🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت شهید "سید مصطفی موسوی"
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
زیارت عاشورا.pdf
253.3K
ا🔰 pdf زیارت عاشورا⇧
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🎙با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
#توسل
#کرامات_شهدا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود.
@hasbiallah2 👈آیدی خادم شهدا
➡️@motevasselin_be_shohada
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام ممنون بابت کانال بسیاررر مفید و ارزشمندتون..اجرتون با شهدا و سید الشهدا انشالله
من خودم چندین سال است تقریبا هر روز زیارت عاشورا می خونم ..ولی با دعوت به چله ی شهدا در گروه خانوادگی مون منم شرکت کردم
شب خواب دیدم تو مسیر کربلا هستم پیاده روی ..همراه خواهرهام..و خاک پای زوار را تو کیسه ی کوچیک می ذاشتم برا حاجتم و سجده می کردم و گریه... ولی یکی دو تا از خواهرهام نبودن...
صبح پرسیدم ابجی شما شرکت نکردین تو این چله ؟ گفتن نه کی شروع شده..
الله اکبر...انشالله همگی حاجت روا و شهدای عزیز به زندگی ما هم نظری بندازن... التماس دعا
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
ممنون از کانال خوبتون چندماهی هست همراه کانالتون هستم و در چله ها شرکت کردم واقعا عالیه و حس خوبی بهم میده شهدا زنده ان به عینه چندین بار وجودشون رو حس کردم😭من همیشه تو زندگی اول به۱۴معصوم متوسل شدم بعد به شهدای عزیزمون خداروشکر همیشه هوامو داشتن.ما مدیون شهدا هستیم و شرمندشون.💐
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
سلام با تشکر از شما و زحماتت بی دریغ شما
من اولین بار بود تو چله شهدا شرکت میکردم همینکه هر روزم با این شهدا آغاز میشد و حس و حال خوبی و طی روز بهم میداد و انرژی میگرفتم خودش خیلی مهم بود برام
اما من بهشون متوسل شدم چون قرار بود بعد از چهار سال جابه جا بشیم چون صاحب خونه قرار بود خونشو بکوبه پول پیش مون کم بود خیلی کم فقط ازشون خواستم خودشون ردیف کنن و من با کمال ناباوری قبل از اینکه چله تموم بشه به خونه جدید اومدیم و پول پیش جور شد کلی از خونه قبلی بزرگتر و بهتر و....
من اینو از برکت و کرامات این شهدا میدونم باز هم تو این چله جدید شرکت کردم همین که اجازه میدن باهاشون باشم برام کافیه به هر کی هم میشناسم سفارش میکنم حتما شرکت کنن امیدوارم فقط شفیع ما باشن روز قیامت.
🌷🌷🌷🌷🌷
#توسل
#کرامات_شهدا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود.
