🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
8⃣1⃣هجدهمین چله ی؛
🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد
🌤کانال متوسلین به شهدا🌤
🖇 امروز "#چهارشنبه 19 اردیبهشت ماه"
📌#روز_هفتم چله
《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
"#علیاصغر_خنکدار" 🌷🌷🌷
معرف: خانم زهرا خنکدار 🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
➡️@motevasselin_be_shohada
سردار شهید علی اصغر خنکدار🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت : 1341/1/19
محل ولادت: روستای کلاکر محله قائمشهر
تاریخ شهادت : 1364/11/20
عملیات والفجر 8
مسیولیت: فرمانده گردان امام محمد باقر(ع) لشکر 25 کربلا
مزار: گلزار شهدای روستای کلاکر محله قائمشهر
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰زندگینامه فرمانده شهید علی اصغر خنکدار
💐🌿در سال 1341 در روستای "کلاکر محله" شهرستان "قائمشهر" به دنیا آمد. او فرزند دوم خانواده بود. علی اصغر پیش از آغاز دوران تحصیل رسمی درمدرسه به مکتب خانه رفت و به فراگیری قرآن پرداخت.
🌷🍃در سال 1348 در مدرسه «همام» روستای کلاگر محله تحصیلات دوران ابتدایی را آغاز کرد. تحصیلات دوره راهنمایی را در سال 1353 در مدرسه راهنمایی امیر کبیر قائمشهر آغاز کرد. این دوران آغازگر تحولات و تغییرات خاصی در رفتار و شخصیت او بود.
🦋در کلاسهای احکام و نهج البلاغه که زیر نظر روحانیون تشکیل می شد شرکت می کرد. در این جلسات بود که با نام امام خمینی (ره) آشنا شد. به تدریج پس از آشنایی با اندیشه های امام (ره) به همراه جوانان محل، هیئت اسلامی جوانان روستا را تأسیس کرد و خود رهبری این هیئت را که در مسجد مستقر بود عهده دار شد. با آغاز فعالیتهای علنی انقلاب در راهپیمایی ها و درگیری ها حضور گسترده داشت. به بهانه ورزش با سایر فعالیتها بسیاری از جوانان را به مسجد می کشانید و سعی می کرد آنان را ازاین طریق جذب کند. رفتار گرم و صمیمانه ای با دیگران داشت و با همه به مهربانی برخورد می کرد.
🌻🍃در اواخر تابستان 1360 به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و با آغاز فعالیتهای ضد انقلابی گروهک «اتحادیه کمونیستها» در جنگ های شمال ایران، پس از گذراندن دورة ویژه جنگ های چریکی و اصول جنگ های ضد چریکی به فرماندهی گردان ویژة جنگ سپاه قائمشهر منصوب شد.
در 25 فروردین 1362 دوست دیرینه اش، "حمید رضا رنجبر" فرمانده گردان امام محمد باقر (ع) از لشکر 25 کربلا در جریان عملیات والفجر 1 در منطقه عملیاتی جفیر به شهادت رسید. او که به شدت تحت تاثیر شهادت حمید رضا قرار گرفته بود پس از آن هیچگاه منطقه نبرد را ترک نکرد.
سرانجام در عملیات والفجر 8 در تاریخ 1364/11/20 شربت شهادت را سر کشید و به دیدار دوست شتافت.. پیکر سردار شهید علی اصغر خنکدار در گلزار شهدای مسجد امام جعفرصادق(ع) روستای" کلاگر محله"در شهرستان "قائمشهر" به خاک سپرده شد و در مراسم تدفين به سفارش شهيد از چهل مومن امضا، گرفته شد و به همراه شهيد در قبر گذاشته شد.
