♦️✨خاطرات همرزم و دوست شهید علی اوسط عسگری از منش و دلاوری این شهید بزرگوار
🌹🌿🌹🌿
🔸خداوند رحمت کند شهید والامقام علی اوسط عسگری را که از مصادیق آیه معروف " الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا" بود .
🌺🍃از دوستان نزدیک ما بود توفیق رفت و آمد خانوادگی داشتیم، خیلی مهمان نواز و مردمی بود .
ایشان بسیار انسان مخلص، ولایتمدار، شجاع و مقاوم و رزمنده ی نمونه ای بود
پس از جنگ تحمیلی بیشتر اوقات در جبهه حضور داشت...
🌻🍃موقعی که در یکی از عملیات ها تیری از کنار قلبش عبور کرد قرار بود مدتی استراحت کند تا مداوا شود آرام و قرار نداشت...
💥میگفت بچه های گردان ضد زره و ادوات لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) تنهایند. باید بروم منطقه، علی رغم مجروحیت مجدداً عازم جبهه شد و پس کسب پیروزی های بزرگی در عملیات والفجر ۸ و فتح جزیزه فاو در اوج افتخار بدیدار یاران شهیدش پیوست.
یادش گرامی و راهش پر روهرو باد🇮🇷🌷
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌺🕊✨🌺🕊✨🌺🕊
🔷وصیت نامه شهید والامقام علی اوسط عسکری
🌷🍃بسم الله الرحمن الرحيم
و قاتلوهم حتى لا تكون فتنة...
با کافران مبارزه و جهاد کنید تا رفع فتنه و آشوب...
شهادت ارثی است که از اولیاء به ما رسیده امام خمینی (ره)
🌷نخستین وصیت من به پدر و مادرم میباشد پدر و مادر عزیزم از اینکه حس میکردم در مکانی راحت قرار بگیرم و در سنگر نباشم غمگین بودم من نمی توانستم به خود بقبولانم که برادران خودم در مرزها شهید شوند و من هر روز شاهد این باشم که فلان قدر زخمی و یا فلان قدر کشته شدند
پدر و مادر گرامیم چگونه من میتوانستم مشاهده کنم که هر روز عده ای از بهترین جوانان ما کشته میشوند و من به کارهای روزمره مشغول باشم که از دست دادن من شاید سنگین باشد ولی از دست دادن حسین بر فاطمه زهرا (س) سنگین نبود؟
🌷مگر آنها نبودند که کشته شدند تا دین اسلام پا برجا باشد. من هم به نوبه خودم از آقا و سرورم حسین (ع) درس مبارزه و جهاد و درس شهادت را یاد گرفتم
🌷من آموختم زندگی مادی نکبت بار است و نباید منتظر باشیم که مرگ ما را فرا گیرد بلکه ما باید به سراغ مرگ برویم ، مگر انسان یکدفعه بیشتر می میرد پس چه بهتر که آن یکدفعه هم در راه خدا باشد.
🌷از خدای رب العالمین طلب کردم تا زمانی که لیاقت شهید شدن را نداشتم شهید نشوم و زمانیکه فیض آنرا داشتم مرا شهید کند.
این را میدانم که آخرین لحظه ی خوشم در دنیا همان لحظات آخریست که چشمانم بسته میشود.
🌷پدر و مادر و برادر و خواهرم و همسرم و بچه های عزیزم مبادا بر شهادتم بگریید که دشمن شاد می شود بدانید که ان شاءالله من در جوار رحمت حق جا خواهم گرفت و خداوند متعال مقام شهادت به من عطا خواهدکرد.
🌷باری.. من این راهی را که راه حقیقت است آگاهانه برداشتم همانطوریکه یکی از اصحاب پیامبر اکرم (ص) فرزند خود را به جهاد فرستاده بود و خودش نیز عاجز بود از قسمت پا، و خویشان او خبردار شدند که می خواهد به جبهه برود و مانع او شدند ولی حرفهای آنها به خرج او نرفت و او به جبهه رفت و با فرزند خود به شهادت رسید و این زمان هم افراد زیادی پیدا میشوند که جوانان را از رفتن به جبهه منع میکنند
🌷پدر و مادرم از شما میخواهم که در مقابل چنین حرفهایی ایستادگی کنید و از خانواده محترم شهدا، خواستارم که همانطوریکه تا بحال در برابر منافقین بدتر از کفار ایستادگی کردید و پوزه آنها را به خاک مالیدید از این به بعد هم با صبر و استقامت خود این کوردلان از خدا بی خبر را نابود کنید و به آنها بفهمانید که حسین گونه و زینب وار راه شهدا را ادامه خواهید داد.