@hasbiallah2 👈آیدی خادم شهدا
➡️@motevasselin_be_shohada
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام و عرض ادب وقتتون بخیر
بنده ارادت خاصی به تمام شهدا دارم یک روز به مزار چند شهید گمنام رفتم و سر مزارشون به نیابت از اون بزرگواران چند برگه دعای معراج و زیارت عاشورا تقسیم کردم
شب در خواب دیدم که آسمان آبی جلوی چشمم هست و آیات قرآن روی اون نوشته میشه و پاک میشه و آیات جدید نوشته میشه
اما متاسفانه آیات یادم نیست
دوباره همون شب خواب دیدم که من و بچه هام و همسرم از خانه خارج شدیم و سوار ماشین شدیم تا به شهرستان بریم
من برگشتم چک کنم ببینم در بسته است یا نه که دیدم در خونمون بازه و خانم های زیادی در حال رفت و آمد هستند وصدای خواندن قرآن ازخونمون میاد درواقع این خانم ها توی خونه ی ما جلسه قرآن گرفته بودن
به پسرم که ۹ سالشه گفتم برو از اون خانمه بپرس کی هستی
پسرم اومد گفت خانمه میگه من مادر شهیدم
بعداز این خواب ارادت من به شهدا بیشتر شد و پی بردم که شهدا هیچ وقت هیچ وقت مدیون ما نمیمونن حتی اگه با یک شاخه گل صلوات اونارو یاد کنیم
یکسال بعد وقتی خواهرم به تهران رفته بودن برای زیارت شهدا، سر مزار شهید زبر جدی به من تلفن زد و گفت حاجتت رو بخواه
منم گفتم بهش بگو یه کاری کن اون چیزی که توی ذهنمه بشه همین
بعداز چند ماه از شهید عباس دانشگر و شهید ابراهیم هادی خواستم که سفر من به مشهد برای زیارت رو جور کنن
و بالاخره بعداز دوازده سال انتظار برای زیارت به مشهد رفتم والبته قبلش نیت کرده بودم اگه سفر مشهدم جور بشه چادر به سر کنم
وقتی از سفر مشهد برگشتم به سفر خانم حضرت معصومه رفتم و از اون روز تا به الان چادر رو از سرم برنداشتم
اینم بهتون بگم اون نیتی که داشتم و به شهید زبرجدی گفتم یه کاری کن بشه
همین چادری شدن من بود
چون پروسه انتخاب چادر من حدود دو سال طول کشید تا بالاخره انتخابش کردم
در واقع دوست داشتم چادر سر کنم اما تردید داشتم
تا اینکه به لطف امام رضا و حضرت معصومه و با دعای شهدای عزیز بالاخره با عشق انتخابش کردم
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
سلام دوست عزیز،
من به لطف خدا و شهدا تونستم تو چله شهدا باهاتون همراه بشم،دیشب یه خواب دیدم دوست داشتم به شما هم بگم تا مطمئن بشیم شهدا واقعا آگاهن🌸
خواب دیدم تو یه دشتی از گلها بودم که همه گلها باهم فرق داشتن و من تونسته بودم، دوتا از گلها رو برای خودم داشته باشم. وقتی داشتم به بقیه گلها که یکی از دیگری قشنگ تر بود نگاه میکردم یه نیرویی به من فهموند که فعلا نمیتونم اونا رو بردارم،و فقط روزی یکی از اونها سهم منه،
به نظرم چون دو روز از روز چله گذشته بود فقط تونستم به دوتاشون دسترسی داشته باشم 😢😢😢
وقتی بیدار شدم کلی از خوابی که دیدم ذوق زده بودم،و از خدا میخوام به حق همین شهدای عزیز هممون حاجت روا بشیم،و شهدا همیشه دعا گوی ما باشن
در حق هم دعا کنیم،التماس دعا
💐💐💐
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌹#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت71
روزهای بعد ازشهادت سخت تر ازخود شهادت است. وقتی از حضرت سجاد علیه السلام می پرسند:" کجا از همه جا سخت تر بود؟" می فرماید:" الشام،الشام!" شهادت آن قدر اذیت
نمی کندکه حواشی آن.
دیگرمی دانم که خودم باید تمام کارهایم را به تنهایی انجام دهم تا برای کسی زحمتی ایجاد نکنم، حتی خریدها را. این را از همان زمان که به سوریه رفتی یاد گرفتم وحالا بیشتر. از کارهای روزمره، ازخرید و بچه داری و کارهای خانه ناراحت نمی شوم، آنچه ناراحتم می کند حرف ها وحرکات مردم است واینکه دیگر نمی توانم با تو مشورت کنم و در تصمیم گیری ها از تو کمک بگیرم.
آن روزها هر وقت می آمدی چند دقیقه اول فقط نگاهت
می کردم بدون حرف. الان هم وقتی خوابت را می بینم فقط نگاهت می کنم باز هم بدون حرف. در یادواره ای از کسی پرسیدم:" اگه مصطفی یه جا کم بگذاره وحواسش نباشه، بازخواست میشه؟ " جوابش ناراحتم کرد:" بعداز شهادت پرونده اعمال بسته می شه ودیگه باز خواستی نداره."
