eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
32هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
255 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 🕯️به نیت" شهید محمدهادی ذوالفقاری" 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کیا دلشون هوای مشهد الرضا رو کرده؟ اینجا پر از کلیپ، عکس، صوت و مطالب امام رضایی هست 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3039756624C1b9c2a556f ❣هر کی اومده این کانال نمک گیر شده☺️🥺👍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌹 اشک در چشمانت جمع شد.نقطه ضعفم را میدانستی.گفتم:((باشه قبول.ان شاءالله خدا قبول کنه!)) _وای عزیز باورم نمیشه! هر طور بود پول را جور کردیم و او را فرستادیم.وقتی از سفر برگشت،مادرش آمد و کلی از تو تشکر کرد،چون به کلی رفتار پسرش تغییر کرده بود. تشویقت کردم بروی دانشگاه.می گفتی این طوری خرج و دخل با هم نمیخواند.ماشین آردی را که به قول خودت ماشین عروس کشون بود،از پدرت خریدیم.مدتی بعد گفتی:((یکی از دوستانم گفته دو میلیون جور کن تا یه خودروی فرسوده بخریم. بعد اون رو بدیم و یه نیسان بگیریم و باهاش کار کنیم.)) دومیلیون را هر جور بود جور کردی،اما خودرویی تحویل داده نشد و پول رفت رو هوا.البته تو استخاره هم کرده بودی. گفتم:((آقا مصطفی پس چرا این طوری شد؟استخاره که خوب اومده بود؟)) _شاید برای اینکه بیفتم دنبال کار بقیه.شاید برای اینکه اونا بیشترشون نمیدونن این کلاف سر درگم رو چطور وا کنن . هفت سال بعد حرفت ثابت شد.وقتی توانستی پولت را بگیری:((دیدی؟من مامور شده بودم تا حق کسانی رو بگیرم که سرشون کلاه رفته بود و آخریشم خودم.)) مغازه ای در شهرک اندیشه چند کوچه بالاتر از خانه مان اجاره کردی. در این راه پدرم کمکت کرد و با هم می رفتید و از شمال برنج می آوردید:صدری،دُمسیاه ،دودی،هاشمی.پدرم گفته بود:((سرمایه از من،بازاریابی و فروش از آقا مصطفی.)) ماه های اول زندگی مان این طور گذشت و هر چه بیشتر می گذشت،علاقه ام به تو بیشتر میشد.صبح ها میرفتی و دوازده یک ظهر می آمدی . خود من هم به پایگاه و حوزه میرفتم،اما سخت دلم برایت تنگ میشد.منِ خجالتی حالا دنبال فرصت میگشتم که بگویم دوستت دارم. گاه اصرار میکردم باهم برویم خرید.مهم نبود چه بخریم،همین که در کنار تو ویترین مغازه هارا نگاه کنم کافی بود.همین که به هنگام غروب یا در یک عصر پرتقالی،شانه به شانه هم راه برویم،کنار ویترینی بایستیم و باهم مجسمه های بلورین ،ظروف کریستال،لباس ها ،کفش ها یا طلاها و بدلیجات را نگاه کنیم جذاب بود.این را اطرافیان هم فهمیده بودند.مثلا پدرم میگفت:((آقا مصطفی،هر وقت خواستی حال سمیه خوش بشه ببرش بازار چرخی بزن.چیزی هم نخریدی،نخریدی!)) اگر مثلا می گفتی برم سر کوچه یک شیشه شیر بخرم یا میرم هیئت،میگفتم منم میام.یک بار خواستی به گشت شبانه بروی،آماده شدم که بیایم.با حیرت نگاهم کردی:((عزیز،تو گشت شبونه تورو کجای دلم بذارم.))اما حریفم نشدی،آمدم و در ماشین گشت نشستم.وقتی پیاده میشدی،در را به رویم قفل میکردی.در این گشت ها دوستانت هم همراهت بودند. 🌷 🔸ادامه دارد...
