eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
32.1هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
251 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 📚 💞 واردحرم شدیم حس عجیبے داشتم سرگردوݧ تو بیـݧ الحرمیـݧ وایساده بودیم نمیدونستیم اول بریم حرم امام حسیـݧ یا حرم حضرت عباس بہ اصرار اردلاݧ اول رفتیم حرم اما حسیـݧ دست در دست علے واردشدیم چشمم کہ بہ گبندافتاد بے اختیار اشک ازچشمام جارے شد و روزمیـݧ نشستم علے هم کنارمـݧ نشست وتو اوݧ شلوغے شروع کرد بہ روضہ خوندݧ چادرمو کشیدم روصورتمو و باتموم وجودم اشک میریختم نمیدونم چراتمام صحنہ هاے اوݧ ۴سال،مث چادرے شدنم اوݧ خوابے کہ دیدم پیرزنے کہ منتظرپسرش بود نامہ اے کہ پسرش نوشتہ بود، خواستگارے علے شهادت مصطفے خانومش و ..حتے رفتـݧ علے بہ سوریہ میومد جلوے چشمم وباعث شدت گریہ ام شده بود واے اماݧ ازروضہ اے کہ علے داشت میخوند روضہ ے بے تابے حضرت زینب بعداز شهادت امام حسیـݧ قلبم داشت ازسینم میزد بیروݧگریہ آرومم نمیکرد داشتم گریہ میکردم امابازهم بغض داشت خفم میکرد نفسم تنگ شده بودو داشتم از حال میرفتم تو هموݧ حالت چند تانفس عمیق کشیدم و زیر لب از خدا کمک میخواستم چادرمو زدم کنارتا راحت ترنفس بکشم مردم دور تا دورما جمع شده بودݧ با روضہ ے علے اشک میریختـݧ اشکام و پاک کردم کہ واضح تراطرافمو ببینم بہ علے نگاه کردم توجهے بہ اطرافش نداشت روضہ میخوندو باروضہ ے خودش اشک میریخت یاد غریبے حضرت زینب و روضہ اے کہ خودش براے خودش میخوندو اشک میریخت افتادم بغضم بیشترشد ونفسم تنگ تر بہ زهرا کہ کنارم نشستہ بود بااشاره گفتم کہ حالم بده زهرانگراݧ بطرے آب واز کیفش درآورد وداد بہ مـݧ وبعد شونہ هامو ماساژ داد روضہ ے علے تموم شد اطرافموݧ تقریبا خلوت شده بود علے کہ تازه متوجہ حال مـݧ شده بود باسرعت اومد سمتم و با نگرانے دستم و گرفت:چیشده اسماء حالت خوبہ؟ هنوزاشکاش رو صورتش بود دلم میخواست کسے اونجا نبودتا اشکاشو پاک میکردم و براے بودنش ازش تشکرمیکردم لبخندے زدم وگفتم:چیزے نیست علے جاݧ یکم فشارم افتاده بود دستات یخہ اسماء مطمعنے خوبے؟ سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم بهش نزدیک شدم ودرگوشش گفتم:علے چہ صدایے دارے تو ببیـݧ منو بہ چہ روزے انداخت با تعجب بهم نگاه کردواز خجالت سرشو انداخت پاییـݧ چندروزے گذشت سخت هم گذشت ازطرفے حرم آقا و روضہ هاش ازطرف دیگہ اشکهاے علے کہ دلیلش ومیدونستم میدونستم کہ بعداز شهادت مصطفے یکے از دوستاش براے ردیف کردݧ کارهاے علے اومده بود پیشش میدونستم کہ بخاطرمـݧ تاحالا نرفتہ الاݧ هم اومده بود ازآقا بخوادکہ دل منو راضے کنہ با خودم نمیتونستم کنار بیام،مـݧ علے و عاشقانہ دوست داشتم دورے و نداشتـنشو مرگ خودم میدونستم علے تمام امید و انگیزه ے مـݧ بود امانباید انقدرخودخواه باشم من وقتے علے و میخوام باید بہ خواستہ هاشم احترام بزارم تصمیم گیرےخیلے سخت بود تو هموݧ حرم بہ خدا توکل کردم واز آقا خواستم بهم صبر بده تا