🌻💐🌻💐🌻💐🌻
💚سلام به چهارده معصوم(ع):💚
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
3⃣1⃣ سیزدهمین چله ی کانال متوسلین به شهدا
💫 امروز " #جمعه 14 مهر ماه "
📌#روز_بیستوسوم چله صلوات و زیارت عاشورا《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
" #رجبعلی_شعبانی"🌷🌷🌷
معرف: فرزند شهید 🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@motevasselin_be_shohada
پاسدار شهید رجبعلی شعبانی🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۳۳/۹/۲
محل ولادت: نکا_روستای زرندین علیا
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۴/۴
محل شهادت: جزیره مجنون
سن: 34
مزار: گلزار شهدای روستای قلعه سر
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰مختصری از زندگینامه شهید رجبعلی شعبانی
💐🍃شهید شعبانی در رسته اطلاعات و رسته تبلیغات به اسلام خدمت می کرد که در سال هشتم جنگ تحمیلی و در سن سی و چهار سالگی به شهادت رسید.
🌹🍃 تولد
شهید رجبعلی شعبانی (۱۳۳۳ نکا _ ۱۳۶۷ مجنون) متولد روستای زیبای زرندین علیا شهرستان شهید پرور نکا استان مازندران است.
ایشان در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد، مادرش زینب خاتون و پدرش محمدقلی نام داشت.
🌺🍃 تحصیلات و خانواده
در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، تحصیلات را در مقطع پنجم ابتدایی با موفقیت پایان رسانید.
شهید بزرگوار در سال۱۳۵۵ ازدواج نمود و از ایشان شش فرزند (چهار دختر؛ دو پسر) به یادگار مانده است.
🌷🍃شهادت
شهید شعبانی عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و در لشکر ۲۵کربلا به اسلام خدمت می کرد که در ۱۳۶۷/۴/۴ هجری شمسی در منطقه مجنون شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت.
🥀🕊پیکر پاک شهید شعبانی در مورخه ۱۳۶۷/۱۲/۴ تشییع و در زادگاهش قلعه سر به خاک سپرده شد.
سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش🌹🌹🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
💠وصیت نامه شهید والامقام رجبعلی شعبانی💠
🌷اینجانب رجبعلی شعبانی فرزند محمد قلی وصیت نامه خود را در تاریخ ۱۳۶۳/۴/۲ در جبهه پاسگاه زید در خاک عراق شروع میکنم...
🌷 ای خدا ، ای معبود من، ای آنکه تمام سلول های بدنم بر وجود عظمتت گواهی میدهد، ای هستی بخش، ای خالق موجودات اینکه بنده حقیرت که دارم جهت نبرد با دشمنان اسلام و قرآن همچون جان برکف بر علیه کافران مبارزه میکنم امیدوارم خدای بزرگ اعمالم را بپذیرد
🌷 این حقیر آگاهانه دریافتم که اسلام عزیز و مسلمین در خطر ابرقدرتها و متجاوزان قرار گرفته اند، از تمام وابستگی های دنیوی دست کشیده و مشتاقانه و با علاقه خاصی که به اسلام و پایداری آن در جهان دارم از جان خود میگذرم و به ندای رهبر کبیر انقلاب این نائب بر حق امام زمان لبیک گفته تا بتوانم به خواست خدای بزرگ در صف یاران اباعبدالله الحسین قرار گیرم
🌷و تذکرات حقیرانه ام اینست که ما در گذشته همیشه این جمله بر سر زبان هایمان تکلم میشد که میگفتیم ای کاش ما در زمان امام حسین می بودیم و به ندای او و یارانش لبیک میگفتیم ولی باید اکنون قبول کنیم که زمان، زمان امام حسین است و تمام برنامه ها و قوانین ما بر اساس اسلام به پیش می رود تا پیروزی هایی که در طی شش سال از انقلاب و پیروزی که در جبهه ها رزمندگان پرتوان اسلام به دست می آورند همه اینها امدادهای غیبی و با یاری ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف و این پیروزیها را باید در رهبری های پیامبرگونه امام عزیزمان و روحانیون مبارز دانست که پیشگامان این پیروزیها و نهضت ها بوده اند
🌷امت شهید پرور ایران هر خدمتی الان به این جامعه میکنید یاری به اسلام و امام حسین است و من حقیرانه با خلوص قلب یک جمله به عنوان یادآوری صحنه کربلا به امام حسین میگویم...