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌹 یک بار دزدی را در محل گرفته بودید،باید میبردید و تحویلش میدادید.در راه کلی با دوستانت از اتفاقاتی که در وقت دستگیری دزد برایتان افتاده بود،گفتید و خندیدید.دزد را با ماشینی دیگر میبردند و من و تو و چند تا از دوستانت در این یکی ماشین .خنده ام نمی آمد و نمیفهمیدم شما برای چه این طور قهقهه می زنید،ولی از اینکه در کنار دوستانت شاد بودی،ته دلم شاد بود.وقتی دزد را تحویل دادی و آمدی،اخم هایت در هم بود و دیگر از آن خنده های مستانه خبری نبود.علتش را که پرسیدم گفتی:((مسئول کلانتری جلوی چشم ما ازش تعهد گرفت و آزادش کرد.یعنی آقازاده زودتر از ما از کلانتری بیرون اومد!)) بودن با تورا به تنهایی ترجیح میدادم.از حوزه که می آمدم،سرکی هم به مغازه ات می کشیدم.همین که پشت دخل میدیدمت،حالم خوب میشد.بعد می آمدم خانه و ناهاری را که صبح زود درست کرده بودم گرم میکردم،سفره می انداختم و منتظر میشدم تا بیایی. بعضی روز ها هم در همان سرک کشیدن به مغازه متوجه میشدم تنهایی و از دوستانت که بیشتر وقت ها می آمدند خبری نیست. آن وقت می آمدم داخل و کنارت می نشستم. همان جا باهم چیزی میخوردیم.اگر هم سر و کله دوستانت پیدا میشد،میرفتم پشت مغازه،همان جایی که برایم درست کرده بودی، و در حالی که به بحث هایتان گوش میکردم،مشغول مطالعه می شدم. هر وقت هم لازم بود از تو مشورت میگرفتم ، چون میدیدم هنگام بحث چقدر خوب راهبری میکنی و به نتیجه میرسی . برای همین ،هر وقت حتی دوستانم به دنبال راه حل بودند،با تو در میان میگذاشتم و نتیجه را به آنها میگفتم. آقا مصطفی ،مشورت با تو همیشه به من آرامش میداد. این همان چیزی است که این روزها خیلی آزارم میدهد. اینکه نیستی تا هر وقت سر یک دوراهی سرگردان ماندم،بگویی:((سمیه از این طرف.)) هر چند این را قبول دارم که هستی،ولی به وقت مشورت جایت خالی است.خیلی خیلی خالی است. فاطمه بیدار شده و صدایم میزند:((مامان خواب بابا رو دیدم.)) میروم بغلش میکنم و میبوسمش:((خب باید خوشحال باشی دخترکم.چرا میلرزی؟)) _برای اینکه رفت . لباس سفیدی تنش بود. به من خندید و رفت. آرام آرام به پشتش میزنم تا دوباره بخوابد.چشمانم را میبندم تا شاید من هم تورا ببینم در لباس سفید و لبخند بر لب ،اما این خوشبختی نصیبم نمیشود. فاطمه میخوابد. روی محمدعلی را میکشم و باز می آیم کنار پنجره. باید بقیه خاطراتم از تورا پیش از آنکه غبار فراموشی روی آن ها بنشیند،در دل این ضبط کوچک جا بدهم. مدتی که از ازدواجمان گذشت،پدرت پیشنهاد داد:((حالا که سفر ماه عسلتون رو نرفتین،بیایین دسته جمعی بریم کربلا.)) سفر به کربلا برایم یک رویا بود،رویایی که فکر نمیکردم تعبیر شود. آن روزها پولی هم در دست و بالمان نبود.به بابا چیزی نگفتیم. پیشنهاد تو این بود:((بیا سرویس عروسی ات رو بفروش،بعد که اومدیم برات بهترش رو می خرم.)) آرزویم دیدن گنبد و بارگاه آقا امام حسین(ع)بود و آقا ابوالفضل(ع). زیارت نجف و سامرا هم که جای خود را داشت. رفتم و سرویسم را که خیلی دوستش داشتم فروختم،چون زیارت کربلا را بیشتر دوست داشتم. چهارصد هزار تومان دستم آمد. صدتومان هم قرض کردیم و ثبت نام کردیم. سفرمان زمینی بود و همراهانمان پدر و مادرت،عمه و دختر عمه و مادر بزرگت بودند. اول رفتیم نجف،بعد سامرا و بعد کربلا. تو بار سوم بود که می رفتی و من بار اول. تو یک بار با بچه های حوزه علمیه رفته بودی و یک بار با بچه های پایگاه. با این همه حس و حالت کمتر از من نبود. 🌷 🔸ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و اینک آنها آمده اند.. با سادگی و تواضع بی تکلف و صمیمی این راهی است که قاسم را به سوی جاودانگی و حیات عندالله می برد.. صحنه های شگفتی است. حاج قاسم و احمد کاظمی و دیگر سرداران سپاه. با نوای دل انگیز روایت فتح. نوستالژی عجیبی است. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وصیت عجیب شهید:هیچ جا نگید شهید شدم... بشنوید از زبان "مادر شهید" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹لحظات پدر، دختری بسیجی شهید سید مصطفی صادقی: بابا مواظب باشیا، که نمیری ...😔 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