(یک سال بعد در جریان عملیات کربلای 5 برادرش "جعفر خنکدار" هفده ساله به شهادت رسید. سه سال بعد در تاریخ 4 مرداد 1367 در روزهای آخر جنگ "محمد باقر خنکدار" در منطقه عملیاتی جزیره مجنون به اسارت دشمن در آمد و در سال 1369 به آغوش خانواده بازگشت. )
روحشان شاد و یادشان گرامی🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🌿✨🌹🌿✨🌹🌿
💠خاطرات همسر گرامی سردار شهید علی اصغر خنکدار:
🌺🍃شب عروسی، مراسم دعای کمیل گذاشتیم و آقای خرسند دعا رو خوند. روز عروسی ما در مسجد امام صادق(ع) کلاگرمحله قائمشهر برگزار شد که مادر شوهرم می گفت: مردم سه سری ناهار خوردند و تا ساعت 4 بعدازظهر داشتند ناهار می دادند؛ خیلی شلوغ بود. روز تشییع پیکر اصغر هم مردم سه سری داشتند تو مسجد ناهار می خوردند و حدوداً 400 کیلو برنج پختند.
💥اصغر دو سال در جنگل به عنوان فرمانده طرح جنگل در مبارزه با منافقین در جنگل های هشت پر گیلان ، آمل، قادیکلا قائمشهر و گلستان حضور داشت.
زمانی که کلاس اول دبیرستان بودم، مجرد بودم، خواب می بینم با یک فرد پاسداری ازدواج می کنم که چهار خواهر داره. این پاسدار شهید می شه و من می بینم سر قبر یک شهیدی نشسته ام و دارم فاتحه می خونم. چهار تا خواهر شهید هم دور تا دور قبر نشسته اند. از رادیو و تلویزیزون برای مصاحبه میان. خواهران شهید هم به من اشاره می کنند و می گن: برید از همسر شهید مصاحبه بگیرید. من ناراحت شدم و گفتم: شما چرا به من می گید: همسر شهید؟! من مجردم. بعد از یک سال، پاسداری به نام علی اصغر خنکدار به خواستگاریم آمد که چهار خواهر داشت. حتی خواهران شهید در خواب فامیلی خودشون رو هم گفته بودند که من یادم نمیومد.
🌸🌿بعد از ازدواج وقتی که دوتا بچه داشتم دیگه مطمئن شده بودم که خواب دوران مجردیم تعبیر نشدنیه، خوابم را به اصغر گفتم و گفتم: دیگه تو شهید بشو نیستی. ولی اصغر گفت: تو به خوابت می رسی، و خوابت عین واقعیته، من ایندفعه می رم و دیگه برنمیگردم و همینطور هم شد.
🦋وقتی مراسم عقدمون، روحانی رفت خطبه عقد رو بخونه کسی بهم چیزی نگفته بود که مثلاً: شما بعد از سه بار جواب بله را بدهید. من خیلی خجالت می کشیدم؛ بعد از چندین بار تکرار خطبه عقد توسط آقا، آقا گفت: حتماً عروس خانوم زیرلفظی می خوان؛ برادرم محمدرضا(شهید محمدرضا مسرور) که شهید شد خیلی شوخی می کرد، گفت: بله!
آقا گفت: مگه تو می خوای ازدواج کنی؟! کلی خندیدیم. به اصغر گفتند: باید لفظی بدی، اصغر هم هیچ اطلاعاتی از این چیزا نداشت و هرچی تو جیبش بود داد به من و گفت: تو منو خالی کردی.
❣انقدر دیردیر، خونه می آمد که حتی بچه خودش را هم نمی شناخت یه بار آمده بود مرخصی؛ بچه بغل پدرشوهرم بود که اصغر به پدرش گفت: این بچه کیست که انقدر تپل و خشکله؟! پدرشوهرم ناراحت شد و اشک تو چشمانش جمع شد و گفت: خدا صدام رو نابود کنه، که پدر نباید پسر خودش رو بشناسه.
😔آخرین باری که به مرخصی آمده بود خیلی ناراحت بود گفتم: چی شده که انقدر ناراحتی؟ گفت: یکی از بچه هایی که با هم جبهه بودیم و با هم به مرخصی آمده بودیم، امروز صبح فوت کرده. همسرش وقتی برای نماز صبح می خواست بلندش کنه دید سکته کرده و فوت کرده؛ خیلی دوست داشت شهید بشه. آدم یکسال و نیم تو جبهه باشه و شهید نشه و بیاد تو خونه فوت کنه؟!! اگر من هم شهید نشم چی؟!!
همش آرزوی شهادت می کرد...
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🕊🌿✨🕊🌿✨🕊🌿
🔷رحمت آهنگری از همرزمان شهید:
سخنرانیهای شهید خنکدار در میدان صبحگاه هفت تپه برای ما بچه های گردان امام محمدباقر(ع)،سخنرانیهای تكان دهندهای بود که با لحنی عارفانه و عاشقانه ما رو به توکل بر خدا و توسل بر ائمه اطهار وطلب استغفار دعوت می کرد.و همیشه این آیه رو تو سخنرانیهاش میگفت: «سبحان من يرانی و يعرفه مكانیو يسمه كلامی و يرزقنی ان يسانی» و من مدام بی اختیار اشک می ريختم،واقعاً همه ما منقلب می شدیم
✅چند ماه قبل از عمليات والفجر 8 شبی خواب ديدم،عمليات مهمی در پيش داريم و در اون عملیات حاج اصغرخنكدار و فرماندهان دیگه ای به شهادت می رسن.من هم وقتی به هفت تپه اعزام شدم،برحسب اتفاقبه گردان امام محمد باقر(ع) منتقل شدم. حاج اصغر هم تو این گردان بود و هر زمان می دیدمش یاد خوابم می افتادم و تو دلم میگفتم: این به زودی شهید میشه.یکبار دیگه وقتی در حال آموزش تو "بهمن شیر" بوديم همون خواب رو، كاملتر ديدم كه توعملیات پیروز میشیم و فاو رو فتح میکنیم.بالاخره خواب من هم تعبیر شد و در عملیات والفجر8 فرماندهانی همچون سردارشهیدعلی اصغر خنکدار،سردارشهید قربان كهنسال، سردارشهيد نورعلی يونسی،شهيد گلزاده و حجة الاسلام داودی شهادت رسيدند.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🔻سید حبیب حسینی از همرزمان شهید خنکدار از آخرین وداع و نحوه شهادت او میگوید :
🌹🌿شهید خنکدار در هنگام وداع، شهید بلباسی را در آغوش گرفته بود و رهایش نمی کرد. در بین خداحافظی بچه ها، وداع آن دو نفر از همه تماشایی تر بود. دقایقی قبل از عملیات والفجر8، علی اصغر چهره ای متفکرانه به خود گرفته بود.
🌻🍃وقتی قایق ها به سمت فاو حرکت کردند، در میان تلاطم خروشان اروند، اصغر ناگهان ازجا برخاست و گفت: بچه ها! به خدا سوگند من کربلا را می بینم... آقا اباعبدالله را می بینم... بچه ها بلند شید کربلا را ببینید.
😔😔😔
از حرفهایش بهت مان زده بود. سخنانش که تمام شد، گلوله ای آمد و درست نشست روی پیشانی اش. آرام وسط قایق زانو زد.💔🥀
خشک مان زده بود. به صورتش خیره شدم، چون قرص ماه می درخشید و خون موهایش را خضاب کرده بود.🌱🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🔸قسمتی از وصیت نامه شهید گرانقدر علی اصغر خنکدار:
🌷بسمه تعالی
بار الها، بارپروردگارا، تو را سپاس میگویم که این بنده گنهکار را فرصتی دیگر عنایت کردی تا بتوان با خود بیندیشم و از کردههای خلاف خویش پشیمان و با توکل بر خدای بزرگ برای رضای معبود خویش استغفار و طلب عفو و بخشش برای خویش نمایم.