🌷و اینک وصیتم به مادر، خواهر و همسرم و عمه هایم و همه مادران و خواهران و همسران شهدا، این است که با حجاب از خون شهدا پاسداری کنید که اگر توانستید خود را با حجاب پاک نگه دارید این یک جهاد بزرگ است.
🌷 از شما میخواهم که از روحانیت مبارز خط امام حمایت کنید که هرچه ما داریم از برکت این روحانیت است که در راس همه آنها امام خمینی نایب امام زمان (عج) را داریم که با یاری خدا ما را از خواب غفلت نجات داد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
علی اوسط عسگری مورخ ۱۳۶۲/۰۸/۱۰
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🕊🌿🌷🕊🌿🌷🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپی تکان دهنده از شهدا که با دیدنش قلب انسان به درد میاد 😭❤️🔥
❌خون شهدا حق الناس است مراقب باشیم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" علی اوسط عسگری " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت شهید "علی اوسط عسگری"
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
💥سعیمان این باشد که خاطره شـــهــدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شــهـــدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم که شـــهــدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شـهـیــد شدند.
#شــهــیــد_خـرازی🌹
🌻🍃🌻🍃🌻
✅جهت زنده نگه داشتن نام و یاد شهدا این کانال ایجاد شده لطفا کانال را به هموطنان عزیزمون معرفی کنید.
👌قطعا اگر کسی به واسطه شما با این کانال و شهدای عارف مسلک ما آشنا بشه و تحولی در زندگیش بوجود بیاد شما در اجرش سهیم هستید.
🌺🍃
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🕊✨🌷🕊✨🌷
🌹رهبر انقلاب:
یکی از ابزارهای توسل به پروردگار، توجه به ارواح مطهــر شهیدان است.
👈یعنی اگر می خواهیـم توسل بجوییـم، تضـرع کنیم، دعای مستجاب داشته باشیم، بایسـتی از ارواح متعالی شهــدا استشفاع کنیم و آنهــا را شفیـع قرار بدهیم.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 شهید زِندست باور نداری ببین☝️
🎞 استاد رائفی پور از اثر توسّل به شهید عباس دانشگر می گوید...
✨#پیشنهاددانلود
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_هفدهم
_دیگہ چیزے نفهمیدم از حال رفتم...
وقتے چشمامو باز کردم تو بیمارستاݧ بودم
ماماݧ بالا سرم بود و داشت گریہ میکرد بابا و اردلاݧ هم بودݧ
_خواستم بلند شم کہ ماماݧ اجازه نداد
سرم هنوز تموم نشده بود
دوباره دراز کشیدم و چشام گرم شد نمیتونستم چشام و باز کنم اما صداهارو میشنیدم
بابا اومد جلو ک بپرسہ چہ اتفاقے افتاده اما ماماݧ اجازه نداد
_دلم میخواست بلند شم وبپرسم کے منو آورده اینجا اما تواناییشو نداشتم
آروم آروم خوابم برد با کشیدݧ سوزن سرم از دستم بیدار شدم
دکتر بالا سرم بود ماماݧ و بابا داشتـݧ باهاش حرف میزدݧ
_آقاے دکتر حالش چطوره؟
خدارو شکر درحال حاضر حالش خوبہ اینطور ک معلومہ یہ شوک کوچیک بهش وارد شده بود و فشارش افتاده بود ولے باز هم بہ مراقبت احتیاج داره
بابا کلافہ دستے ب موهاش کشید و بہ ماماݧ گفت اخہ چہ شوکے میتونہ بہ یہ دختر ۱۸سالہ وارد بشہ چیشده خانم چہ خبره؟
ماماݧ جواب نداد و خودشو با مرتب کردݧ تخت مـݧ مشغول کرد
_بلند شدم و نشستم ماماݧ دستم و گرفت و گفت:
اسماء جاݧ چیشده چہ اتفاقے افتاده؟ دکتر چے میگہ؟
نمیتونستم حرف بزنم هر چقدر ماماݧ ازم سوال میپرسید خیره بهش نگاه میکردم
از بیمارستاݧ مرخص شدم
یہ هفتہ گذشت تو ایـݧ یہ هفتہ دائم خیره ب یه گوشہ بودم و صداے رامیـݧ و حرفاش و دیدنش با اون دختر میومد تو ذهنم
نہ با کسي حرف میزدم ن جواب کسے رو میدادم حتے یہ قطره اشک هم نریختہ بودم
اگہ گریہ هاے ماماݧ نبود غذا هم نمیخوردم
_اردلاݧ اومد تو اتاقم و ملتمسانہ درحالے ک چشماش برق میزد ازم خواهش کرد چیزے بگم و حرفے بزنم ازم میخواست بشم اسماء قبلے
اما مـݧ نمیتونستم....
