💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود.
#توسل
#کرامات_شهدا
@hasbiallah2 👈آیدی خادم شهدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام بزرگوار خدا قوت
عزاداریهاتون قبول
بنده چند سال پیش به شدت بیمار شدم. دکتر گفت تیروییدم ویروسی شده و داره تبدیل به سرطان میشه
چند جلسه ای دکتر رفتم مدتی کورتون استفاده کردم اما حالم بدتر میشد.
و دکتر گفت باید هر شش ماه برای نمونه برداری بیای و باید جراحی بشی و... دیگه خسته شدم نه حال دکتر رفتن داشتم نه پولش رو ....😔
یه روز که نماز ظهر میخوندم بعد از نماز دلم شکسته بود و با خدا درد و دل میکردم یکی از دوستانم با من تماس گرفت وقتی حالم رو پرسید فهمید که گریه کردم و ناراحت هستم. اصرار کرد و منم جریان بیماریم و بهش گفتم. ایشون به من پیشنهاد دادن که به شهید آقا سید جواد موسوی متوسل بشم چون خیلی ها از ایشون حاجت گرفتن به خدا توکل کردم و این شهید بزرگوار رو واسطه قرار دادم دیگه ام دکتر نرفتم. روز به روز احساس میکردم که حالم بهتر میشه بعد از یکماه برام مشکلی پبش اومد راجع به بیماریم به دکتر گفتم دکتر گفتند باید آزمایش و سنو گرافی تکرار بشه تا ببینیم بیماریتون در چه مرحله ای هست.
وقتی جواب آزمایشها و سنو و عکس رو پیش دکتر بردم با تعجب اونهارو با آزمایشهای قبلی مقایسه کرد و به فکر فرو رفت و گفت شما خوب شدید تو این آزمایشهایی که جدید دادید چیزی نیست.....
مدیون شهداییم تمام زندگیمون رو
😭😭😭😭
4_5902369578305982217.mp3
8.88M
🏴 روضه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
#امام_حسین
#کربلا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
30.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 شباهت شهید ابراهیم هادی به حضرت عباس
🔸یادی کنیم از شهید ابراهیم هادی که الگو و جوانمردیش را از حضرت عباس گرفته بود
🔹راوی: سردار رمضانی ، همرزم شهید ابراهیم هادی که از کانال کمیل برگشته اند
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️شهید مدافع حرمی که همانند حضرت عباس دست و سر نداشت
🔻مادر شهيد مدافع حرم افغانستانی خطاب به رهبرمعظم انقلاب: پسرم را در حالیکه مثل اباالفضل دست نداشت و مثل اربابش سر نداشت، برایمان هديه آوردند
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
44.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان عجیب شهادت شهید مصطفی صدرزاده(سیدابراهیم) در روز تاسوعا🖤💔
با حال خوب ببینید منم دعا کنید😔
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
من همیشه به یاد خواهم داشت که اگر با آرامش و امنیت در کنار خانواده روزها را سپری می کنم همه را مدیون خون سرخ شما هستم که بر این خاک مقدس جاری گشت و سرخی اش را لاله ها تا ابدیت به یادگار خواهند داشت...👌🌹
💝 کانال متوسلین به شهدا 💝
👇👇👇👇👇
@motevasselin_be_shohada
❌لطفا کانال را برای حضور در چله شهدا به سایرین معرفی کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
🏴 #روضه یک دقیقهای😭
▪️ نالههای حضرت زینب سلام الله علیها در روز عاشورا😭😭😭
🎤حجت الاسلام عالی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️ به من نگاه کن ...
🏴 روضه ظهر عاشورا
دلت یک گریه سیر برای مظلومیت امام حسین(ع) میخواد؟؟
😭😭😭
#حسینیه_مجازی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
410475_465.mp3
1.82M
💚دعای عهد
🔸️با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿🌻
اللهم عجل لولیک الفرج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
💚سلام به چهارده معصوم(ع):💚
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهِ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صلي الله عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهِ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيُّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهِ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
2⃣1⃣دوازدهمین چله ی کانال متوسلین به شهدا
💫 امروز " شنبه 7 مرداد ماه"
📌روز " دوم " چله صلوات و زیارت عاشورا《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
" مصطفی صدرزاده "🌷🌷🌷
معرف: خانم ها؛ برزگر/ ملاحسنی🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@motevasselin_be_shohada
شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۶۵/۶/۱۹
محل ولادت :خوزستان_شوشتر
تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۸/۱
محل شهادت: حلب - سوریه
مدت عمر: ۲۹ سال
نام جهادی: سید ابراهیم
مزار : بهشت رضوان_ شهریار
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰زندگینامه شهید مصطفی صدرزاده
🌺🌿شهید مصطفی صدرزاده متولد ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ درشهرستان شوشتر استان خوزستان در خانواده ای مذهبی متولد شد.