خیلی ناراحت شدم. آن روز از بهشت رضوان که ردشدم برای همه شهدا صلوات فرستادم. برای همه به جز تو.گفتم:" مصطفی امشب باید تکلیف من رو روشن کنی!"
برف شدیدی می آمد. رفتم فاطمه و محمدعلی را از خانه مامانم آوردم. آن ها که خوابیدن نشستم و با عکست صحبت کردم مثل همین حالا. گفتم:"که من سرم نمی شه،باید امشب برام مشخص کنی که هنوز مرد خونه هستی یانه؟ من رو که می شناسی،شاید نتونی بیای تو خوابم ولی به خواب هرکی رفتی ، همین امشب باید این مسئله را روشن کنی!"
شب خوابیدم. صبح که بلند شدم برادرم پیام داد که برادر خانمش آقا ناصر خوابی دیده. وزنگ زدم به آقا ناصر وگفتم:" اون خواب چی بوده؟"درجوابم گفت:" خواب دیدم در
پذیرایی اتاق شما نشسته ام وجلسه داریم وآقامصطفی یک سری نکات را گفت. جلسه که تمامشد خونه شلوغ وآشفته. به من گفت: ناصر بلند شو اینا رو جمع کن،الان خانمم میاد ناراحت می شه.
درهمان حال محمد علی می خواست بره دستشویی. آقامصطفی گفت: صبر کن الان مامانت میاد. گفتم: مگه باباش نیستی؟ خوب ببرش دست شویی:.گفت الان یک سری کارا
هست که من نمی تونم انجام بدم،فقط خانمم بایدانجام بده. پرسیدم: پس شماچه می کنی؟ گفت: بایدحواسم به خانمم وبچه ها باشه وبا اون بیشتر بازی کنم. بعد حس کردم وقت اذانه. گفت بلند شو وضو بگیر بیا نماز بخون سجاده رو پهن کرد و شروع کرد به نمازخواندن گفتم: تو که همیشه مسجد نماز می خوندی؟
گفت: چند وقته نمازم رو تو خونه خودم می خونم.."
همان روز گلدان شمعدانی گرفتم وغامدم اینجا سر مزارت وتشکر کردم.
چند روز بعد مادرت از سفر خوزستان آمدو تلفن زد:
" نمی دونم چرا چهارشنبه شب خواب مصطفی را دیدم. خواب دیدم اورکت خاکی سپاه تنشه وکنارم دراز کشیده من هی توی ذهنم می گم خدا رو شکر که مصطفی هوای سمیه رو داره و براش ظرف می شوره واین طرف وآن طرف میبردش،دیگه خیالم راحته. "
دو روز بعدخواهر شوهرم خوابی را که دیده بودتعریف کرد:" شماو داداش مصطفی بالای سفره نشسته بودید و بقیه پایین سفره، مدام به حلقه ای که تو دستش بود، نگاه می کردو
می پرسید: آبجی حلقه م قشنگه؟ می گفتم:
خیلی! گفت: عزیز برام خریده. همون رو به مامان نشون دادو گفت : ببین حلقه م قشنگه؟
مامانم گفت زیاد! دادش گفت: عزیز برام خریده.." دیدن این خوابها به یقینم رساند..که حواست به من وبچه ها هست.
چند شب که داداش سجادم که می دید که خیلی توی خودم هستم دعوتم کرد خانه اش.