🌷ای حسین جان در کربلا هر یک شهیدی که به خونش می غلطید می آمدی بر بالین آنها و بوسه برگونه اش میزدی من نیز یکی از فدائیان علی اکبر توام آنگاه که در زمین تفدیده جنوب در خون خود می غلطم آرزو دارم بیایی و دست مبارکت را بر روی قلب سوخته ام بگذاری و عطش عشق مرا نسبت به خدا و پیامبر و اهل بیت ببینی و با وصالت این عطش جانسوز را آرامش بخشی😭
🌷یک سفارش حقیرانه ام به امت همیشه در صحنه این است که ای عزیزانم جبهه های جنگ و رزمندگان را فراموش نکنید، زیرا همانطوری که امام عزیز فرمود این جنگ برای ما نعمت بوده اما یک جمله ای هم به ضد انقلابیون، محتکران، گرانفروشان و منحرفان از طریق الی الله یک لحظه به خود و دنیا فکر کنید و به عاقبت فکر کنید و از گذشته ها عبرت بگیرید آخر تاکی برای چه این همه به فکر دنیا باشید.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
متن کامل وصیت نامه شهید رجبعلی شعبانی👆👆👆
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
✨ادامه وصیت نامه...
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سفارش مقام معظم رهبری به بیان سبک زندگی شهدا و چگونگی مشیِ زندگی آنها
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" رجبعلی شعبانی" نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت شهید "رجبعلی شعبانی"
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_چهل_و_هشتم
1⃣ بخش اول
باحالت مظلومانہ اے بهش نگاه کردم و گفتم :خواهش میکنم
إ اسماء الاݧ مامانینا فکر میـکنـݧ چہ خبره میاݧ اینجا بعد ایـݧ بازو بندو ماماݧ ببینہ میدونے کہ چے میشہ
دستمو گرفت و بازور برد توحال
با بے میلے دنبالش رفتم و اخمهام تو هم بود
همہ ے نگاه ها چرخید سمت ما لبخندے نمایشےزدم وکنار علے نشستم
علے نگاهم کردو آروم در گوشم گفت:چیزے شده؟ اخمهات و لبخند نمایشیت باهم قاطے شده
همیشہ اینطور موقع ها متوجہ حالتم میشد
خندیدم و گفتم :ݧ چیزے مهمے نشده حس کنجکاوے همیشگے مـݧ حالا بعدا بهت میگم
لبخندے زدو گفت:همیشہ بخند،با خنده خوشگلترے اخم بهت نمیاد
لپام قرمز شد و سرم و انداختم پاییـݧ. هنوزهم وقتے ایـݧ حرفارو میزد خجالت میکشیدم
اردلاݧ کولشو باز کرده بودو داشت یکسرے وسیلہ ازش میورد بیروݧ
همہ چشمشوݧ بہ دستاے اردلاݧ بود
اردلاݧ دستاشو زد بہ همو گفت:خب حالاوقت سوغاتیہ البتہ اونجا کسے سوغاتے نمیگیره فقط بچہ هاے پشتیبانے میتونـݧ
یہ قواره چادرمشکے رو از روے وسایلے کہ جلوش گذاشتہ بود برداشت ورفت سمت ماماݧ
چهارزانو روبروش نشست:بفرمائید مادر جاݧ خدمت شما .بعدش هم دست ماماݧ بوسید
ماماݧ هم پیشونے اردلاݧ وبوسید و گفت :پسرم چرا زحمت کشیدے سلامتے تو براے مـݧ بهتریـݧ سوغاتے
یہ قواره چادرے هم بہ مـݧ دادو صورتمو بوسید در گوشم گفت لاے چادرتم یہ چیزے براے تو و علے گذاشتم اینجا باز نکنیا
همہ منتظر بودیم کہ بہ بقیہ هم سوغاتے بده کہ یہ جعبہ شیرینے و باز کردو گفت:اینم سوغاتے بقیہ شرمنده دیگہ اونجا براے آقایوݧ سوغاتے نداشت ،ایـݧ شیرینیا رو اینطورے نگاه نکنیدا گروݧ خریدم
همگے زدیم زیر خنده
چشمکے بہ زهرا زدم رو بہ اردلاݧ گفتم:إداداش سوغاتے خانومت چے؟
دوباره اخمے بهم کردو گفت:اسماء جاݧ دو ماه نبودم حس کنجکاویت تقویت شده ها ماشالا
چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:خوب بگو میخوام تو خونہ بدم بهش چرا بہ مـݧ گیر میدے؟؟؟سوالہ دیگہ پیش میاد.
