برخوردار بود، اقامه نمازهای شبانه وعشق به امام (ره) و پیروی از سیره ایشان او را به صراط مستقیم رهبري كرد. ناصر در سال 1369 قبل از انجام فریضه نماز جمعه، در پارک لاله تهران توسط گروهی از اراذل و اوباش و بر اثر ضربات چاقو به پهلو و قلب، در سن 15 سالگی و در راه حمایت از نوامیس کشورش به شهادت رسيد. تصاویر و تندیس این شهید در شهرستان‌های رباط‌کریم، بهارستان، اسلامشهر و مناطقی از تهران دیده می‌­شود. در ضلع جنوبی پارک لاله تهران هم که محل شهادتش است، تندیسی از شهید نصب شده است. تصاویر، نوجوانی کم سن و سال با سیمایی بسیار جذاب و معصوم و نگاهی گیرا را نشان می دهد. 🥀روح پاک و مطهرش با سالار شهیدان امام حسین(ع) محشور باد 👉🌷@motevasselin_be_shohada 🌺🍃🥀🌺🥀🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴نحوه شهادت شهید 15ساله ناصر ابدام😔 💥شهادت در مسیر نماز جمعه و در راه امر به معروف و نهی از منکر💥 [🕊☀️🥀] 💐شهید هر هفته به نماز جمعه می­‌رفت و معمولاً چند ساعت قبل با پای پیاده به سمت محل برگزاری نماز جمعه حرکت می­‌کرد. در روز شهادت نیز به همراه یکی از دوستانش با حالت بگو و بخند حرکت می­‌کنند و حدود ساعت ده، ده و نیم به پارک لاله می‌­رسند و روی نیمکتی می­‌نشینند. 🔆بسیار تشنه بودند. دوست شهید برای خرید بستنی به طرف دکه­‌ای می­‌رود. بعد از رفتن او ناصر ناگهان یک خانم بدحجاب را می‌بیند که دو نفر آقا که لات به نظر می‌­رسند، پشت خانم به فاصله کمتر از نیم متر در حرکتند و حرف­‌های زشت می‌­زنند. ☘ناصر بلند می‌شود و می­‌گوید: آقا عذر می­‌خواهم، ببخشید، این کاری که انجام می­‌دهی خوب نیست. فکر کن خواهرته و من جای شما هستم، چه حالی می­‌شوی؟ چون تذکر می­‌دهد سیلی خیلی بدی می­‌خورد به گونه‌ای که مادر شهید می­‌گوید وقتی پیکر پسرم را دیدیم هنوز جای انگشتانِ سیلی زننده روی گونه‌­اش بود. 🔸ناصر روی زمین می­‌افتد. مرد دیگر می‌خواهد حرکت زشتی با خانم انجام بدهد که ناصر بلند می‌­شود و با لگد به کمرش می‌زند. اولی می­‌آید باز می‌­زند و دومی از جورابش قدّاره در می‌­آورد و بلافاصله در قلب شهید فرو می­‌کند. 🍁 قدّاره را هفت بار به بدن فرو می­‌کند و در می‌آورد و هر بار بخشی از اعضای بدن شهید خارج می­‌شود، قلب و ریه و... 😭 شهید با بدن پاره پاره روی زمین افتاده و مردم دورش حلقه می‌زنند. قاتل قدّاره را در آسمان می­‌چرخاند و عربده­‌کشی می­‌کند که هر کسی بیاید جلو همین بلا را سرش می­‌آورم. 💫رفیق شهید که یک­‌سال از او کوچک­‌تر بوده با دو تا بستنی در دست برمی­‌گردد که می­‌بیند مردم جمع شده‌­اند و زیر پای­شان خون جاری است. جلوتر که می­‌رود می­‌بیند دوستش زمین افتاده و قاتل دارد با قدّاره می­‌کوبد به بدن شهید.