_ماماݧ رفتہ بود سراغ مینا و فهمیده بود چہ اتفاقے افتاده اما جرأت گفتنش ب بابا رو نداشت
همش باهام حرف میزد و دلداریم میداد
یہ هفتہ دیگہ هم گذشت باز مـݧ تغییرے نکرده بودم
یہ شب صداے بابارو شنیدن کہ با بغض با ماماݧ حرف میزد و میگفت دلم براے شیطنت هاش، صداے خندیدݧ بلندش و سربہ سر اردلاݧ گذاشتنش تنگ شدہ
او شب بخاطر بابا یہ قطره اشک از چشمام جاری شد
_تصمیم گرفتـݧ منو ببرݧ پیش یہ روانشناس
ماماݧ منو تنها برد و قضیہ رو براے دکتر گفت
اوݧ هم گفت تنها راه در اومدݧ دخترتوݧ از ایـݧ وضعیت گریہ کردنہ باید کمکش کنید گریہ کنہ اگر همینطورے پیش بره دچار بیمارے قلبے میشہ
_اما هیچ کسے نتونست کمکم کنہ
بهمن ماه بود مـݧ هنوز تغییرے نکرده بودم
تلوزیوݧ داشت تشیع شهداے گمنام و مادر هایے رو کہ عکس بچشوݧ تو دستشوݧ بود اروم زیر چادرشوݧ اشک میریختـݧ رو منتظر جنازه ے بچہ هاشوݧ بودݧ رو نشوݧ میداد
خیلے وقت بود تو ایـݧ وادیا نبودم
با شنیدݧ ایـݧ جملہ ک مربوط ب مادراے شهداے گمنام بود بغضم گرفت:
گرچه میدانم نمی ایی ولی هر دم زشوق
سوی در می ایم و هر سو نگاهی میکنم
اوݧ روز تو دلم غم عجیبے بود شب با همیـݧ افکار بہ خواب رفتم...
✍ ادامه دارد ....
✨🦋✨
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_هجدهم
_با همیـݧ افکار به خواب رفتم...
چند روزم با همیـݧ افکار گذشت
هر روز کانال هاے تلوزیونو اینورو اونور میکردم ک شاید یہ برنامہ اے مستندے چیزے درباره ے شهدا نشوݧ بده اما خبرے نبود
_بعد از مدت ها رفتم سراغ گوشیم پیداش نمیکردم همہ جاے کشو کمدو گشتم نبود کہ نبود
رفتم سراغ مامانم میخواستم ازش بپرسم کہ گوشیم کجاست اما نمیشد نمیتونستم بعد دوماه حرف بزنم
مظلومانہ نگاش میکردم و نمیتونستم حرف بزنم آخرم پشیموݧ شدم و رفتم تو اتاقم
_بعد از مدت ها یہ بغض کوچیکے تو گلوم بود دلم میخواست گریہ کنم اما انگار اشک چشام خشک شده بود
_تنهاچیزے کہ ایـݧ روزها یکم آرومم میکرد فکر کردݧ ب اوݧ برنامہ اے کہ درباره ے شهداے گمنام بود.
اوݧ شب بعد از مدت ها باخدا حرف زدم:
"خدا جوݧ منم اسماء
هنوز منو یادت هست؟ یادم نمیاد آخریـݧ دفہ کے باهات حرف زدم
بگذریم...
حال و روزمو میبینے اسماء همیشہ شادو خندوݧ افسردگے گرفتہ و نمیتونہ حرف بزنہ اسمائے کہ شاگرد اول کلاس بود و همہ بهش میگفتـݧ خانم مهندس الاݧ افتاده گوشہ ے اتاقش حتے اشک هم نمیتونہ بریزه
نمیدونم تقصیر کیه؟ مخالفت ماماݧ یا بے معرفتے رامیـݧ یاشاید حماقت خودم یا حتی شاید قسمت نمیدونم..."