بتونم تصمیم درست بگیرمـ نمیدونم چرا احساس میکردم آخریـݧ کربلایی کہ با علے اومدم همہ جا دستشو محکم میگرفتم و ،ول نمیکردم دل کندݧ از آقا سخت بود ما برگشتیم اما دلموݧ هنوز تو بیـݧ الحرمیـݧ مونده بود اشک چشماموݧ خشک نشده بود و دلموݧ غم داشت رسیدیم خونہ بہ همیـݧ زودے دلتنگ حرم شدیم. حال غریب و بدے بود انگار مارو از مادرموݧ بہ زور جدا کرده بودݧ علے بے حوصلہ وناراحت یہ گوشہ ے اتاق نشستہ بود و با تسبیح بازے میکرد رفتم کنارش نشستم نگاهش نمیکردم تسبیح و ازش گرفتم و گفتم:چرا ناراحتے؟ آهے کشیدو گفت:اسماء خدا کنہ زیارتموݧ قبول شده باشہ و حاجتامونو بگیریم میدونستم منظورش از حاجت چیہ با بغض تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے؟ جانم اسماء؟ چشمام پراز اشک شدو گفتم:حاجت تو چیہ؟ باتعجب هم نگاه کرد. بهم نزدیک شد و اشکامو پاک کرد:اسماء مگہ نگفتم دوست ندارم چشماتو خیس ببینم ؟ چشمامو بستم و دوباره سوالمو تکرار کردم ازم فاصلہ گرفت و گفت:خوب مـݧ خیلے حاجت دارم قابل گفتـݧ نیست چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم:آهاݧ قابل گفتـݧ نیست دیگہ باشہ بلند شدم برم کہ دستم و گرفت و کشید سمت خودش و کنارش نشوند بینموݧ سکوت بود سرمو گذاشتم رو سینش و بہ صداے قلب مهربونش گوش دادم. نتونستم طاقت بیارم اشکام سرازیر شد . چطورے میتونستم بزارم علے بره ،چطورے در نبودش زندگے میکردم. اگہ میرفت کے اشکام و پاک میکردو عاشقانہ تو چشمام زل میزد .کے منو درآغوش میگرفت تا تمام غصه هامو فراموش کنم؟ پنج شنبہ ها باید باکے میرفتم بهشت زهرا؟ .دیگہ کے برام گل یاس میخرید . سرمو گرفت و پیشونیمو بوسید .تو چشمام زل زدو گفت :اسماء چیشده ؟چرا چند وقتہ اینطورے بہ علےنمیخواے بگے میخواے با اشکات قلبمو آتیش بزنے؟ اشکامو پاک کردم و باصداے آرومے گفتم:کے میخواے برے؟ کجا؟ سوریہ. باتعجب نگاهم و کردو گفت:سوریہ؟ نگاهش کردم و گفتم ✍ ادامه دارد... ✨🦋✨
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💞 📚 گفتم: آره مـݧ میدونم کہ میخواے برے فقط بگو کے؟ چیزے نگفت زدم بہ شونش و گفتم:علے با توام. اشک تو چشماش حلقہ زده و گفت:وقتےکہ دل تو راضے باشہ برگشتم،پشتمو بهش کردم و گفتم:إ جدے؟؟پس هیچوقت نمیخواے برے دستشو گذاشت رو شونم ومنو چرخوند سمت خودش اومد چیزے بگہ کہ انگشتمو گذاشتم رولباشو گفتم:هیس،هیچے نگو علے تو کہ میخواستے برے چرا اصلا زن گرفتے؟؟؟ چرا موقع خواستگارے بهم نگفتے؟؟ اصلا چرا مـݧ؟؟؟ علے چرا؟؟؟ دستمو گرفت تو دستشو گفت:اجازه هست حرف بزنم؟؟ اولا کہ هر مردے باید یروزے زݧ بگیره دوما کہ اسماء تو کہ خودت میدونے مـݧ عاشقت شدم و هستم باز میپرسے چرا مـݧ؟ اوݧ موقع خبرے از رفتـݧ نبود کہ بخوام بهت بگم.الانش هم اگہ تو راضے نباشے مـݧ جایے نمیرم آره مـݧ راضے نباشم نمیرے.اما همش باید ببینم ناراحتے.?? بادیدݧ عکس یہ شهید بغضت میگیره?? ینے مـݧ مانع رسیدݧ بہ آرزوت بشم؟ مـݧ خودخواهم علے؟؟ ݧ ݧ اسماء چرا اینطورے میکنے؟ نمیدونم علے ،نمیدونم بس کـݧ اسماء دستم گذاشتم رو سرمو بہ دیوار تکیہ دادم علے از جاش بلند شد رفت سمت در،یکدفعہ وایساد و برگشت سمت مـݧ بہ حرکاتش نگاه میکردم اومد پیشم نشست و با ناراحتے گفت:!اسماء ینے اگہ موقع خواستگارے بهت میگفتم کہ احتمال داره برم سوریہ قبول نمیکردے؟؟ نگاهم و ازش دزدیدم و بہ دستام دوختم قلبم بہ تپش افتاده بود ،نمیدونستم چہ جوابے باید بدم چونم گرفت و سرمو آورد بالا اشک تو چشماش حلقہ زده بود سوالشو دوباره تکرار کرد ایندفعہ یہ بغضے تو صداش بود طاقت نیوردم دستشو گرفتم و گفتم:قبول میکردم علے مثل الاݧ کہ... کہ چے؟؟؟؟ بغضم ترکید،توهموݧ حالت گفتم،مثل الاݧ کہ راضے شدم برے... باورم نمیشد ایـݧ حرفو مـݧ زدم ؟؟ کاش میشد حرفمو پس بگیرم کاش زماݧ فقط یکدیقہ بہ عقب برمیگشت علے اشکامو پاک کردوسرمو چسبوند بہ سینش دوباره صداے قلبش میشنیدم پشیموݧ شدم از حرفے کہ زدم تو دلم گفتم:الاݧ وقت درآغوش گرفتنم نبود علے،دارے پشیمونم میکنے،چطورے ازت دل بکنم چطورے؟؟؟ باصداش بہ خودم اومدم. اسماء اینطورے راضے شدے؟؟؟با گریہ واشک؟؟؟با چشماے غمگیـݧ؟؟؟ فایده اے نداشت مـݧ حرفمو زده بودم نمیتونستم پسش بگیرم. ازش جدا شدم سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم:مـݧ تصمیممو گرفتم... فقط بگو کے میخواے برے؟؟؟ بگو بہ جوݧ علے راضیم برے؟؟ إ علے گفتم راضیم دیگہ ایـݧ حرفا ینے چے؟؟؟ ݧ بگو بہ جوݧ علے علے دارے پشیمونم میکنیا دیگہ چیزے نگفت.. علے نمیخواے بگے کے میخواے برے؟؟ آهے کشید و آروم گفت:جمعہ شب پس واقعیت داشت رفتنش تو ایـݧ یکے دوماه دنبال کاراش بود... بہ من چیزی نگفته بود چرا؟؟ احساس کردم سرم داره گیج میره نشستم رو صندلے و چشمامو بستم زماݧ از دستم خارج شده بود نمیدونستم چند روز تا رفتنش مونده باصداے آروم کہ کمے هم لرزش قاطیش بود پرسیدم:علے امروز چند شنبست چهارشنبہ فقط سہ روز تا رفتنش زماݧ داشتم.باید چیکار میکردم؟؟ما هنوز عروسے هم نکرده بودیم .قرار بود تولد امام رضا عروسیمونو بگیریم وماه عسل بریم پابوس آقا. جلوے چشمام سیاه شداز رو صندلے افتادم دیگہ چیزے نفهمیدم.. چشمامو باز کردم همہ جا سفید بود یادم نمیومد چہ اتفاقے افتاده و کجام از جام بلند شدم اطرافمو نگاه کردم هیچ کسے نبود تازه متوجہ شدم کہ بیمارستانم... با سرعت از تخت اومدم پاییـݧ و سمت در اتاق حرکت کردم، متوجہ سرم تو دستم نشده بودم ،سرم کشیده شد،سوزنش دستم و پاره کردواز دستم خارج شد سوزش شدیدے و تو تمام تنم احساس کردم آخ بلندے گفتم،سرم گیج رفت و افتادم زمیـݧ پرستار با سرعت اومد داخل اتاق رو زمیـݧ افتاده بودم. لباسم و کف اتاق خونے شده بود ترسید و باصداے بلند بقیہ پرستارها،رو و صدا کرد از زمیـݧ بلندم کردݧ و لباسامو عوض کردݧ و یہ سرم دیگہ وصل کردݧ از پرستار سراغ علے و گرفتم گفت رفتـݧ دارو هاتونو بگیرݧ الاݧ میاݧ مگہ چم شده؟؟ افت فشار شدیدو لرزش بدݧ اگہ یکم دیرتر میاوردنتوݧ میرفتیـݧ تو کما خدا رحم کرده. لبم و گاز گرفتم و یہ قطره اشک از گوشہ ے چشمم روے بالش بیمارستاݧ چکید. علے با شتاب وارد اتاق شد چشماش قرمز شده بود و پف کرده بود معلوم بود هم گریہ کرده هم نخوابیده بغضم گرفت.