آن وقتها که تو بودی همیشه ماهی یکی دوبار می رفتیم خانه شان یا هر پنچ شنبه جمع می شدیم خانه مادرم. خانم ها یه اتاق آقایون یه اتاق، صدای تو و داداش ها خانه را لبریز از انرژی مثبت می کرد. شوهر خواهرم هاج و واج شما را نگاه می کرد. و پدرم به اتاق دیگری می رفت تا به خیال خودش جوان ها راحت باشند. گاه تا چهار پنچ صبح بیدار
می ماندیم. صبح هم هشت صبح بلند می شدیم وکله پاچه و یاحلیم. اما این بار که رفتم،سجاد گوشه ای نشسته بود و سبحان هم گوشه ای .کسی با کسی کاری نداشت. صدا از کسی در نمی آمد. خیلی دلم گرفت . رفتم پای ظرف شویی،اشکم سرازیر شد. دوستم زنگ زد:" کجایی؟"
- چطور؟: خونه داداشم.
- خواب آقا مصطفی رادیدم.
- کی؟
- همین حالا! از کلاس که اومدم خسته بودم خوابیدم. دیدم آقامصطفی لباس مهمونی تنشه. فاطمه هم. داداشات هم هستند وآقامصطفی روی همه آب می پاشه ودر گوش تو پچ پچ می کنه:" حالا کدوم خیس کنیم؟"
گریه ام شدید شد.
- چراگریه می کنی؟ اذیتت کردم؟
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
🔸ادامه دارد ...
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌹#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت72
قسمت پایانی
نه چه اذیتی؟ الان خونه داداشم هستم.خونه ساکته، کسی شوخی نمی کنه، ولی خوابت میگه اون هست و ما نمی بینیم.
همه ترسم از مجروحیت تو بود .اولین مجروحیت ها یت که شروع شدترسم ازشهادتت شد.
ترسم از دوریت بود وندیدنت.
چطور می توانستم در دنیایی باشم خالی از مصطفی؟
یک بار که مجروح شده بودی گفتم:" دیگه نباید بری! " گفتی:" مثل زنان کوفی نباش!" گفتم:" تو غمت نباشه من دوست دارم با زنان کوفی محشور بشم، تو اصلا اذیت نشو وفقط نرو!" گفتی:" باشه نمی رم!" بعداز ناهار گفتم:" منو می بری؟"
- کجا؟
- کهنز.
- چه خبره؟
- هیئته.
- هیئت نباید بری!
- چرا؟
- مگه نگفتی من سوریه نرم . من سوریه نمی رم، اسم توهم سمیه نیست.
اسم جدیدت آزیتاست.
اسم منم دیگه مصطفی نیست. ،کوروشه.
اسم فاطمه رو هم عوض می کنیم.
هیئت ومسجد هم نمی ریم توخونه نماز می خونیم.
تو هم بازنان کوفی محشور می شی!
- اصلا هم نگران نباش هیئت هم نمی ریم!
بعد از ظهر که نرفتم.شب که شد دیدم نمی شودهیئت نرفت.
گفتم:" پاشو بریم هیئت!
- قرار نبود هیئت بریم آزیتا خانم!
- چرا اینجوری می کنی آقا مصطفی؟
- قبول می کنی من سوریه برم و تو اسمت سمیه باشه و
اسم من مصطفی واسم دخترم فاطمه و پسرم محمدعلی؟ درآن صورت هیئت نماز و مسجد هم می ری!
- من رو با هیئت تهدید می کنی؟
- یا رومی روم، یا زنگی زنگ.
کمی فکر کردم وگفتم:" قبول اسم تو مصطفاست."
با لذت خندیدی و گفتی:" بله، اسم من مصطفاست!
مصطفی اسم من و پرچم منه!"
حالا باید برگردم آقا مصطفی. الآن وقتی نگاهت میکنم،دیگر آن گره ابروانت نیست. نگاهت شیرین و زلال است و بدون اخم مرا نگاه می کنی ،
- ازم راضی ای مصطفی؟
سعی کردم با واگویه خاطرات تو رو دوباره بسازم.
راضی هستی آقا مصطفی؟
صدای قهقهه ی مستانه ای در گوشم می پیچد .
راه می افتم. باد می وزد و چادرم را به هر سو می کشاند،
اما من سبک وراحت گام بر می دارم.
همپای گام های تو.
کاش زمان کش بیاید!