🍃پدرش پاسدار و جانباز جنگ تحمیلی و مادرش ازخاندان جلیله سادات هستند.
نتیجهی ازدواج طلبه شهید مصطفی صدرزاده یک دختر به نام فاطمه و یک پسری به نام محمّد علی است.
🔅شهید مصطفی صدر زاده با نام جهادی "سید ابراهیم" حدود چهار سال در حوزه علمیّه امام جعفر صادق تهران مشغول تحصیل بود.
او با وجود تحصیلات حوزوی به ادامهی تحصیل در دانشگاه و در رشته ادیان و عرفان پرداخت. در همان دوران دانشجویی برای مبارزه، به سوریه اعزام شد.
🌹خصوصیات اخلاقی شهید مصطفی صدر زاده
شهید صدر زاده به انجام واجبات و ترک محرمات بسیار مقیّد بود و یکی از ویژگیهای برجسته ی ایشان، ادبشان نسبت به پدر و مادر بود.
در واقع در هر رتبه و مقامی که قرار گرفته بود، چه در زمان طلبگی و چه آن زمان که فرمانده در جبههی سوریه شده بود، هیچ گاه ادب نسبت به بزرگترها اعم از پدر، مادر و حتّی پدر بزرگ و مادر بزرگ را فراموش نمیکرد و امکان نداشت از منزل بیرون برود و بر گردد و دست پدر و مادر را نبوسد.
⚡حرمت خاصّی نسبت به بزرگترها داشت و با کوچکترها الفت و مهربانی خاص داشت و همیشه احترام بزرگترها را نگه میداشت، به طوری که در مسجد محل، سنّتی را پایه گذاشت که کوچکترها دست بزرگترها را میبوسیدند و یک پایه گذار ادب خاص نسبت به بزرگترها بود.
🌹نحوه ی شهادت شهید صدرزاده
شهید مصطفی صدر زاده پس از چندین بار زخمی شدن در درگیری با داعش، ظهر روز تاسوعا مقارن با ۱ آبان ۹۴ در عملیات محرم در حومه حلب سوریه به آرزوی خود، یعنی شهادت در راه خدا رسید.
🥀پیکر شهید در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار آرام گرفته است.
روحشان شاد🌷🌷🌷
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🔴گفتگو با پدر و مادر شهید بزرگوار مصطفی صدرزاده
🍃💐کودکی شهید صدرزاده، چگونه بود بالاخره گاهی اوقات به خاطر شرایط جنگ حاج آقا نبود و قطعا سختی هایی را متحمل شده اید میخواهم تا برایم از آن روزها بگوید.
مادر:
مصطفی فرزند سوم و پسر دوم خانواده است. مصطفی از همان ابتدا خیلی پسر شلوغ و شیطانی بود در سن دو سالگی شیطنت هایش کاملا این را نشان میداد جوری بود که باید چهار دانگ حواسم را به او جمع میکردم چرا که به یک چشم بر هم زدن کار دست خودش میداد.
سالی که مصطفی به دنیا آمد سال ۶۵ زمان جنگ بود پدر او جبهه بود و ما اهواز ساکن بودیم بعضی اوقات دو هفته دو هفته پدر بچهها را نمیدیدم و مسئولیت آنها تماما بر دوش من بود.
خاطرم هست مصطفی سه سال داشت و آن روز طبق روال هر سال در خانه مادرم برای ظهر تاسوعا روضه انداخته بودند در مجلس روضه نشسته بودیم که یک دفعه خانمی در را باز کرد
و هراسان گفت: موتوری زد بچه تان را کشت. من میدانستم که این بچه، بچه خودم است، چون مصطفی خیلی شیطنت داشت.
☘مصطفی را از سه سالگی نذر حضرت عباس کرده بودم
حالم زیر و رو شد طوری که نشستم و نتوانستم تا دم در بروم همین که چشمم به کتیبه یا ابوالفضل العباس خورد گفتم یا حضرت عباس مصطفی من را نگاه دار او را سربازت میکنم این اتفاق دقیقا یک ربع قبل از ظهر تاسوعا افتاد این نذر چیزی بود بین خودم و خدای خودم حتی به پدرش هم نگفته بودم، اما برای سلامتی مصطفی هر سال روز تاسوعا شیر پخش میکردیم در روضه خانه مادرم.
این ماجرا گذشت تا مصطفی ۱۷ ساله شد روزی پیش من آمد گفت: مامان یک هیئت بنا کردم خیلی خوشحال شدم و از او اسم هیئت را پرسیدم. مصطفی گفت: اسم هیئت ابوالفضل العباس است.
من خیلی خوشحال شدم و اشک در چشمانم حلقه بست. آن موقع بود که ماجرای نذرم را برای پسرم تعریف کردم.