خستہ شده بودم از بغض و اشک کہ ایـݧ روزا دست ازسرم بر نمیداشت .خودمو کنترل کردم کہ اشک نریزم اومد سمتم رو بہ پرستار پرسید:چیشده خانم؟؟ چیزے نشده پس همکاراتوݧ... پرستار حرفشو قطع کرد وخیلے جدے گفت ازخودشوݧ بپرسید آمپول آرام بخشے روداخل سرم زد و ازاتاق رفت بیروݧ علے صندلے آورد وکنارم نشست لبخندے بهم زدو گفت:خوبے اسماء؟؟میدونے چقد منو ترسوندے؟؟ حالا بگو ببینم چیشده بود مـݧ نبودم؟؟ لبخند تلخے زدم و گفتم:‌مـݧ چرا اینجام علے؟؟ازکے؟؟؟الاݧ ساعت چنده؟؟ ✍ ادامه دارد .... ✨🦋✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
hozooralhazer-01.mp3
1.98M
📼 روز دوم عمليات، در كنار آن جاده‌اي كه محورهاي عملياتي را به يكديگر مي‌پيوست، بسيجي‌هاي تازه‌نفس مي‌رفتند تا خود را به خط برسانند و جانشين مجاهداني شوند كه شب گذشته عمل كرده بودند... 📌برگرفته از فیلم "حضور الحاضر" 🔰شما‌صدای را می‌شنوید...♥️ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
●هادی میگفت: وقتے انسانے کارهايش را براے خدا و پنهانے انجام دهد، خداوند در هميـن دنيا آن را آشکار ميکند. هادی مصداق هميـن مطلب است. او گمنام فعاليت کرد و مظلومانه شهيد شد. به همين دليل است که بعد از شهادت، شما از شهید هادی ذوالفقاری زياد شنيده ايد و بعد از اين هم بيشتر خواهيد شنيد... 🌷 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا حاج قاسم سلیمانی برای ملت ایران محبوب است❓ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
🥀:-") شهید آوینی 🕊🌷 سربازان امام زمان.عج. ازهیچ چیزجز، گناهان خویش نمی هراسند. ... ✨اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨ ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فرجهم⭐⚡ شهید🕊🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥⃟☆҉‿➹⁀🍃☆҉‿➹⁀☆ دعایی برتر از عاقبت بخیری از زبان سردار سلیمانی👌🕊 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
410475_465.mp3
1.82M
💚دعای عهد 🔸️با نوای استاد فرهمند من دعای عهد میخوانم بیا بر سر این عهد میمانم بیا 🌤🌿🌻 اللهم عجل لولیک الفرج🤲 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻💐🌻💐🌻💐🌻 💚سلام به چهارده معصوم(ع):💚 🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ 🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه 🌻💐🌻💐🌻💐🌻 🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ 🌻💐🌻💐🌻💐🌻 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي 🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد 🌻💐🌻💐🌻💐🌻 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ 🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف 🌻💐🌻💐🌻💐🌻 ➡️@motevasselin_be_shohada ‌ 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣ 3⃣1⃣ چله ی کانال متوسلین به شهدا 💫 امروز " 16مهر ماه" 📌 چله صلوات و زیارت عاشورا‌《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》 🌻شهید والامقام " "🌷🌷🌷 معرف: ناشناس 🌺 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @motevasselin_be_shohada