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
شادی روح مطهر شهید صدرزاده و جمیع شهدا از صدر اسلام تاکنون صلوات
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💐🕊
✅ پایان ✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹میخواهید خدا عاشق شما شود ؟
قلم میزنید برای خدا باشد ...
گام برمیدارید برای خدا باشد ...
سخن میگویید برای خدا باشد ...
✅همه چی و همه چی برای خدا باشد ؛
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
#خاطره_ای_دردناک....😭😭
در جریان آزاد سازی خرمشهر بعثی های لعین #شهید_محمد_رضا_سبحانی و میگیرن و میبندن به درخت و زنده زنده جلوی چشم خونوادش و همسر باردارش آتشش میزنن
تا تبدیل میشه به زغال...😭😭😭
یکی از ارادتمندان این شهید میگفت:
در عالم رویا این شهید از درد عمیق سوختن ناخنهاش برام گفت...😭
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
کانال امام رضا این روزها غوغا به پا کرده با مطالب نابش👌 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3039756624C1b9c2a556f
🕊کلیپ، متن، صوت، سخنرانی های عالی امام رضایی🕊
اینجا جائیه که عشق و ارادتت نسبت به امام رئوف بیشتر و بیشتر میشه☺️♥️
❌دوستداران حضرت عضو شوید💐
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3039756624C1b9c2a556f
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی(ع)🌸🌼🌺
دعای عهد.mp3
1.78M
🔰دعای عهد
🎙با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
💚سلام به چهارده معصوم(ع):
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
❣بسم ربّ الشّهدا و الصّدیقین❣
6⃣1⃣ شانزدهمین دوره چله ی؛
🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد
🌤کانال متوسلین به شهدا🌤
🖇 امروز "#دوشنبه 16 بهمن ماه"
📌#روز_پنجم چله
《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
"#مرتضی_حسینپورشلمانی" 🌷🌷🌷
معرف: خانم ابوالفتحی/ ناشناس 🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
➡️@motevasselin_be_shohada
فرمانده شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور شلمانی🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: 1364/6/30
محل ولادت: لنگرود_روستای شلمان
تاریخ شهادت: 1396/5/16
محل شهادت: سوریه_منطقه تدمر
مزار: گلزار شهدای شلمان
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰زندگینامه شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور شلمانی
🌹🍃شهید حسین پور شلمانی روز 30 شهریور 1364 در روستای شلمانِ لنگرود به دنیا آمد. پدر او از پاسداران انقلاب اسلامی و رزمندگان جنگ تحمیلی و مادرش نیز معلم بود. مرتضی حسینپور دوره ابتدایی و راهنمایی را در قم گذراند و دبیرستان را در رشته ریاضی فیزیک در همین شهر به پایان رساند.
☘ او سال 1383 در کنکور سراسری دانشگاهها شرکت کرد و با وجود قبولی در رشته مهندسی الکترونیک دانشگاه آزاد ساوه در دانشکده امام علی(ع) نیروی قدس سپاه پاسداران به تحصیل پرداخت.
اولین تجربیات جهادی مرتضی حسینپور در همان سالهای تحصیل در دانشکده با حضور در مرزهای غربی کشور در استان ایلام اتفاق افتاد. او نام جهادیِ «حسین قمی» را برای خود برگزید. مرتضی حسینپور پاییز سال 1392 برای اولین بار عازم سوریه شد. اولین جبهه حضور او منطقه «سیده زینب» در ریف جنوبی دمشق بود.
🌺🌿سال 1393 با هجوم نیروهای داعش به عراق مرتضی حسینپور، جزو اولین نیروهایی بود که همراه سردار قاسم سلیمانی خود را به بغداد رساند تا با تشکیل کمربند امنیتی در بیرون از شهر مانع پیشروی نیروهای تکفیری شوند.