🌷خدایا، معبودا، بار الها به تقصیر خویش اعتراف کردهایم و این بار نیز میگویم و مینویسم که انسانی گناهکارم و هیچ راهی برای خود نمیبینم و تنها روزنه امیدم به تو است و خدایا فقط تو را میپرستم و از تو یاری میجویم. خدایا بندهای حقیر و ضعیفم و تحمل آتشهایی را که تجسم اعمال خلاف من میباشد را ندارم. دستم را بگیر و مرا در این امتحان الهی موفق و قلم عفو بر جرایم بکش.
خداوندا به حق هشت و چارت زما بگذر، شتر دیدی ندیدی
🌷و خدایا چشم طمع به بهشت تو ندارم، زیرا که خدایا عبادتهایم را برای این به درگاهت میکنم که تو را لایق عبادت میدانم و تورا عادل میدانم و میدانم که تنها بودن در جوار تو سعادت حضور در قیامت تو است که انسان را سعادتمند میکند.
🌷خدایا سالها و ماههاست به دنبال دست یافتن به وصالت ،شهرها و آبادیها و کوهها و جنگلها و دشتها و بیابانها را پشت سر گذاشتهام، با کاروانی از دوستان و عزیزان حرکت کردم و در هر مسیری، بر سر هر کوهی و برزنی از یکی که عاشق و مخلص تو بود، جدا گشتم، یک یکشان به سوی جوار حق پرواز کردند وشهد شهادت نوشیدند.
در جنگلها به یاد عزیز، در کوهها به یاد یاری مهربان، در صحرا و شنزار به یاد سردارانی و . . . شال عزا بر گردن نهادیم و همیشه در این فکر بودم که چگونه میتوان مثل آنان شده و چگونه میتوان عاشق شد.
عاشق الله شیفتة الله،آری خدای مهربان،این بار نیز در آبهای هور به دنبال رسیدن به وصال خویش حرکت کردم، شاید به آرزوی خویش دست یابم. خدایا اگر مرا در زیر آبها خفهام کنند، اگر تمامی هور را ظرفی از آتش سازند و مرا در میان آن پرتاب نمایند، اگر گلولههای سربین دشمن بدکین ،قلب گنهکار مرا سوراخ کند، همه اینها را به عشق دیدار تو با جان و دل میپذیرم و آماده پذیرایی تمام مشکلات در مسیر تو هستم و تنها انتظارم و آرزویم در تحمل این سختیها دیدار وجه الله و رسیدن به وصال معبود میباشد.
🌷الها دوری خانه ،زن و فرزند را ،خدایا گلولههای دشمن را، خدایا بیخوابیهای فراوان را تحمل میکنم، ولی دوری تو را حتی یک لحظه تحمل نخواهم کرد . خدایا تو را سپاس میگذارم که این بار سعادت را نصیب من کردی تا در یک تلاش برای برپایی عدل و قسط در جامعه شرکت داشته باشم و آرزو دارم خالصانه از من بپذیری وصیتهایم را این گونه آغاز کنم.
🌷اسلام را تنها مکتب بر حق جامعه میدانم و تنها دین نجاتبخش میدانم و برای اجرای احکام آن تمامی سختیها را همچون شربت شیرین بر عمق جان خویش میپذیرم. بار الها از این آیه عزم خویش را جزم نمودم تا به آن جامه عمل بپوشانم و اعتقاد دارم که جنگ را تا نابودی دشمن و رفع فتنه در عالم باید ادامه داد و در این مسیر پیروزی حتمی است، ان شاءالله.
امت اسلام مردم ایران و دوستان و آشنایان ،جنگ را سرلوحهامور خویش قرار دهید و شهادتم را وسیلهای سازید برای تقویت بیشتر جبههها و ثابت کنید که جای خالی هر شهیدی هزاران لانه سرخ ،روئیده میشود که با نورانیت خویش ظلمتها را به نابودی و قهقرا میکشاند.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊گوش ها و چشم هایتان را متبرک کنید...
🦋مثل این کلیپ رو
خیلی کم میتونید گیر بیارید..
♥بیست عشق در یک قاب
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" علی اصغر خنکدار " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت شهید "علی اصغر خنکدار"
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
زیارت عاشورا.pdf
253.3K
ا🔰 pdf زیارت عاشورا⇧
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🎙با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
May 11
#توسل
#کرامات_شهدا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود.
@hasbiallah2 👈خادم الشهدا
➡️@motevasselin_be_shohada
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام وقتتون بخیر
من چند روزی بیشتر نیست که عضو کانالتون شدم،ولی فقط میتونم بگم همین که یه لحظه دلهامون آرام میگیره با یاد شهدا ،کاراتون محشره
دو سال ونیم پیش مشکل خاصی پیش اومد برام که خیلی منو بهم ریخته بود.هر چی دعا میکردم خدایا خودت کمکم کن،خدایا راهی بهم نشون بده،خدایا بسه دیگه چندساله مصیبت و گرفتاری و....ولی جواب نمیگرفتم.از دست خدا عصبانی بودم.میگفتم خدا اصلا منو نمیبینه و حرف های منو نمیشنوه.اردیبهشت ماه بود و من واقعا بهم ریخته و ناامید.
سر ظهر رفتم داخل اتاقم استراحت کنم.دقیقا خاطرم هست که با لحن عصبانیت و معذرت میخوام از سر غیض و غصب گفتم خدایا تو که نه خودت نه اهل بیت محل به من نمیدین.ولی من شنیدم شهید تورجی زاده رو متوسل بشم جواب میده.از سر لجبازی ب خدا و شهدا،نیت کردم یه روز میرم گلستان شهدا و یه شاخه گل برا شهید تورجی زاده و یه شاخه گل برا یه شهید گمنام میبرم،شاید شهدا تو رودروایسی حاجت منو بدند(من هیچ وقت گلستان شهدا اصفهان نرفته بودم ولی دقیقا خاطرم هست از سر لجبازی این نیت رو کردم)
خوابیدم
حدود یه ساعت بعد بیدار شدم و همون حالت دراز کشیده آنلاین شدم
دیدم دوستم داره تند تند پیام میده:سلام فهیم جان خوبی؟عزیز من الان یه خواب عجیب دیدم برات
گفتم: خیر باشه افسانه جان
گفت:خواب دیدم باهم رفته بودیم گلستان شهدا
اول گلستان که رسیدیم پرسیدی افسانه سر قبر کودوم شهید بریم؟
منم سریع گفتم بریم سر قبر شهید تورجی زاده
خدا شاهده تا اسم شهید تورجی زاده که من نیت کرده بودم و دوستم خوابشون رو دیده بود فقط شروع کردم اشک ریختن
گفتم بقیه اش رو بگو افسانه جان که گریه امون نمیده بهم.بیقرارم بشنوم فقط
گفت:رفتیم سر قبر شهید تورجی زاده،یه تسبیح سبز رو قبر بود من بهت گفتم فهیم تسبیح رو بردار تا دلت آروم بگیره
تسبیح رو برداشتی و خندون از گلستان اومدیم بیرون
به فاطمه ی زهرا با شنیدن این خواب فقط اشک میریختم و از خودم بابت لحن حرف زدنم با شهداو نیتی که فقط از سر لجبازی داشتم شرمنده بودم
فردای اونروز گل خریدم و رفتم گلستان شهدا و خدا رو هزاران مرتبه شکر این شروع رفت و آمد من به گلستان شهدا شد.نمیدونستم محیط گلستان شهدا اینقدر ارامبخشه،فکر میکردم اونجا هم فقط یه قبرستانه
ولی همون یه بار رفتن کافی بود تا متوجه تفاوت گلستان شهدا و قبرستان رو بدونم
خدا رو شکر یکی دوماه بعدحاجت روا شدم .ولی مهمتر از حاجتم اعتقاد و اعتمادی بود که به خدا و شهدا پیدا کردم
بااین خواب شهید تورجی زاده بهم فهموندن که شهدا حاضر هستند همه جا
از اعضای کانال التماس دعای فراوون دارم و رفتن یه گلستان شهدا رو توصیه میکنم بخدا بهشت رو زمینه
🌺🌺🌺