زمان صدام وقتی روز عاشورا بمب گذاری کردند، مصطفی هم کربلا بود پیش خودم گفتم آقا مصطفی حتما آنجا بوده و شهید شده، چون مدت طولانی هم زمان برد تا از او خبردار شدیم.
همان جا پیش خودم گفتم حضرت عباس من واقعا دوست داشتم پسرم سربازت شود حالا درست است اگر در این بمب گذاری شهید شده باشد اجر بالایی دارد، اما من دوست داشتم سربازت باشد.
☘از نذرم پشیمان نیستم
لحن صدای مادر مصطفی کمی آرامتر میشود صدایش میلرزد و میگوید:
من واقعا از دل و جان او را نذر کرده بودم. پشیمان هم نیستم. زمانی که خبر شهادت مصطفی را به من دادند همان شب از حضرت زینب سلام الله علیها تشکر کردم که نذرم را قبول کردند.
بغض مادر سخت گلویش را میفشارد حتی خیس بودن چشمها لحظهای من را نیز سخت درگیر خود میکند، اما هر دو مصاحبه را ادامه میدهیم.
این نذر را با تمام وجودم کرده بودم و خوشحالم از اینکه من و پسرم را قبول کردند. حضرت زینب سلام الله علیها پسرم را به عنوان سرباز برادرش پذیرفت. ممنون شان هستم.
🌹ماجرای خواب شهید صدرزاده در خصوص تشییع پیکر یک شهید در مسجد محله شان و نوری که از تابوت آن شهید به آسمان میرفته ذهن هر کسی را معطوف جزئیاتش میکند. به مادر میگویم ماجرای این خواب چیست؟
زمانی که مصطفی این خواب را در خصوص مسجد محل دیده بود، مسجد هنوز ساخته نشده بود مصطفی از سن ۱۴، ۱۵ سالگی جزو کسانی بود که برای ساخت مسجد کمک میکرد؛ چه از لحاظ کارگری کردن برای ساخت که نخواهند هزینهای را متقبل شوند و چه از طریق جمع آوری پول در بهشت رضوان یا بهشت زهرای تهران.
نه مامان! نمیدونی برای خدا گدایی کردن چه لذتی داره
گاهی اوقات دوستانش سربه سرش میگذاشتند که مصطفی شغل جدید پیدا کردی و از این حرف ها. روزی به او گفتم پسرم ناراحت نمیشوی به تو این حرفها را میزنند؟
بالاخره پسری در این سن و سال اوج غرور را سپری میکند. مصطفی هم در جواب خیلی راحت گفت: نه مامان اتفاقا برای خدا گدایی کردن نمیدونی چه لذتی داره.
مصطفی روزی برای عمه اش خوابی تعریف میکند که گویا خواب دیده بوده مسجد ساخته شده آن هم با چه عظمتی و آنجا شهید آوردند تابوت را وسط مسجد گذاشتند و از این تابوت نور در آسمان میرود. جالب اینجاست که اولین شهیدی که در این مسجد تشییع شد خود مصطفی بود بعد از او هم سجاد عفتی.
مادر در پی سوالات من در خصوص اینکه چه طور شهید درس طلبگی را برای تحصیل انتخاب میکند فلش بکی به عقب میزند.
☘ماجرای علاقه مصطفی به درس طلبگی
مصطفی از کودکی به طلبگی علاقهمند بود که البته ریشه در خانواده دارد؛ چون جد پدری و جد مادری یعنی پدربزرگ خودم و پدرشان روحانی بودند. او خیلی علاقه داشت برای فرا گرفتن درس طلبگی به نجف برود. ما هم در این قضیه همراهی اش کردیم، ولی از آن طرف نپذیرفتند، چون زمان صدام بود و سخت گیریها زیاد.
✨ادامه👇
اما همین جا در حوزه امام جعفر صادق علیه السلام چهار سال درس طلبگی خواندند و چند ماهی هم مشهد رفت. اما به قول خودش گمشدهای داشت و دنبال گمشده اش بود. مصطفی تمام ذهنش درگیر کارهای فرهنگی بود و علاقه داشت در زمینه ادیان و عرفان از طریق کارهای فرهنگی با بچهها ارتباط برقرار کند اصلا بیشتر نیروهایش نوجوان بودند.
بیشتر کتاب هایی که مطالعه میکرد در خصوص شهدا بود. آن قدر زندگی شهدا را خوب خوانده بود که گویا با آنها زندگی کرده است. همیشه هم به بچهها پیشنهاد میکرد در خصوص زندگی شهدا مطالعه داشته باشند. بیشترین کتابی که هدیه میداد کتاب ابراهیم هادی بود.