شهید مدافع حرم سید علی زنجانی🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت : ۱۳۶۷/۰۶/۲۴ محل ولادت : زینبیه – دمشق – سوریه تاریخ شهادت : ۱۳۹۸/۱۲/۰۹ محل شهادت : ادلب – سوریه وضعیت تاهل : متاهل با ۲ فرزند مزار : بیروت – روضه الحوراء زینب (س)  🌺🌿🕊 شهید مدافع حرم حجت الاسلام سید علی زنجانی از شهدای مدافع حرم دو تابعیتی ایرانی-لبنانی در زینبیه(دمشق) سوریه به دنیا آمدند و  متأهل و دارای ۲ فرزند بودند که در راه دفاع از حریم اهلبیت پس از چندین سال جهاد فی سبیل الله در منطقه سراقب(ادلب) سوریه به فیض شهادت نائل آمدند. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝 🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰زندگینامه شهید مدافع حرم، طلبه ی مجاهد سید علی زنجانی °•[🦋🌿🌸]•° 🌹🍃سید علی احمدی زنجانی فرزند مرحوم آیت الله سید ابراهیم زنجانی و از یک مادر لبنانی در دمشق( زینبیه) متولد شد تا سن ۱۳ سالگی در زینبیه کنار حرم عمه ی سادات زندگی کردند بعد از فوت پدرشان همراه با مادر گرامیشان به لبنان سفر می کنند سید علی نزدیک به ۵ سال به ایران جهت تعلّم دروس حوزوی سفر می کنند، و بعد از چند سال به لبنان برمی گردند و همان جا هم ازدواج می کنند و از زمان شروع فتنه در شام در کنار حرم عمه سادات، مشغول به دفاع از حرم همراه با قوات رضوان حزب الله می شوند. 🌺🍃تا اینکه در تاریخ نهم اسفند ماه نزدیک نماز مغرب توسط پهپاد های آمریکایی در ادلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل می آیند و یکی از ویژگی های بارز و شاخص سید شهید طی این آشنایی چند ساله اخلاص در عمل بود که کمتر کسی دیده ام که این ویژگی را در حد اعلی در خود داشته باشد. رفقا سید یه ویژگی که داشت این بود که نمی گذاشت کسی ازش ناراحت بشه کلمه ی نه کمتر از ایشان شنیده می شد علی الظاهر ویژگی هایی که انسان در این دنیا ملکه شده براش در برزخ و آخرت هم این عادت ادامه دارد، نتیجه این میشه که الان کسی توسل کنه به سید علی دست خالی نمیرود و نه به اصطلاح نمی شنود 💐🍃سید جان رفاقت را در حق ما در این دنیا تمام کردی قطعا در برزخ و قیامت هم این حق رفاقت را تمام خواهی کرد درباره شهید سید علی زنجانی یاد یک توصیه از عارف روشن ضمیر، شیخ رجبعلی خیاط افتادم. اونجا که می گفتند: اگر می خواهید به مقامات عالیه برسید، رعایت سه تا کار خیلی اهمیت دارد: ۱.گدائی در شب ها ۲.احسان به خلق ۳.