410475_465.mp3
1.82M
💚دعای عهد 🔸️با نوای استاد فرهمند من دعای عهد میخوانم بیا بر سر این عهد میمانم بیا 🌤🌿🌻 اللهم عجل لولیک الفرج🤲 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻💐🌻💐🌻💐🌻 💚سلام به چهارده معصوم(ع):💚 🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ 🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه 🌻💐🌻💐🌻💐🌻 🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ 🌻💐🌻💐🌻💐🌻 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي 🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد 🌻💐🌻💐🌻💐🌻 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ 🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف 🌻💐🌻💐🌻💐🌻 ➡️@motevasselin_be_shohada ‌ 💝متوسلین به شهدا💝 🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣ 5⃣1⃣ پانزدهمین چله ی؛ 🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد 🌤کانال متوسلین به شهدا🌤 🖇 امروز " 22 دی ماه" 📌 چله 《هدیه به‌ چهارده‌ معصوم(ع) و شهید امروز》 🌻شهید والامقام "" 🌷🌷🌷 معرف: خانم رمضانی🌺 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ➡️@motevasselin_be_shohada
طلبه شهید مدافع حرم محمد مسرور🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: ۱۳۶۶/۱/۱ محل ولادت: کازرون تاریخ شهادت: ۱۳۹۷/۱۱/۱۶ محل شهادت: سوریه_منطقه رتیان مزار: زادگاه شهید ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝 🌷🕊🥀🕊🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰زندگینامه شهید مدافع حرم محمد مسرور 💐🍃طلبه شهید  مدافع حرم محمّد مسرور در تاریخ ۱۳۶۶/۱/۱ در شهرستان کازرون در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود .ایشان که کوچک ترین عضو و آخرین فرزند خانواده  بود از همان کودکی روح او  توسط پدر ومادر ودیگر اعضای خانواده با دین ومذهب و عشق به اهل بیت (علیه السلام) پرورش داده شد به گونه ای که از سن پنج سالگی علاقه شدیدی به مسجد داشتند وبا حضور در مسجد ملابرات وجود او با فضای پاک ومعنوی مسجد اجین شد . ایشان از سن نوجوانی در پایگاه مقاومت فجر مسجد ملابرات وبعد از آن در پایگاه مقاومت ثارالله مسجد حاج رضا مشغول به فعالیت های فرهنگی بودند وبیش تر اوقات زندگی پر برکت خود را در این فضا سپری می کردند . از همان دوران نوجوانی علاقه وعشق وافری به اهل بیت (علیه السلام) به خصوص ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) در وجود او موج می زد ودر مراسم های مذهبی به خصوص عزاداری ها حضور مستمر داشت . ☘انس باشهدا در سال 1385 جهت خدمت مقدس سربازی به مرکز 05 کرمان اعزام می شوند وپس از پایان دوران آموزشی به یگان ارتش ارومیه منتقل گردیده ودر واحد عقیدتی سیاسی در سمت مسؤول اقامه نماز مشغول به خدمت می گردند . پس از اتمام خدمت سربازی در کتابخانه مدرسه علمیه صالحیه مکتب الصادق (علیه السلام) شهرستان کازرون به عنوان مسؤول کتابخانه با جدیت مشغول به خدمت به طلاب می شوند وبعد از گذشت مدتی حدود دو سال به تحصیل علوم حوزوی علاقه مند شده ورسما از سال 1388 در جمع سربازان امام زمان (علیه السلام) تحصیل علوم حوزوی را شروع می کنند که تا قبل از شهادت به مدت 7 سال در این راه مقدس قدم برمی دارند . به ابتکار ایشان واحد شهدا در حوزه علمیه کازرون تاسیس می گردد که  این سابقه ای در مدارس علمیه نداشته است. ایشان با توجه به علاقه شدیدی که به شهدا و فرهنگ شهادت داشتند با تمام توان در این واحد فعالیت بسیاری در ترویج روحیه وفرهنگ شهادت داشتند . ازجمله اقدامات ایشان در این راستا برگزاری جلسات انس با شهدا برای دانش آموزان ودانشجویان و همچنین مراسم برنامه غبار روبی قبور مطهر شهدا در شب های پنجشنبه که با حضور طلاب ومشتاقان  به شهدا  انجام می دادند . ضمنا با ارائه محصولات فرهنگی در راستای احیای فرهنگ شهادت نقش پررنگی داشتند . درتمام مدت عمر نازنین این شهید عشق به شهادت وشهدا در وجود پاک او فوران می کرد به گونه ای که بیشتر وقت وفکر ایشان  به شهدا اختصاص پیدا می کرد و تنها آرزوی ایشان شهادت در راه خداوند متعال بود .   ☘سیروسلوک معنوی این عاشقِ واقعی امام حسین (علیه السلام) ، شور وشوقی وصف نا شدنی به زیارت کربلا داشتند وبا هر سختی که بود سعی می کردند سالی یک بار این توفیق را برای خود فراهم کنند وحتی رفتن به زیارت اربعین را برای خود نذری واجب قرار داده بودند و هر سال شرکت می کردند و خداوند متعال توفیق 9 بار زیارت عتبات عالیات را نصیب ایشان کرده بود . عشق او به شهدا تمامی نداشت به گونه ای که هر سال کل  ایام تعطیلات عید نوروز در مناطق جنگی وبه عنوان خادم الشهدا حضور داشتند . ایام تابستان اکثر ایشان به پابوس امام رضا (علیه السلام) رفته و بعضی سال ها به مدت یک ماه ساکن مشهد مقدس بودند واز جوار ایشان کسب فیض کرده ودر مسیرسلوک معنوی قدم برمی داشتند ومورد عنایات آن حضرت واقع می شدند وحتی یک ماه رمضان به طور کامل در آشپزخانه حرم مشغول به خدمت به زوّار آن حضرت شدند . ایشان در 6 شهریور 1394 در کنار قبور مطهر شهدای گمنام کازرون زندگی مشترک خود را آغاز کردند . ☘از اعزام تاشهادت ایشان از آن جا که عاشق مجاهدت در راه خدا بودند ، هنگامی که خبر دار شدند که برای اعزام به سوریه ثبت نام می کنند از اولین افرادی بودند که از طریق تیپ تکاور امام سجاد(علیه السلام) کازرون اقدام نموده وبا اینکه بیش از چهار ماه از عقد ایشان نگذشته بود از همه چیز دل کندند وعازم میدان جنگ در سوریه شدند . و بعد ازحدو 50 روز حضور در مناطق جنگی  سوریه  سرانجام در روز جمعه 1397/11/16 در منطقه رتیان  بعد از عملیات آزاد سازی شهرای نبل و الزهرا به آرزوی خود و وعده ای که امام سجاد (علیه السلام) سال های قبل در خواب به او داده بود یعنی فیض عظیم شهادت نائل آمد و نام خود را در زمره یاران واقعی حضرت مهدی (علیه السلام) ثبت  نمود . ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌹🕊✨🌹🕊✨🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴طلبه عزیز محمد مسرور شبی امام زین العابدین علیه السلام را در خواب می بیند که وعده شهادت را به وی می‌دهد و ماجرای این رویای صادقه و سایر خواب هایش را در دفترچه خاطراتش می نویسد 🌸🌿این خواب خیلی مرا خوشحال کرد. خواب دیدم که امام سجاد(ع) نوید و خبر شهادت من را به مادرم می گوید و من چهره آن‌حضرت را دیده و فرمود: «تو به مقام شهادت می رسی» و من در تمام طول عمرم به این  خواب دلب بسته‌ام و به امید شهادت در این دنیا مانده‌ام و هم اکنون که این خواب را می‌نویسم یقین دارم که شهادت نصیبم می‌شود و منتظر آن هم خواهم ماند تا کی خداوند صلاح بداند که من هم همچون شهیدان به مقام شهادت برسم و به جمع آن‌ها بپیوندم و هم اکنون و همیشه در قنوت نمازم همیشه الهم الرزقنی توفیق الشهادة فی سبیل الله است که خداوند شهادت را نصیبم کند و از خدا هیچ مرگی جز شهادت نمی‌خواهم.» 🦋خواب دوم: "یک شب خواب دیدم،داشتیم با جمعی زیارت عاشورا می خواندیم، یک لحظه در قاب عکس، امام حسین(علیه السلام) را جلو خویش دیدم.آن عکس حرکت کرد و با من سخن گفت و گفت: هر وقت خواستی زیارت عاشورا بخوانی با معرفت بخوان و توجه ات به زیارت عاشورا باشد و آن را با تمام وجود بخوان و به معنای آن توجه داشته باش" 🦋خواب سوم: "یک شب خواب دیدم.فکر کنم ماه رمضان بود. خواب دیدم حضرت علی (علیه السلام) در همان مسجد کوفه و در همان زمان که به شهادت می رسد پیشنماز است و جمعی پشت سر ایشان نماز  می خوانند.خواب دیدم که یک لحظه ابن مجلم مرادی می خواهد با شمشیر به حضرت علی حمله ور شود و من آن لحظه نگذاشتم به حضرت صدمه ای برساند.دو یا سه بار می خواست حضرت علی را به شهادت برساند ولی من نمی گذاشتم تا که نماز تمام شد." ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