eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
32هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
259 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ❣بسم ربّ الشّهدا و الصّدیقین❣ 6⃣1⃣ شانزدهمین دوره چله ی؛ 🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد 🌤کانال متوسلین به شهدا🌤 🖇 امروز " 8 اسفند ماه" 📌 چله 《هدیه به‌ چهارده‌ معصوم(ع) و شهید امروز》 🌻شهید والامقام "" 🌷🌷🌷 معرف: آقای سیدجمال مدنی 🌺 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ➡️@motevasselin_be_shohada
امیر دریادار شهید محمدابراهیم همتی🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: 1329/1/14 محل ولادت: محلات، ثلاثه سمنان تاریخ شهادت: 1359/9/7 محل شهادت : خلیج فارس_عملیات مروارید مسئولیت: فرمانده ناوچه پیکان مزار: سمنان_امامزاده اشرف س ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰زندگینامه امیر دریادار شهید محمد ابراهیم همتی 💐🍃شهید امیر دریادار همتی یکی از شهیدان دفاع مقدس و از اهالی سمنان و اسطوره در ادب، هنر، علم و عمل بود. شاید نیروی دریایی دیگر به مانند او نخواهد دید و به پاس رشادت‌های این جوانمرد ایران‌زمین هفتم آذر، سالروز شهادت دریادار همتی از اهالی شهر سمنان به عنوان «روز ملی نیروی دریایی» انتخاب شد. 🌺🍃شهید دریادار همتی؛ از سمنان تا آلمان و فرانسه شهید همتی فرزند عباسعلی چهاردهم فروردین سال ۱۳۲۹ در خانواده ای متدین و مذهبی و دوست دار اهل بیت (ع) و در عین حال ساده و بی آلایش در محلات ثلاثه سمنان دیده به جهان گشود و در دامان مادری عفیف رشد یافت. به گفته همکلاسی هایش، از بهترین دانش آموزان نابغه و به قول آنان، مغز ریاضی بود، تا زمان گرفتن دیپلم همیشه جزو بهترین شاگردان مدرسه شناخته می‌شد به طوری که او را دانش آموز نابغه و مغز ریاضی می دانستند. این شهید بزرگوار از ۶ سالگی به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد و در خرداد سال ۱۳۴۸ در رشته ریاضی از دبیرستان رودکی موفق به اخذ دیپلم شد. در همان سال، در رشته مهندسی دانشگاه تهران قبول شد. ایشان به دلیل عشق و علاقه وافری که به خدمت در نیروی دریایی و دریا داشت از تحصیل در رشته مهندسی انصراف داد و بعد از قبولی در آزمون ورودی، وارد نیروی دریایی ارتش شد. به خاطر هوش و استعداد سرشارش، زمانی که به منظور طی کردن دوره های ناوبری و فرماندهی کشتی به آلمان اعزام شد، در مدت ۲ ماه آموزش زبان آلمانی را فراگرفت. به گفته همرزمانش ،دانشکده دریایی آلمان در آن زمان از بهترین دانشگاه ها محسوب می شد و شهید امیر دریادارهمتی در بین دانشجویان ۷۰ کشور جهان رتبه اول را به خود اختصاص داد. 🥀🕊بازگشت شهید دریادار همتی به وطن با «ناوچه پیکان» افتخار استان سمنان و جاودانه‌مرد خلیج نیلگون فارس، پس از اتمام دوره های تخصصی ناوبری و فرماندهی کشتی که در آلمان به سرآمد، به ایران بازگشت و در منطقه دوم دریایی بوشهر مشغول به خدمت شد. این شهید بزرگوار در سال۱۳۵۷، در اواخر دوران سلطنت پهلوی و زمانی که تنها ۲۷ سال داشت، دوره تکمیلی را در فرانسه به اتمام رساند. وی ناوچه ای را که به سفارش ایران در فرانسه ساخته شده بود، با عنوان «ناوچه پیکان» ناخدایی کرد و به ایران آورد. شهید دریادار همتی حدود سه سال قبل از شهادتش در سن ۲۷ سالگی ازدواج کرد، همسرش با وجود نداشتن فرزندی از او، پس از شهادتش نیز ازدواج نکرد و اکنون بعد از گذشت سال‌ها، جز رسیدن به ابراهیم در عالم باقی آرزویی ندارد. مهر به وطن چنان در وجود شهید دریادار همتی در جوشش بود که همیشه می‌گفت بچه پدر می‌خواهد و من همیشه در دریا هستم. وقتی بازنشسته شدم یک گلخانه درست می‌کنم و آن موقع که صاحب فرزند شدم آن ها را در آغوش می‌گیرم؛ تا حتی وقتی بچه‌ام خواب است، نفس کشیدنش را تماشا کنم و لذت ببرم. 🌹🍃دلاوری‌های شهید دریادار همتی در دفاع مقدس به گفته هم‌رزمانش، شهید امیر دریادار همتی با فرماندهی ناوچه پیکان با وارد شدن در جنگ تمام‌عیار با دشمن، بیش از پنج ناوچه عراقی را به قعر آب های خلیج فارس فرستاد و با به آتش کشیدن اسکله های نفتی البکر و الامیه مانع از صادرات نفت عراق از طریق خلیج فارس و دریای عمان شد، اما پس از پایان این عملیات ناوچه پیکان در مسیر بازگشت هدف موشک قرار گرفت. روحش شاد و یاد و نامش جاودان🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌷🕊✨🌷🕊✨🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹فرازی از وصیت نامه شهید امیردریادار محمد ابراهیم همتی: 🌷 اگر ذره‌ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در خاک وطن می‌شویم و مرگ در این راه را افتخار می‌دانم 🌷 و اگر ارزشمندتر از جانم هدیه‌ای داشتم، حتما به این مردم خوب تقدیم می‌کردم. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مستند نظامی | عملیات مروارید | ناوچه پیکان | دریادار شهید محمد ابراهیم همتی ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" محمدابراهیم همتی" نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 🕯️به نیت شهید "محمدابراهیم همتی" 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
زیارت عاشورا.pdf
253.3K
ا🔰 pdf زیارت عاشورا⇧ صلے‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدللھ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج🤲 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود. @hasbiallah2 👈آیدی خادم شهدا ➡️@motevasselin_be_shohada 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ارسالی اعضای محترم کانال⤵️ سلام وقتتون بخیر اجرتون باسالارشهدا ممنون از کانال زیبا ومعنویتون. من سالهای قبل چله شهدا گرفته بودم ولی باکانال شما اولین چله هست شرکت میکنم. برادرم مشکلی براش پیش اومده از نظر روحی و وضع مادی خیلی ضعیف شده بود من متوسل شدم به شهید عزیز گفتین سه تا سه شنبه سوره یاسین بخونید هدیه کنید خداروشکر بعداز هفته دوم درخیربه روش بازشد وبا همت خانواده مشکل برادرم حل شد خیلی خوشحالم نمی‌دونستم ازخوشحالی چطوراز شهید تشکر کنم😭. نیت کردم تا هروقت خدا فرصت بده سه شنبه ها سوره یاسین بهشون هدیه کنم اجرهمگی با شهدا. ان شا الله تمامی گروه حاجتروا بشوند. اللهم عجل لولیک الفرج🤲 💐💐💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻برای حاجت، روزهای سه شنبه این عمل را انجام دهید از کرامات شهید سید مجتبی صالحی خوانساری ✅حتما ببینید و برای حاجت دارها بفرستید ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
دوست دیگری هم از اعضای کانال طبق این دستور عمل کردند و الحمدلله حاجت گرفتند👆👆 ان شاءالله حاجت روایی تک تک شما بزرگواران🌸🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💐 حتی یه چاقو هم همیشه توی جیبش بود.بعضی وقت ها که بهش غرولند می کردیم و می گفتیم این چیه توی جیبت؟میگفت:مریم خانوم،می خوام هروقت خواستم میوه پوست بگیرم،راحت باشم. ولی من می دونستم برا چی این چاقو رو،گذاشته توی جیبش.روی حساب خودم،هرموقع از خونه میرفت بیرون،گوشت تنم می لرزید تا برگرده.می گفتم:خدایا!خودت مواظبش باش،یه وقت توی دعوا یا میونجی گری،یه اتفاقی براش نیفته! تا چهارسال هم براش غسل میکردم و از خدا خواستم که عاقبت به خیر بشه.فکر می کردم با ازدواج،عاقبت به خیر میشه.نمی‌دونستم از اون چیزی که من فکرش رو میکردم هم،بالاتر میره. بعد از این که درس رو رها کرد،با دوستاش رفتن توی یه درمانگاه.اونجا برای درمان بعضی بیماری های خاص آموزش می دیدن و بعد هم توی پارک ها و جاهای عمومی،به مردم آموزش پیشگیری از اون بیماری ها رو میدادن.برادرم مهرشاد رو هم با خودش همراه کرده بود.بهشون گفته بود:((بیاین بریم،خیلی حال میده.از صبح تا شب با آدم های زیادی آشنا میشیم.یه چیزی یاد میگیریم و به بقیه هم یاد میدیم.سرمون هم گرمه)). اونجا زیاد دوام نیاوردن.بعد از چند ماه زدن بیرون.نه تنها اونجا،مجید هیچ کجا برای کار دوام نمی آورد.هرچی هم در می آورد،همون روز خرج می کرد.گاهی وقت ها شل که میشد،پول بنزین ماشینش را هم از باباش می گرفت.اگه یه روز صدهزار تومان هم در می آورد،تا بیاد خونه،پنجاه تومنش رو می رفت با دوستاش خرج می کرد.بقیه اش رو هم برا خونه یه چیزی می خرید.عادت نداشت هیچ وقت دست خالی بیاد خونه،اگه شده یه سطل ماست می خرید.هرچی هم که از پولش می موند،به من یا خواهراش علی الخصوص به عطیه می‌داد.عطیه رو خیلی دوست داشت.البته کل کل کردنش با آبجیش هم سر جاش بود.گاهی شوخی شوخی نیم ساعت همدیگه رو می‌زدن.آخرش هم با خنده،هرکدوم می رفتن ردّ کارشون.بچه که بودن ،عطیه هزار تومن اگه داشت ،هزاری رو ازش می گرفت و به جاش ،سه تا صدتومنی بهش می‌داد و می گفت:ببین!این سه تاست.پول تو یکی یه.خلاصه با همین شیره مالی،پول عطیه رو می‌گرفت و به قول خودش؛میرفت با دوستاش عشق و حال. 🌷🕊 💥ادامه دارد...
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💐 بعد موقع سربازیش رسید.توی آموزشی که بود،برا جشن تولدش کیک خریدیم و بردیم بیرون پادگان،براش یه جشن تولد کوچیک گرفتیم.عادتش بود هرسال جشن تولد بگیره.سال نود و سه،یه جشن تولد بزرگ توی باغ برا خودش گرفت.یه کیک بزرگ و الویه و میوه و شربت و گروه موسیقی و خلاصه،خودش برا خودش سنگ تمام گذاشته بود.به ما هم گفت:نیاین،دوستام هستن.موقع بریدن کیک،یه تیکه بزرگش را بریده بود و برای ما کنار گذاشته بود و بقیه رو عین فیلم های کمدی،با دستاش،توی صورت دوستاش مالیده بود.اون تولد آخرین تولدی بود که گرفت.بعدش هم که دیگه یه جورایی ،دور مهمونی و تولد و این برنامه ها رو،خط قرمز کشید.این اواخر حتی قلیون رو کنار گذاشته بود.از سربازیش می گفتم...،این دوره خودش یه فیلم سینمایی یه.آموزشیش کهریزک بود.هفته ای دو سه مرتبه،بار و بندیل جمع می کردیم و می رفتیم دم پادگان،برای خشکبار و میوه فصل و غذا می بردیم.همون جا همه باهم می خوردیم و برمی گشتیم .آموزشیش که تموم شد،سربازیش افتاد پرند.اسمش سربازی بود،صبح که میشد،آقا افضل می بردمش دم پادگان،پیاده اش می کرد و برمی‌گشت. هنوز پدرش برنگشته،مجید خونه بود.نمیدونم مُهر فرمانده اش رو،از کجا می آورد و برا خودش مرخصی رد میکرد،یه روز تا رسید خونه،شروع کرد غرولند کردن.افضل گفت: _چی شده داداش مجید؟چرا امروز نیومده،غرغر راه انداختی؟ _هیچی آقا افضل. یه سرهنگه تو پادگان،راه به راه به من گیر میده،اوقاتم رو تلخ کرده! _اون کیه که جرأت کرده به مجید من بگه بالا چشمت ابروئه؟ همین فردا با هم میریم دم پادگان،ببینم چی شده. فردا صبح،هوا گرگ و میش بود که پدرو پسر راه افتادن و رفتن پادگان.کلی دردسر کشیده بودن تا تونستن خودشون رو،به اتاق فرمانده پادگان برسونن.افضل تا وارد اتاق میشه،میگه: _سلام جناب سرهنگ.من پدر سرباز مجید قربان خانی هستم. _علیکم السلام آقای قربان خانی! چشم ما به جمال تان روشن شد. _راستش نمی‌خواستم مزاحم تون بشم،اما این پسرم دیشب،با اوقات تلخ اومده خونه و از دیشب تا حالا هم،حال درستی نداره.میگه توی پادگان اذیتم میکنن! _نگفت کی اذیت میکنه،من مجید را،يا مجید من را؟ _والله پسرم گفته شما. فرمانده ی پادگان نمی دانست بخندد یا عصبانی باشد. _ببینید آقای قربان خانی،من با این سن و سال و با درجه سرهنگی ،تا حالا یک مرتبه هم با دمپایی،در محل کار رفت و آمد نکرده م؛حتی یک مرتبه.اما این آقا زاده ی شما هرروز به جای پوتین،یه جفت دمپایی پا می‌کند از این حیاط به آن حیاط و از آن اتاق به این اتاق می‌رود. تنها کسی که با دمپایی این طرف برا خودش می چرخه،مجیده. تازه جرأت هم نمی کنیم به آقا اعتراض کنیم.قشقرق راه می اندازد و اعصاب همه ما را،به هم می ریزد. _راستش من در جریان این کارهای مجید نبودم.شما ببخشید،حلال کنید. 🌷🕊 💥ادامه دارد...