🌷شهید حسینپور که از فرماندهان این عملیات بود، در جریان آن مجروح شد. او به دستور حاج قاسم سلیمانی برای طی دوره درمان به تهران منتقل شد. او سپس، مسئولیت پدافند سامرا را بر عهده گرفت. حسینپور از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی بیجی بود و در جریان آن با جراحتی سخت مواجه شد.
🌿 او در اکثر عملیاتهای جبهه مقاومت در عراق حضور داشت. وی از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی جاده بلد، اسحاقی، سامرا، الدور، علم، تکریت، بیجی و ارتفاعات مکحول در عراق بود.
سال 1394 دوباره به سوریه رفت و در عملیات آزادسازی حلب و مناطق اطراف آن مشارکت کرد. مرتضی حسین پور دی 1395 و پس از محمد جنتی فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون را برعهده گرفت وی پیش از آن فرمانده اطلاعات این قرارگاه بود. بعد از استقرار نیروهای جبهه مقاومت در منطقه مرزی در مجاورت استانهای الانبار عراق و دیرالزور و سوریه، نیروهای داعش، با پشتیبانی اطلاعاتی نیروهای آمریکایی، روز دوشنبه 16 مرداد 1396 با اطلاع از اینکه توان عملیاتی یکی از پایگاههای جبهه مقاومت در حال بازسازی است، حمله سنگینی را به مقر اصلی کتائب سیدالشهدا و دو مقر تاکتیکی شروع کردند.
🕊🥀تصمیمات فرمانده عملیات حیدریون موجب دفع حمله داعش و حفظ پایگاهها شد. اصابت ترکش نارنجک به پهلوی مرتضی حسینپور حین فرماندهی نیروها، موجب زخمی شدنش شد. او پس از عقبنشینی نیروهای داعشی به بیمارستان صحرایی، منتقل، اما به دلیل خونریزی شدید و ورود خون به ریهاش، به شهادت رسید.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🕊✨🌷🕊✨🌷🕊
💢 مرتضی حسین پور که همه ما به "حسین قمی" میشناختیم (فرمانده یعملیات حیدریون) بود که با بچههای کتائب سیدالشهدا (یکی از گروههای شاخص مقاومت عراق) درنقطه مشترک، مرزی بین عراق وسوریه به اسم تنف، یک پایگاه تاکتیکی زد تا جلوی پهن شدن پایگاه امریکائیها، را در منطقه بگیره
🔷 میشه گفت، حساسترین جا رو به حسین، سپردند که شاید خیلی از فرماندهانی که چند ستاره روی دوششون داشتند، ریسک حضور توی این منطقه رو قبول نکردند. چون میدونستن مستقیم، توی چشم امریکائیها هستند واین یعنی، شمارش معکوس برای یک درگیری و جنگ تمام عیار
❌ اما حسین، امتحانش رو در میدانهای خیلی سختی مثل سامرا، بیجی، فلوجه، اوجه، تکریت، عراق و دمشق، حما، حلب، تدمر سوریه پس داده بود و اینجا، به نوعی عرصه یسختترین آزمونش بود که به لطف حضرت زهرا «س»، سربلند و با غرور، ازش بیرون آمد.
📖 ماه کامل
روایت زندگی شهید مدافع حرم، فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون؛ سردار مرتضی حسین پور شلمانی (حسین قمی)
شهیدمدافع حرم🕊🌹
#مرتضی_حسین_پور
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🔹حسین میگفت:
فرمانده باید خونسرد باشد تا بتواند خوب فکر کند و نیروهایش را در بدترین شرایط جمع و جور کند. فرمانده که در میدان آرام باشد، نیروهاش هم راحتتــر میجنگند.
🔸مرتضی می گفت: «به کوچههای مدینه نمیروم جز با لباس جهاد. من آنجایی که پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها را شکستند وارد نمیشوم به جز با لباس جهاد و انتقام.»
🌿گفتم:
«چطور میخواهی با لباس جهاد بروی؟»
گفت: «وقتی آقا امام زمان(عج الله) آمد و رفتم میبینی.»
#شهید_حسینپور_شلمانی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