توسل به اهل بیت الان که دارم فکر می کنم ، می بینم که آقا سید علی نه تنها به این سه توصیه ی مهم پایبند بود ، بلکه رفتار و کردارش نشون می داد که غرق در اجرای این رفتارهای حسنه است بچه هیئتی بود و عاشقِ امام حسین علیه السلام؛ 🌷🍃برا نشستن پایِ سفره ی روضه، برنامه ی روزانه داشت؛ گاهی می دیدم که هندزفری توی گوشش گذاشته و داره پای روضه ی اهل بیت علیهم السلام، های های گریه می‌کنه… چه زیبا فرمودند حضرت صادق (علیه السلام) که : مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَیْنِ ع وَ حُبَّ زِیَارَتِهِ وَ مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ السُّوءَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ بُغْضَ الْحُسَیْنِ وَ بُغْضَ زِیَارَتِهِ. “هر کس که خدا خیر خواه او باشد، محبت امام حسین علیه السلام و شوق زیارتش را در دل او می اندازد، و هر کس که خدا بدخواه او باشد، کینه و بغض زیارت امام حسین علیه السلام را در دل او می نهد” بله رفقا! خدا برا آقا سید علی خیر می خواست: پس هم محبت امام حسین(ع) رو به دلش انداخت؛ هم شوق زیارت امام حسین(ع) رو توی دلش قرار داد؛ و در نهایت آقا سید رو برد به زیارتِ خودِ امام حسین علیه السلام … روحشان شاد راهشان پر رهرو ان شاءالله🌷 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠خاطره حاج مهدی سلحشور از شهید بزرگوار سید علی زنجانی💠 🌷🍃سید علی عزیز ما دنیائی از صفا و صمیمیت بود .عشق به شهادت در دریای زلال چشماش موج میزد. به من گفت حاج مهدی بریم یه سر خطوط بچه های حزب الله. میخوام ببینی چه عشقی به حضرت آقا دارند . با هم رفتیم بچه های حزب الله تا فهمیدن من بعضی از اوقات خدمت حضرت آقا مشرف میشم ، برگه ای رو آماده کردند و اسامی شونو توش نوشتند تا اون نامه ی حامل سلام رو ،خدمت ایشون تقدیم کنم... 🌤راست میگفت عشقشون به آقا مثال زدنی بود هر کدوم اسمش رو مینوشت چشاش بارونی میشد و با یه حسرتی میگفت سلام خالصانه ی ما رو خدمت حضرت آقا ابلاغ کنید. و بگید تا جان در بدن داریم با جان و مال و فرزند و خانواده در رکابتون هستیم. خوش به سعادتش مزدش رو گرفت. رزقناالله ✨مهدی سلحشور ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌹🕊✨🌹🕊✨🌹🕊
♥️ راز شهادت ♥️ (از خاطرات شهید سید علی زنجانی) 🌸🌿بهش گفتم خسته ای بابا یه کم استراحت کن می گفت شیخ وقت نداریم باید کار کنیم ‌‌‌‌‌…… حتی اگر دو ساعت قبل از نماز صبح هم از جبهه یا بیرون میومد باز حداقل یک ساعت قبل از نماز صبح بیدار می شد نشسته هم که شده بود نماز شبش رو می خوند و آروم آروم گریه می کرد ☘گاهی اوقات اونقدر تو سجده گریه می کرد نگاه می کردی می دیدی کنارش کلی دستمال ریخته و جوابگوی اشک هاش نبود …. می گفت شیخ دعا کن خیلی وقت جبهه ام شهید بشم این روزهاست که می فهمم که حضرت آقا فرمود: راز شهادت در گریه و التماس و اشک است …. 🔸ویژگی هایی داشت که ستودنی بود…… الهی و خالقی و مولای صل علی محمد و آل محمد واختم لنا بالشهاده والرحمه   ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌹🌿✨🌹🌿✨🌹🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚معرفی کتاب از طلبه ی شهید، زنجانی:مسافر رضوان》 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌸🌿