eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
34.3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
314 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 29 دی ✨پایان: 8 اسفند تبادل و تبلیغات نداریم❌ @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام"نوید صفری" نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 🕯️به نیت شهید"نوید صفری" 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
20.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 میلاد_حضرت_زهرا(س) 💐سلام مادر سادات.. 💐سلام دلیل خلقت.... 🎙 مهدی_رسولی ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
🔴 قیامت همه به چادر مادر اهلبیت دخیل خواهند بست [تفسیر الإمام العسکری علیه السلام] عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی إِذَا بَعَثَ الْخَلَائِقَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ ... فَیُنَادِی مُنَادِی رَبِّنَا یَا أَیُّهَا الْمُحِبُّونَ لِفَاطِمَةَ تَعَلَّقُوا بِأَهْدَابِ مِرْطِ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ فَلَا یَبْقَی مُحِبٌّ لِفَاطِمَةَ إِلَّا تَعَلَّقَ بِهُدْبَةٍ مِنْ أَهْدَابِ مِرْطِهَا حَتَّی یَتَعَلَّقَ بِهَا أَکْثَرُ مِنْ أَلْفِ فِئَامٍ وَ أَلْفِ فِئَامٍ قَالُوا وَ کَمْ فِئَامٌ وَاحِدٌ قَالَ أَلْفُ أَلْفٍ یُنْجَوْنَ بِهَا مِنَ النَّارِ. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: وقتی خداوند متعال بندگان اولین و آخرین را در روز قیامت مبعوث می‌کند.. منادی پروردگار ندا می‌دهد: ای دوستداران فاطمه، به رشته‌های چادر فاطمه آویزان شوید و باقی نمی‌ماند از محبین حضرت زهرا مگر این که هر کدام به رشته‌ای از رشته‌های چادر آن حضرت آویزان می‌گردد تا این که بیشتر از هزار فئام و هزار فئام به چادر حضرت آویزان می‌شوند. أصحاب گفتند یا رسول الله، یک فئام چند نفر است ؟! پیامبر اکرم فرمود: هزار هزار و همۀ ایشان به سبب چادر حضرت زهراء از آتش جهنم نجات پیدا می‌کنند. 📚بحارالأنوار علامه مجلسی جلد 8 صفحه 68. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌹 راننده که بار دیگر اسباب و اثاثیه ها را در قسمت بار اتوبوس جا داده بود،گفت:((از وسط بازار رضا برین تا به نماز برسین،چون اگه از این خیابونی که درش هستیم برین،دیر میشه.)) راه افتادیم. هر کس را میدیدی دوان دوان میرفت تا به نماز برسد،اما من مانده بودم و دو پیرزنی که لنگان لنگان می آمدند و من هم از سر اجبار پا به پایشان. به خودم هم لعنت میفرستادم که،سمیه برای چی خودت رو گرفتار کردی؟ببین همه رفتن و تو موندی با این دوتا پیرزن! جلوی صحن که رسیدم دوتا ویلچر به دست جلو آمدند:((مادر ها بنشینید تا شمارو به صف نماز برسونیم.)) آن ها نشستند و ویلچر ها به سرعت حرکت کردند.من هم پا به پایشان می دویدم تا آنکه به صف جماعت رسیدیم و در صف جا گرفتم: سمیه خانم ببین خدا چقد هوات رو داشت!دیدی تو هم به نماز صبح رسیدی! آره آقا مصطفی ،به نماز صبح رسیدم و بعد ها به تو. آن روز در آن پگاه آبی طلایی،نمیدانستم که تو در راهی و نمیدانستم یک قدم مانده به صبح. همان روز زنگ زدم به خانم نظری :((سلام خانم نظری.ما رسیدیم.)) _سلام به روی ماهت.کجا؟ _مشهد دیگه! _مشهد؟اونجا چی کار میکنین؟ _اومدیم زیارت .الان رو به روی حرمیم.گوشی رو گرفتم رو به حرم و گفتم به امام سلام بدین. _رو بروی حرم؟با کی؟ _خودمون دیگه!من و چند تا از بچه ها. _مردتون کیه؟ _آقای راننده. _راننده بخوره توی سرمن! واقعا روتون میشه این رو به کسی بگین. چهار تا دختر آستین سرخود راه افتادین بدون مرد رفتین مشهد؟ آن قدر سر و صدا کرد که بدون خداحافظی گوشی را قطع کردم. هفته ای که مشهد بودیم جدا از زیارت،در جوار حرم بودن حال خوشی برای ما ساخته بود.اما مصیبت وقتی بود که یکی سرگیجه میگرفت،یکی دل درد و یکی سُرُم لازم میشد.خلاصه یک پایمان مسافرخانه بود،یک پایمان دار الشفای حضرت.بعد هم فکر تهیه صبحانه و ناهار و شام.آنجا هتل که نبود آقا مصطفی ! مسافر خانه بود.پیرزن ها هم تمناهایشان تمامی نداشت ؛مارا ببر بازار ،مارا ببر بازار،مارا ببر فلان گردشگاه،فلان امامزاده حاجت میدهد برویم آنجا.و خلاصه،هفته اینطوری گذشت،فقط آخر شب ها مال خودمان بود که میرفتیم زیارت،صورتمان را میچسباندیم به قبه های ضریح و التماس دعا وخواستن همسر خوب و بچه هایی صالح.سفر که تمام شد با یک بغل خاطره طلایی برگشتیم که از همه مهم تر،اجابت دعایم بود. 🌷 🔸ادامه دارد...
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌹 از مشهد که آمدیم ایام فاطمیه شروع شده بود.از قم استادی را به خانه مان دعوت کردیم که مُبلغ خارج از کشور بود. در این ایام گاه تا هشتصد نفر را در پایگاه غذا میدادیم. رییس پایگاه بودن در سن و سالی که داشتم کار کوچکی نبود. اما چون عاشق کارم بودم،هم به درس و حوزه میرسیدم هم به پایگاه. روزی یکی از بچه های پایگاه گفت:((خبر داری چیشده؟؟)) _نه چیشده؟ یه نفر از پایگاه برادران نیمه شب جمعی از پسرارو میبره توی یکی از کوچه های حاشیه منطقه تیر اندازی میکنن،بعدم میبردشون غسالخونه! خبر را که شنیدم افتادم دنبال جمع کردن اطلاعات.چه کسی، کجا و چرا؟ همه را روی کاغذ اوردن.وقتش بود تا مسئول این کار گوشمالی داده شود. گزارش را که،رد کردم شنیدم برادران پایگاه در به در دنبال کسی هستند که گزارش کرده. آن روز ها حوزه برادران طبقه بالای حوزه خواهران بود. چند نفری آمدند به پرس و جو تا بفهمند چه کسی این کار را کرده.چه کسی بوده که علیه مصطفی صدرزاده گزارش داده .اما ما هم راهش را بلد بودیم! راه مخفی کاری و ندادن اطلاعات را ! بعد ها که ازدواج کردیم در چشمانم نگاه کردی و پرسیدی:((تو میدونی خبر شلیک شبانه رو کی داده بود؟)) نگاهت کردم و گفتم:((ناراحت نمیشی بگم؟)) _نه به جان تو! _من بودم! دهانت از تعجب باز ماند :((نه!)) _بله! به سرفه افتادی:((ببخش من رو،اون روزا کلی به کسی که مارو لو داده بود،فحش دادم!)) _یادت رفته چی کار کرده بودین؟سه شب پشت سر هم سروصدا راه انداخته بودین،اونم چه جور ! ضمن اینکه شنیدم بعد از اونم بچه هارو برده بودی بهشت رضوان روی سنگ مرده شور خونه خوابونده بودی. خندیدی،از همان خنده های نمکین معصومانه:((چقدر بد و بیراه نثارت کردم عزیز،بی اونکه بدونم کی هستی! یقه مسئول اطلاعات رو چسبیده بودم تا بگه چه کسی گزارش داده. وقتی گفت یه خواهر ،تعجب کردم!)) 🌷 🔸ادامه دارد ...