ماماݧ و بابا کہ حواسشوݧ نبود
اما علے و زهرا زدݧ زیر خنده
علے رو بہ اردلاݧ گفت:
اردلاݧ جاݧ مـݧ و اسماء انشااللہ آخر هفتہ راهے کربلاییم
اردلاݧ ابروهاشو داد بالا و گفت:جدے؟با چہ کاروانے؟
علے سرشو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادو گفت :با کارواݧ یکے از دوستام
إ خوب یہ زنگ بزݧ ببیـݧ دوتا جاے خالے ندارݧ؟
براے کے میخواے؟
براے خودمو خانومم
زهرا با تعجب بہ اردلاݧ نگاه کردو لبخند زد
باشہ بزار زنگ بزنم
اردلاݧ زنگ زد اتفاقا چند تا جاے خالے داشتـݧ
قرار شد کہ اردلاݧو زهرا هم با ما بیاݧ
داشتـݧ میرفتـݧ خونشوݧ کہ در گوشش گفتم :یادت باشہ اردلاݧ نگفتے قضیہ بازو بندو
خندیدو گفت :نترس وقت زیاد هست
بعد از رفتنشوݧ دست علے وگرفتم و رفتم تو اتاقم
علے بشیـݧ اونجا رو تخت
براے چے اسماء
تو بشیـݧ
رو بروش نشستم چادرو باز کردم .یہ جعبہ داخلش بود
در جعبہ رو باز کردم دو تا انگشتر عقیق توش بود
علے عاشق انگشتر عقیق بود
اسماء ایـݧ چیہ؟
اینارو اردلاݧ آورده براموݧ..
یکے از انگشترارو برداشتم و انداختم دست علے
واے چقد قشنگہ علے .بدستت میاد
علے هم اوݧ یکے رو برداشت و انداخت تو دستم درست اندازه ے دستم بود
دوتاموݧ خوشحال بودیم و بہ هم نگاه میکردیم
اوݧ هفتہ بہ سرعت گذشت
ساک هاموݧ دستموݧ بود و میخواستیم سوار اتوبوس بشیم ..
دیر شده بود واتوبوس میخواست حرکت کنہ
اردلاݧ و زهرا هنوز نیومده بودݧ
هرچقدر هم بهشوݧ زنگ میزدیم جواب نمیدادݧ
روے صندلے نشستم و دستم و گذاشتم زیر چونم و اخمهام رفتہ بود توهم
نگاهے بہ ساعتم انداختم .اے واے چرا نیومدݧ؟؟
هوا ابرے بود .بعد از چند دیقہ باروݧ نم نم شروع کرد بہ باریدݧ
علے اومد سمتم ،ساک هارو برداشت و گذاشت داخل اتوبوس
مسئول کارواݧ علے و صدا کردو گفت کہ دیر شده تا ۵دیقہ دیگہ حرکت میکنیم
نگراݧ بہ ایـݧ طرف و اونطرف نگاه میکردم اما خبرے ازشوݧ نبود
۵دیقہ هم گذشت اما نیومدݧ
علے اومد سمتم و گفت :نیومدݧ بیا بریم اسماء
إ علے نمیشہ کہ
خوب چیکار کنم خانوم نیومدݧ دیگہ بیا سوار شو خیس شدے
دستم و گرفت و رفتیم بہ سمت اتوبوس
لب و لوچم آویزوݧ بود کہ باصداے اردلاݧ کہ ۲۰متر باهاموݧ فاصلہ داشت برگشتم
بدو بدو با زهرا داشتـݧ میومدݧ و داد میزدݧ ما اومدیم
لبخند رو لبم نشست دست علے ول کردم و رفتم سمتشوݧ.
کجایید پس شماهااا؟ بدویید دیر شد
تو ترافیک گیرکرده بودیم
سوار اتوبوس شدیم اردلاݧ از همہ بخاطر تاخیري کہ داشت از همهہ حلالیت طلبید
تو اتوبوس رفتم کناراردلاݧ نشستم
لبخندے زدمو گفتم :سلام داداش
باتعجب نگاهم کردو گفت:علیک سلام چرا جاے خانوم مـݧ نشستے؟
کارت دارم اخہ
اهاݧ هموݧ فوضولے خودموݧ دیگہ خوب بفرمایی
إ داداش فوضولے ݧ کنجکاوے.اردلاݧ هنوز قضیہ ي بازو بنده رو نگفتیا ..
✍ ادامه دارد ...
✨🦋✨