😭 رفیق شهید می­‌گوید انگار کسی بهم گفت به نگهبان پارک بگو. بستنی از دستش می­‌افتد و سراغ نگهبان می‌­رود. ⚡️زبانش بند آمده و مدام روی شانه نگهبان می­‌کوبد و اشاراتی می­‌کند. سیلی­‌ای می­‌خورد و زبانش باز می­‌شود و می­‌گوید رفقیم را کشتند. نگهبان پارک که آدم نترس و جسوری بوده سراغ قاتل می­‌رود و از پشت با قدرت زیاد دست­‌های قاتل را قفل می­‌کند به گونه‌­ای که بعدها قاتل می­‌گوید آن لحظه چشمانم سیاهی رفت. نیروی‌ انتظامی بعد از مدتی می‌آید و قاتل را می‌­برد. بعدها مشخص می­‌شود قاتل گنده لات نازی‌آباد و یکه­‌بزن بوده و کلّی هم نوچه داشته. ✔️هیکل خیلی بزرگی داشته، دو متر و ده قدش و صد و چهل کیلو وزنش بوده است. آمبولانس هم می‌آید اما می­‌گویند بدن تکه تکه است و نمی­‌شود روی برانکارد گذاشت.😭 بدن را در پارچه­‌ای می­‌پیچیند و به بیمارستان می‌­برند. ناصر رفت پیش سیدالشّهدا(ع)💚 مادر تعریف کرد همان ساعتی که فرزندش به شهادت رسید ناخودآگاه و یک­‌هو بند دلش پاره شد و از پدر شهید سراغ ناصر را گرفت.💔 رفیق شهید به حجت‌الاسلام پناهیان امام جماعت مسجد گفته بود و ایشان هم به بچه­‌های بسیج. ساعت سه و نیم، چهار بعد از ظهر حاج آقا با بچه­‌های بسیج می­‌آیند دم در خانه شهید برای خبر دادن. بدن پدر می­‌لرزد و احساس می­‌کند اتفاقی افتاده که دسته­‌جمعی آمده‌­اند. 🍀جمعیت داخل می­‌آیند و می­‌نشینند و مدام از سیدالشّهدا(ع) صحبت می­‌کنند و می­‌گویند و می­‌گویند تا اینکه بالاخره اظهار می­‌کنند که ناصر اِبدام هم رفت پیش سیدالشّهدا(ع). 🥀در خانه شهید قیامتی برپا می­‌شود داغ عزیز سخت است هر چه هم که نوگلِ رحلت یافته عزیزتر بوده و دلبستگی به او بیشتر بوده باشد این جو سنگین‌­تر و شدیدتر شده است. در مورد این خانواده هم ناگفته پیداست که چه اتفاقی می­‌افتد. منزل زیر و رو می­‌شود و شیون و زاریِ عظیمی برپا می­‌شود به حدی که پدر و مادر از هوش می‌­روند.😔 👉🌷@motevasselin_be_shohada 🌿🕊🥀♥️🥀🕊🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹صحبت ها و خاطرات مادر بزرگوارِ شهید ناصر ابدام [🌤❣🦋] ✅《بچه‌هایم را پای روضه امام حسین(ع) بزرگ کردم》 ناصر دومین فرزندم بود که سال ۵۴ در منطقه ۱۷ تهران، محله ابوذر به دنیا آمد. اسم پسرم در شناسنامه «ناصر» بود، اما او اسم غلام‌عباس را خیلی دوست داشت. منزل‌مان در حوالی مسجد ابوذر در منطقه ۱۷ تهران بود. من از همان ابتدا بچه‌هایم را به مسجد می‌بردم و آنها را پای روضه امام حسین(ع) بزرگ کردم. کم‌کم تأثیرات این کارها را در ناصر می‌دیدم. او از نوجوانی وارد بسیج شد. پیش‌نماز آنجا هم پدر حجت الاسلام علیرضا پناهیان بود. آقای احمد پناهیان هم که تقریباً هم دوره پسرم بود و با هم فعالیت می‌کردند. حتی بعد از شهادتش پیش‌نماز مسجد(حاج آقا پناهیان) می‌گفت: «این مسجد حدود ۸۰ شهید دارد، اما بنده در شهادت هیچ کدامشان به اندازه ناصر ناراحت نشدم». 🌹از کودکی انقلابی تربیت شد همسرم از سال ۶۱ تا آخر جنگ مدام به جبهه می‌رفت، آن موقع ما در یک اتاق مستأجر بودیم و زندگی‌مان با حقوق کارگری اداره می‌شد. یک بار به همسرم گفتم: «تو به جبهه نرو، وضعیت زندگی ما را که می‌بینی، اداره این بچه‌ها و مستأجری برای ما سخت است» اما او گفت: «وظیفه است که برویم، اسلام با این کار ندارد که تو یک اتاق و ۵ بچه داری. وقتی امام دستور داده که به جبهه اعزام شویم، باید در هر شرایطی برویم و نگذاریم اجنبی‌ها به کشورمان وارد شوند. هیچ جا مثل ایران نیست و باید با جان و دل از آن حفاظت کنیم». او در جبهه چندین بار مجروح شد، یکی از این دفعات سر، دست و پایش ترکش خورده بود، اما با این حال جبهه را ترک نکرد و اکنون به دلیل موج‌گرفتگی عوارض ناشی از آن که در اعصاب و روان بروز می‌کند را تحمل می‌کند. فکر می‌کنم همین شرایط حضور پدر شهید در جبهه سبب شد تا او هم زود بزرگ شود و احساس مسئولیت کند و پایبند به انقلاب باشد. 🌹می‌گفت: زن نباید بلند صحبت کند ناصر با اینکه ۱۲ ـ ۱۳ ساله بود، بیشتر از سنش‌ می‌فهمید و حرف‌های بزرگتر از سنش را می‌زد، مثلاً می‌گفت: یک زن نباید با صدای بلند صحبت کند و بخندد. با دیدن وضعیت زن‌های بی‌حجاب در خیابان خیلی ناراحت می‌شد و می‌‌گفت: چه دلیلی دارد زن بزک‌کرده، بدون مردش وارد کوچه و بازار شود. او در واقع به این حدیث از حضرت زهرا(س) یقین پیدا کرده بود که بهترین زنان کسانی هستند که نامحرمی او را نبیند و او نامحرم را نبیند. بنده سعی می‌کردم مسائل را رعایت کنم اما با این حال در این مسائل به بنده با احترام گوشزد می‌کرد؛ از اینکه می‌دیدیم او در این سن و سال به این مسائل توجه می‌کند، خوشحال می‌شدم. او به خواهرانش که نوجوان هم بودند، می‌گفت: آبرومندانه زندگی کنید، درستان را خوب بخوانید و هیچ‌وقت چادرتان را زمین نگذارید، اگر روزی چادر از سرتان بیفتد، در روز قیامت نخواهید توانست جواب حضرت زهرا(س) را بدهید. دخترانم حرف‌های ناصر را تا امروز عملی کردند. 👉🌷@motevasselin_be_shohada 🌹با بچه‌های این دوره و زمانه فرق می‌کرد او خیلی بچه قانع و سازگاری بود، اصلاً با بچه‌های این دوره و زمانه فرق می‌کرد. هیچ‌وقت در مسائل مختلف به من بی‌احترامی نکرد. وقتی به او می‌گفتم که خرید منزل را انجام بدهد، هیچ‌وقت نشنیدم بگوید نمی‌روم یا اینکه.نمی‌گفت که این غذا را نمی‌خورم.  در ماه مبارک رمضان بدون اینکه به سن تکلیف رسیده باشد برای سحری بلند می‌شد و روزه می‌گرفت. با عشق دنبال اقامه نماز بود. وقتی که صبح‌ها او را برای خواندن نماز صبح بیدار می‌کردم، خیلی خوشحال می‌شد و با اشتیاق نمازش را می‌خواند. 🌹می‌گفت: مسجد را خالی نگذارید ناصر خیلی زیبا قرآن قرائت می‌کرد، سوره الرحمن را زیاد می‌خواند. بلافاصله بعد از اینکه از مدرسه به منزل می‌آمد، وسایلش را در خانه می‌گذاشت و به مسجد می‌رفت. او مسجد را خالی نمی‌گذاشت و گاهی اوقات که در منزل نماز می‌خواندیم به ما می‌گفت: برای نماز به مسجد بروید، چرا در خانه نماز می‌خوانید؟  از این روحیه او بسیار لذت می‌بردم و گاهی هم نگران می‌شدم که نکند با روحیه‌ای که دارد او را در جامعه اذیت کنند. یک‌بار که بنده بیمار بودم، به همراه او به پزشک مراجعه کردیم.در مسیر می‌گفت: اگر ما برای خواهر و مادرمان غیرت داشته باشیم و از آنها حفاظت کنیم، هیچ مردی به خود اجازه نمی‌دهد به آنها نگاه بد کند. 🌹در امر به معروف با کسی تعارف نداشت به یاد دارم یکی از اقوام به منزل ما آمده بود؛ ناصر به او گفت: علی! چرا نماز نمی‌خوانی؟  علی هم در پاسخ به او گفت: تو شیخ هستی برای خودت هستی. مراقب اعمال خودت باش، با من کاری نداشته باش.  ناصر هم به او پاسخ داد: وظیفه من این است که مسیر درست را به تو نشان بدهم، اسم تو علی است، باید حضرت علی(ع) را الگوی خود قرار دهی.  پسرم با اینکه سن کمی داشت و حتی به سن تکلیف نرسیده بود، به احکام شرعی توجه داشت. ادامه👇
👉🌷@motevasselin_be_shohada 🌹 انتظامات نمازجمعه بود او هر هفته در نماز جمعه دانشگاه تهران حضور پیدا می‌کرد و انتظامات بود. با توجه به اینکه بمب‌گذاری‌های تیر ماه سال ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر و نماز جمعه سال ۱۳۶۳ را می‌دانست، می‌گفت: باید بیشتر در نماز جمعه مراقب تردد افراد باشیم.  او در روز جمعه ۳۰ شهریور ۱۳۶۹ زودتر از همیشه به محل اقامه نماز جمعه رفت تا بازرسی بهتری داشته باشد. وقتی که در آنجا حاضر شده بود می‌بیند که هنوز درها باز نشده، لذا به پارک لاله رفت. او در پارک لاله با صحنه‌ای مواجه می‌شود و می‌بیند که چند پسر اراذل در حال اذیت کردن یک دختر هستند، به آنها تذکر می‌دهد. آن چند نفر به پسرم حمله می‌کنند و با ۷ بار ضرب چاقو به قلب و ناحیه شکم، او را به شهادت می‌رسانند.  کسانی که پسرم را به بیمارستان امام خمینی(ره) منتقل کردند، نحوه شهادت را تعریف کردند. زمانی که به بیمارستان رسیدیم پسرم شهید شده بود. پرستار حاضر روی آن را باز کرد و برای آخرین بار پسر ۱۵ ساله‌ام را دیدم. فکر نمی‌کردم ناصر شهید شود برای پسرم خیلی آرزوها داشتم؛ او را با تمام این آرزوها در قطعه ۴۰ گلزار شهدای بهشت‌زهرا(س) به خاک سپردم؛ هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که پسرم شهید شود، چون جنگ تمام شده بود و تصورم این بود که هر کسی که به میدان جنگ برود شهید می‌شود، اما میدان جنگ پسرم در دفاع از حریم زنان در همین شهرمان بود. 🌹به پسرم توسل می‌کنم بنده وقتی با مشکلی مواجه می‌شوم به پسرم توسل می‌کنم و از او می‌خواهم برای ما دعا کند. یک بار که پدر شهید بیمار شده بود و به دلیل عوارض موج‌گرفتگی سردرد شدید داشت، طوری که نمی‌توانست استراحت کند؛ به او گفتم: پسرم! تو را قسم می‌دهم دست به دامن حضرت عباس(ع) شو و سلامتی پدرت را بخواه. این دعا به اجابت رسید و همسرم ساعت‌ها بدون سردرد توانست آرام بخوابد. 🌹ناصر اول خودش را تربیت کرده بود او خیلی خوب بود؛ بعد از شهادتش، من و ۳ خواهرش خیلی غصه خوردیم؛ همیشه از خودم می‌پرسم این بچه چطور این طوری شد؟ خدا چرا این هدیه را به من داد؟ یک جوری رفتار می‌کرد که بقیه آن طور نیستند. وقتی می‌دید نان یا غذا در سفره کم است، زود دستش را از خوردن می‌کشید.  می‌گفتم: چرا نمی‌خوری؟  می‌گفت: خورده‌ام، سیر شدم.  پسرم نمی‌گذاشت خواهرانش بروند و در صف نانوایی بایستند و نان بگیرند. همیشه خودش می‌رفت. یک بار همسایه‌ها گفت خدا را خوش نمی‌آید که دائم این بچه را می‌فرستید در صف نانوایی. گفتم: به خدا خودش می‌آید و نمی‌گذارد کس دیگری بیاید.  او می‌خواست عاقبت به خیر شود، در راه خدا باشد، اجازه نمی‌داد کسی در حضورش غیبت کند، همه را به نماز و عبادت و دوری از گناه و معصیت تشویق می‌کرد تا اینکه به مقام والای شهادت نائل شد. 🌹تنها توقع مادر شهید امر به معروف خون‌های زیادی پای اسلام ریخته شد؛ از زمان صدر اسلام تا امروز برای زنده بودن این دین خون و جان دادیم؛ چه جوان‌هایی که برای حفظ دین جانشان را در راه خداوند دادند؛ آنها را حق را پیدا کردند و رفتند؛ امروز مسئولیت سنگینی بر عهده ما است تا از این خون محافظت کنیم. من فرزندم را در این راه دادم و《 توقع دارم که جوانان در مسیر شهدا باشند. چیزی که دلم را شاد می‌کند همین است.》 🌺🌷🕊🌹🕊🌷🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸دیدار خاطره‌­انگیز خانواده شهید ابدام با رهبر انقلاب 🌺در همان آغازین روزهای پس از شهادت ناصر ابدام ، پدر به همراه آیت‌الله جنّتی که آن موقع رئیس‌ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر بودند به دیدار رهبر معظم انقلاب اسلامی می­‌روند. 🔻در این دیدار رهبر انقلاب پدر شهید را مورد تفقد ویژه قرار داده و مصافحه و دیده‌بوسی گرم و صمیمانه‌­ای کردند و یک جلد کلام الله مجید به پدر هدیه دادند. 《 حضرت آقا برای اولین‌­ بار از شهید اِبدام به‌­عنوان نخستین شهید امر به معروف و نهی از منکر کشور یاد کردند.》 👉🌷@motevasselin_be_shohada 💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️غیرت شدید بر روی حجاب و عفاف ☀️برادر گرامی شهید ابدام میگوید؛: خانواده ما در منطقۀ 17محله ابوذر زندگی می­‌کردند. زمان جنگ بود و پدر مدام در جبهه­‌ها با دشمن بعثی جهاد می­‌کرد و ناصر مرد خانه بود و امور جاری خانه با ایشان بود. ما چهار خواهر داشتیم و غیرت شدیدی روی مادر و خواهران داشت. شهید خیلی به حجاب و عفاف حساس بود و پیوسته هم­شیره­‌ها را به حجاب برتر سفارش می­‌کرد و آنها نیز تا به امروز با دقت و وسواس خاصی چادرشان را حفظ کرده‌­اند. شهید به مادر می­‌گفت: شما نروید چیزی بگیرید، من خودم هر چه لازم دارید می­‌خرم. آن زمان دوران جنگ بود و صف‌­های نانوایی و اجناس کوپنی بسیار طولانی بود. ناصر این زحمت را به جان و دل می­‌خرید و هر روز زمان زیادی صرف می­‌کرد تا مادر و خواهرانش از نگاه نامحرمان در امان باشند. یکی از بستگان نیز هم­‌محلی شهید بود و ناصر همین سفارش‌­ها را به او هم می‌کرد و خریدهای­شان را انجام می­‌داد. به این ترتیب شهید صبح تا شب در صف نان و اجناس کوپنی و مایحتاج زندگی بود. 🌺حضور فعال در سنگر مسجد و بسیج با وجود این مشکلات، ناصر (غلام­‌عباس) از سنگر مسجد و بسیج هم غافل نبود و به مسجد و حسینیۀ یوم‌­الغدیر که حدود دوکیلومتری از منزل فاصله داشت، رفت و برای بسیج ثبت‌نام کرد و بعد از آن به­‌صورت منّظم و مداوم به مسجد رفت و آمد داشت. امام جماعت این مسجد حجت‌الاسلام پناهیان، پدر حجج ‌اسلام احمد و علیرضا پناهیان بود و علاوه‌ بر پدر، این دو بزرگوار نیز در آن برهه به این مسجد می­‌آمدند. بعد از شهادت ناصر، حجت‌الاسلام احمد پناهیان به پدر شهید می‌گوید: فرزند شما با آنکه منزلش دور بود، مدت‌ها قبل از اذان به مسجد می‌­آمد و رتق و فتق امور مسجد را به‌­طور کامل عهده‌­دار می‌­شد و تمامی کارها را انجام می‌­داد، از شستن حیاط، نظافت سرویس­‌ها، خالی کردن جوی جلوی در گرفته تا نظافت داخل مسجد، انداختن جانمازها، چیدن مهرها و... و بعد از نماز نیز تمام کارها را انجام می­‌داد و آخر از همه می‌­رفت. 🌺شهید فقط در عزای امام حسین(ع)‌گریه می‌کرد شهید فقط در عزای امام حسین(ع)‌گریه می‌کرد و آن‌چنان هم می­‌گریست که تمام حاضران در هیئت و حسینیه تحت تأثیر قرار می­‌گرفتند و زار زارگریه می­‌کردند. غیر از آن هرگز گریه نمی‌­کرد. چند بار به خاطر دفاع از مظلوم چند نفره سرش ریخته بودند و کتک مفصلی خورده بود اما یک قطره ‌اشک هم نریخته بود. دفاع از مظلومان و سیلی­‌خوردگان هر گاه می­‌شنید کسی مظلوم واقع شده و مثلاً بچه­‌ها کتکش زده‌­اند غیرتی می­‌شد و جلو می‌رفت و بلافاصله به یاری‌­اش می‌­شتافت و بسیار هم اتفاق می­‌افتاد که یک­ تنه با چند نفر گلاویز می‌­شد و کتک مفصلی هم می­‌خورد اما باز دست از یاری مظلومان و سیلی‌­خوردگان بر نمی‌­داشت. اگر کسی مزاحم خانمی می­‌شد قاطی می­‌کرد و خونش به جوش می­‌آمد حتی اگر آن خانم بسیار بدحجاب بوده باشد باز هم فرقی نداشت و دفاع از ناموس مردم را واجب می‌­دانست و سرانجام نیز در همین راه شهید شد. 👉🌷@motevasselin_be_shohada 🌺رسیدگی­‌های شهید به محرومان که پس از شهادت آشکار شد شهید اِبدام در قطعه چهل بهشت زهرا تشییع و خاکسپاری شد. برای مراسم تشییع جمعیت بسیار بسیار زیادی آمده بودند که برادر شهید اظهار می­‌دارد خیلی از آنها را نمی­‌شناختیم. برادر شهید می­‌گوید: بعد از چهلم شهید، پیرزن و پیرمردی آمدند درِ خانۀ ما. وقتی داخل آمدند و نشستند خیلی‌گریه کردند، خانواده هم پا به پای آنها گریستند. گفتند این ناصر حکم پسر ما را داشت. چون خانه‌­شان حداقل سه کیلومتر فاصله داشت و خانواده شهید آنها را نمی­‌شناختند، پدر و مادر شهید متعجب شدند. گفتند نمی­‌توانیم راه برویم و بچه‌ها رهایمان کرده‌­اند. ناصر کارهای­مان را می­‌کرد و تمام خریدهای­مان را انجام می­‌داد. آنقدرگریه کردند که دیگر چشمان­شان سو نداشت. گفتند دیگه کی می‌­خواهد ما را رتق و فتق کند؟ گفتند اعلامیه ناصر را که در نانوایی دیدیم فهمیدیم شهید شده و توانستیم خانه‌­اش را پیدا کنیم. اینقدرگریه کردند که از حال رفتند. گفتند شما پدر و مادرش هستید ولی نمی‌­دانید ناصر کی بوده. چند نفر دیگه هم اینجوری آمدند. پدر شهید جانباز پنجاه درصد جنگ تحمیلی است. بدنش پر از ترکش است و روزی دو، سه ساعت بیشتر نمی­‌تواند بخوابد. یک صدای موج انفجار در گوشش افتاده که شبانه‌­روزی است و دکترها گفته­‌اند هر کاری هم بکنیم صدا قطع نخواهد شد. پدر هشت سال جنگ را در جبهه‌ها بوده و دو سال هم در سوریه. الان هم بارها درخواست کرده سوریه برود اما قبول نمی‌کنند. برادر شهید می­‌گوید: «خدا سرش را روی بدن نگه داشته. با وجود کهولت سن و وضعیت نامناسب جسمانی هنوز هم پدر عاشق جهاد و شهادت و خدمت به اسلام است و هر جا که نیاز باشد آماده اعزام است. 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰خواب پدر گرامی شهید ابدام 🌹 پدر شهید که از جانبازان جنگ تحمیلی می باشد تعریف میکند بعداز شهادت پسرم که برنامه تشییع پیکر و برنامه های متعددی که منتصب به شهید بود تمام شد،بعد از گذشت چهل روز خوابی میبینم خیلی خسته شده بودم ازفرط خستگی خوابیدم، ناصر به خوابم آمد سلام احوال پرسی و خوش و بش پدر فرزندی کردیم دیدم که ناصر لباس سبز به تن کرده یک سلاح برروی دوشش گرفته، گفتم موضوع ازچه قرار است؟ " پسرم گفت بابا یادت هست لباس جبهه ندادی من بپوشم؟ اینجا لباس سبز و پوتین نو دادن به من، الان هم ساعت نگهبانیم هست میخواهم بروم سر پستم روفقا منتظرن به مادر سلام برسان بگو جایی که هستم عالیه ناراحت و نگران نباشند" ‌پدر گفت خداحافظی کرد و دستی تکان داد رفت، ناگهان از خواب بیدار شدم اشک از چشمانم امان نمیداد فقط گریه میکردم، چندین روز گریه میکردم بی اختیار یاد وقتی که خبر شهادت ناصر را حاج آقا پناهیان با چندی از رفقای همراه به درب منزل آمدند، افتادم. موقعی که خبر شهادت را به من دادند آنقدر گریه نکردم فقط خود حاج آقا پناهیان خانواده مرا آرام کردند خودشان ما را به آرامش توصیه می‌کرد اما بعد مثل ابر بهاری گریه میکرد فقط می‌گفت ناصر جان خوش به حالت، سلام ما را هم به امام حسین (ع ) برسان. 🌻🌿🌻🌿🌻🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚معرفی کتاب: 《امر به معروف و نهی از منکر در سیره ی شهدا》 👉🌷@motevasselin_be_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سرود شهدای امر به معروف 🌹سلام شهید غیرت کارِت نداره قیمت... ❌حساب اون که طعنه زد بهت باشه قیامت... 👉🌷@motevasselin_be_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به "چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام ناصر ابدام" 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩قرائت زیارت عاشورا 🕯️به یاد "شهید ناصر ابدام" 💚همنوا با امام زمان(عج) ____✨🌺✨____ 👉🌷@motevasselin_be_shohada