مصطفی کلاً آدمی بود که اهل تحقیق بود. مثلا در خصوص گردان عمار و فاطمیون طوری تحقیق کرده بود که افغانیها به او میگفتند: ما آن قدر به اندازه تو مسلط نیستیم. مصطفی وقتی ۱۳، ۱۴ ساله بود طوری رفتار میکرد که همه میگفتند بیشتر از سنش رفتار میکند.
وقتی ۱۷ ساله شد به او مسئولیتهای سنگین محول میکردند و فرمانده پایگاه بسیج هم شده بود؛ دو هیئت و دو مسجد بنا کرد. یکی دو ماموریت قبل از شهادتش پارکی را سمت شهریار که تبدیل به مکان ناامنی برای خانوادهها شده بود درست کرد، پایگاه بسیج در آنجا زد و به لحاظ فرهنگی روی محیطش کار کرد. دو شهید هم در آن پارک دفن کرد و خلاصه آنجا را از این رو به آن رو کرد.
از مادر پرسیدم حالا که میگویید پسر را نذر حضرت عباس علیه السلام کرده اید هنگامی که آمد و تصمیمش را برای اعزام به سوریه گفت: چه واکنشی داشتید.
عید فطر سال ۹۱ بود که بعد از نماز عید، عروسم برای رفتن به شمال خداحافظی کرد و گفت: راهی شمال هستیم. اما دیدم مصطفی نرفت و سمیه عروسم گفت: بعدا میآید. بعد از ظهر همان روز مصطفی به خانه آمد و گفت: مامان تمام کارهایم را برای رفتن به سوریه کرده ام.
☘آشپزی بلد نیستم، دیگ که بلدم بشورم!
در واقع بعدا متوجه شدیم تمام کارهایش را کرد و آن لحظه آخر ما را خبردار کرده بود. من برای اولین و آخرین بار که ساکش را میبستم به او گفتم: مادر شما متاهل هستی من و پدرت از حق خودمان میگذریم و به راهی که میروی کاملا ایمان داریم.
من مخالفتی نمیکنم، چون تو را نذر کرده ام، چون راهت راه درستی است اما خانومت را باید راضی کنی. گفت: مامان اون حله. دو یا سه روز بعد از عید فطر به سوریه رفت.
حدود دو ماهی آنجا بود البته آن زمان به عنوان آشپز رفته بود گاهی با او شوخی میکردم که مامان قربونت برم تو که بلد نیستی غذا درست کنی فکر نکنم تخم مرغ درست کردن هم بلد باشی
میگفت: مادر آشپزی بلد نیستم، دیگ که بلدم بشورم. اما برای دفعات بعدی برنامه اش عوض شد و به عنوان رزمنده رفت. البته آن موقع ایران به سوریه اعزام نیرو نداشت به همین خاطر مصطفی مجبور شد خود را به عنوان یک افغانستانی جا بزند. مصطفی هر کاری را که میخواست انجام دهد و مطمئن بود حق است، هیچ کس نمیتوانست مانعش شود. او به سختی هر بار از مرز عراق خود را به سوریه میرساند.
یکی دو بار شرایط رفت و آمدش را برای تعریف کرد، اما وقتی دید من خیلی ناراحت میشوم دیگر برایم تعریف نکرد.
☘عروسم گفت روز خواستگاری مصطفی گفته ،همسنگر میخواهم
در میان حرفهای مادر یاد خاطرهای از همسر شهید میافتم که میگفت: روز خواستگاری مصطفی به من گفت: من همسنگر میخواهم. از مادر پرسیدم واکنش سمیه خانم به رفتن آقا مصطفی چگونه بود؟
مادر با لبخند جواب میدهد: سمیه خانم هم یک بسیجی به تمام معنا بود. قطعا در نبود مصطفی و دو بچه سختی هم کشیده است. مصطفی هشت بار مجروح شد، اما هر بار که میآمد مصممتر از قبل میرفت.
روزی که خواستگاری رفتیم طبق روال همه خواستگاریها گفتیم این دو جوان برای صحبت با یکدیگر به اتاق بروند، اما صحبت شان ۱۰ دقیقه بیشتر طول نکشید. بعدا سمیه خانم برایم تعریف کرد مصطفی به من گفته همسنگر میخواهم.
من هم گفتم الان که جنگ نیست! مصطفی آن زمان خیلی دغدغه فرهنگی داشت و کسی هم انتخاب کرد که مثل خودش فرمانده پایگاه بسیج بود و به لحاظ عقیدتی خیلی نزدیک به هم بودند.
مسیر و راه مصطفی با سختی همراه بود، اما همسرش تحمل میکرد و صبر داشت. به عنوان یک زن واقعا شاهد دوران سختی برای او و بچه هایش بودم.
چون وقتی همسر خودم به جبهه میرفت، سه بچه داشتم که هر سه کوچک بودند به همین خاطر واقعا سمیه خانم را درک می کردم...
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