_خدایا نقاشیام همہ سیاه و تاریکـݧ
نمیدونم قراره آینده چہ اتفاقے براے خودم و زندگیم بیوفتہ
کمکم کـݧ نزار از اینے کہ هستم بدتر بشم
همونطور خوابم برد...اون شب یہ خوابے دیدم کہ راه زندگیمو عوض کرد خواب دیدم یہ مرد جوون کہ چهرش مشخص نیست اومد سمت مـݧ و ازم پرسید اسم شما
اسماء خانمہ؟
_بلہ اسمم اسماست
بعد در حالے کہ ی چادر مشکے دستش بود اومد سمت مـݧ و گفت بیا ایـݧ یہ هدیست از طرف مـݧ بہ تو
چادر و از دستش گرفتم و گفتم ایـݧ چیہ
ارثیہ ے حضرت زهرا
شما کے هستید چرا چهرتوݧ مشخص نیست
مـݧ یکے از اوݧ شهداے گمنامم ک چند روزپیش تشیعش کردݧ
_خب مـݧ چرا باید ایـݧ چادرو سر کنم؟
مگہ دیشب از خدا کمک نخواستے
چرا اما...
اما نداره خیلے وقت پیشا باید ازش کمک میخواستے خیلے وقت بود منتظرت بود ایـݧ چادر کمکت میکنہ
کمکت میکنہ کہ گذشتتو فراموش کنے و حالت خوب بشہ مـݧ و بقیہ ے شهدا بخاطر حفظ حرمت ایـݧ چادر جونموݧ و دادیم اوݧ پیش تو امانتہ مواظبش باش ...
باصداے اذاݧ صبح از خواب بیدار شدم حال عجیبے داشتم
بلند شدم وضو گرفتم کہ ونماز بخونم آخریـݧ بارے کہ نماز خوندم سہ سال پیش بود
_نمازمو کہ خوندم احساس آرامش میکردم تا حالا ایـݧ حس و تجربہ نکردم سر سجاده ے نماز بودم تسبیحو گرفتم دستم و مشغول ذکر گفتـݧ شدم
_بہ خوابے کہ دیدم فکر میکردم ماماݧ بزرگ همیشہ میگفت خوابے کہ قبل اذاݧ صبح ببینے تعبیر میشہ
اشک تو چشام جم شد
یکدفہ بغضم ترکید و بعد از مدت ها گریہ کردم
بلند بلند گریہ میکردم اما دلیلش و نمیدونستم مطمعـݧ بودم بخاطر رامیـݧ نیست
ماماݧ و بابا اردلاݧ سریع اومدݧ تو اتاق کہ ببیننـݧ چہ اتفاقے افتاده وقتے منو رو سجاده نماز درحالے کہ هق هق گریہ میکردم دیدݧ خیلے خوشحال شدݧ ماماݧ اشک میریخت و خدا رو شکر میکرد اردلاݧ و بابا هم اشک تو چشماشوݧ جمع شده بود و همو در آغوش کشیده بودند....
✍ ادامه دارد ....
✨🦋✨
Part06_ققنوس فاتح.mp3
17.4M
📚کتاب صوتی
#ققنوس_فاتح
زندگینامه داستانی سردار شهید #محسن_وزوایی
#دفاع_مقدس
#سیره_شهدا
قسمت 6⃣
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود.
#توسل
#کرامات_شهدا
@hasbiallah2 👈آیدی خادم شهدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام علیکم
خیلی کرامات زیادی از شهید عباداله ابراهیمی از روستای شول( کله گاه) میدونم
اما یه خلاصه ای ازش میگم
خواهرش فلج مادر زادی خواب برادر شهیدش رو دید شفاشو داد الان خوب خوب راه میره...
پسر شش ساله کور نابینا که دکتر جوابش کرده بودن.... شفا.. داد.
دختر عموی خودم که قلبش میخواست عمل کنه دکتر جواب کرده که مشکل عمل داشت این شهید بزرگوار شفاش دادن.
خودم پادرد وکمر درد شدید که دکتر هیچ فایده ای نداشت شب این شهید به خواب دیدم گفت بگو یا شهید عباداله بلند شو در واسم باز کن
گفتم نمیتونم
گفت من صدا بزن بلند بشو همین کار کردم
تو خواب پنجره رو باز کردم یه پارچه سبز چیزای دیگه بهم داد وبیدار شدم دیدم نیست...
از اون خواب به بعد خوب شدم.
شادی روح همه شهیدان و گذشتگان و اسیران خاک الی الخصوص این شهید بزرگوار فاتحه وصلوات :اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل الفرجهم واهل بیت (علیهم السلام)
🌹🌹🌹🌹🌹
شهید با کرامت "عباداله ابراهیمی"
🌷🌿🌷🌿🌷
نام پدر: یداله
تاریخ تولد: 1346
تاریخ شهادت: 1364/11/21
از استان فارس ،شهرستان سپیدان
روستای: کله گاه(شول بزرگ)
🌹🌹🌹🌹🌹
شادی روحشان صلواتی هدیه کنیم
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💐🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