eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
31.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
260 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای عهد.mp3
1.78M
🔰دعای عهد 🎙با نوای استاد فرهمند من دعای عهد میخوانم بیا بر سر این عهد میمانم بیا 🌤🌿 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج🤲 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 💚سلام به چهارده معصوم(ع): 🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ 🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه 🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ 🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي 🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد 🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ 🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف 🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 ➡️@motevasselin_be_shohada ‌ 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣ 8⃣1⃣هجدهمین چله ی؛ 🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد 🌤کانال متوسلین به شهدا🌤 🖇 امروز " 3 خرداد ماه" 📌 چله 《هدیه به‌ چهارده‌ معصوم(ع) و شهید امروز》 🌻شهید والامقام "" 🌷🌷🌷 معرف: خانم سلیمی همشهری شهید🌺 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ➡️@motevasselin_be_shohada
شهید گرانقدر اروجعلی شکری🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: ۱۳۴۲ محل ولادت: لاجین تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۱ محل شهادت: غرب دیواندره مزار: گلزار شهدای زادگاه شهید ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰زندگینامه شهید «اروجعلی شکری» شهید شاخص نیروی انتظامی استان همدان که در بهمن ماه سال ۶۱ در جریان درگیری گروهک های کومله به شدیدترین نوع ممکن به شهادت می رسد 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🌷🍃شهید اروجعلی شکری در بهار سال ۴۲ در لالجین دیده به جهان گشود و به علت همزمانی تولدش با ماه مبارک رمضان، نام او اروجعلی گذاشته شد. او که در خانواده ای کشاورز به دنیا آمده بود پس از پایان تحصیلات دوران ابتدایی، ترک تحصیل کرده و برای کمک به معیشت خانواده در کارگاه کوچک سفالگری خود، مشغول به کار شد تا اندکی بار طاقت فرسای هزینه زندگی را بر دوش بگیرد. 🌹🍃به گفته اطرافیان، شهید شکری، فردی بسیار مهربان، باگذشت و سختکوش بود که همواره به فکر کمک رساندن به اطرافیان و آشنایان بود. او از همان کودکی پایبند مسجد و حسینیه بود و عشق به سید و سالار شهیدان در همه رفتار و گفتار این شهید بزرگوار دیده می شد. 🌱وی در تابستان سال ۶۱ به طور داوطلبانه به سربازی رفته و در پادگان آموزشی سقز مشغول فراگیری فنون نظامی می شود و پس از پایان دوره آموزشی به خدمت هنگ ژاندارمری سقز در پاسگاه اعزام شده و مسئولیت مخابرات و بیسیم چی را برعهده می گیرد. 🕊🥀بهمن ماه ۱۳۶۱ در جریان درگیری گروهک ضدانقلاب(گروهک کومله) با پاسگاه یازی بلاغی شهرستان سقز شهید شکری در حالیکه حامل کدهای بی سیم بوده، مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و برای اینکه پیام و رمز به دست مزدوران نیفتد آنها را می بلعد، دشمن که از به دست آوردن کد ها ناامید می شود برای تخلیه اطلاعاتی او را به شدت مورد شکنجه قرار می دهد به طوریکه چشمانش را بیرون می‌آوردند و پوست بدنش را زنده زنده جدا می کنند😭و در حالیکه هنوز جان در بدن داشته او را مثله کرده تا بتوانند کدهای مخابراتی را به دست بیاورند اما توفیقی به دست نمی آورند و عاقبت این شهید بزرگوار دعوت حق را لبیک می گوید. 🥀🍃پیکر شهید شکری به علت جراحات بسیار به سختی مورد شناسایی قرار می گیرد تا اینکه شبی در خواب پدرخود رفته و از او می خواهد که وی را به همراه ببرد که در نهایت پیکر شهید از ساییدگی کف های پا و زخم روی دست شناخته می شود. روحش شاد و یادش گرامی باد🕊🌷 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌹✨🥀🌹✨🥀🌹✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠آخرین خداحافظی😔 ♻️از زبان خواهر شهید: یک شب که به مرخصی آمده بود، مادر طبق معمول همه را به شام دعوت کرد و آن شب اروجعلی خداحافظی دیگری با همه کرد. از همه حلالیت می‌طلبید. و صبح روز بعد که می‌خواست برود مدام سفارش پدر و مادر و دیگر خواهر و برادرانم را می‌کرد و پدر مادر را کمی بیشتر از دفعات قبل در آغوش گرفت. بغضی را که قورت می‌داد به خوبی متوجه می‌شدم. 🔆چند روزی از رفتن اروجعلی گذشت و خبری از تماس‌های او نشد و پدرم از خانواده‌هایی که فرزندان آنها نیز در سقز خدمت می‌کردند پرس و جو کرد و فهمید که چند تن از نیروهای اهل لالجین اسیر شدند و پدرم می‌دانست که گفتن این خبر ممکن است برای مادرم درد آور باشد برای همین سعی کرد مطمئن شود و بعد به مادرم خبر داد. 🌀 این خبرها درست در زمانی ردّ و بدل می‌شد که دموکرات‌ها به سقز و مریوان و سنندج حمله کره بودند و طبق خبر رسیده، 300 نفر هم شهید شده بودند. و تصمیم گرفتین به مادر هم بگوییم که چون تعدادی شناسایی نشدند احتمالا اروجعلی اسیر شده و بعد از مدتی آزاد می‌شود. ⭕️پدرم با کارشناسان شناسایی به سقز رفتند و در یک سوله بزرگ که شهدا آنجا بودند به ایشان گفتند که پسر شما را نشناختیم و اگر شما هم نشناسید معلوم می‌شود که اسیر شده است و پدر که همه شهدا را می‌بینند می‌گوید که اروجعلی اینجا نیست و در همین هنگام پیکر دیگری می‌آورند که به طرز فجیعی شهیدش کرده بودند و پدرم دلش می‌سوزد و می‌گوید نه این هم پسر من نیست. لذا اطمینان پیدا می‌کنند که برادرم اسیر شده و بر می‌گردند. اما چند رو بعد پدرم حال عجیبی داشت و نگران بود و می‌گفت باید دنبال اروجعلی بروم و باز همان جوان شهید را دیده بود که نگاه پدر را مدام به سمت خودش جذب می‌کرد.   🕊🌷شهید در خواب از پدر می‌خواهد که بیاید او را ببرد ♨️40 روز گذشت و دلخوش بودیم که روزی برادرم بر‌گردد تا این که پدرم در یکی از شب‌هایی که مدام به فکر اروجعلی بود خواب می‌بیند که اروجعلی صدایش می‌کند که:" چرا چند سری که می‌آیی و روی من را باز می‌کنی من را با خودت نمی‌بری؟" و پدرم در حالی که خواب بود چنان از جایش بلند می‌شود که باعث می‌شود مادرم نیز بیدار شوند و چنان دست و پایش می‌لرزد و می‌گوید که باید به سقز بروم. ✅پدرم به همراه پسرخاله‌ام به سقز رفتند و از شهیدی که به قول پدرم همیشه جلوی در بوده می‌پرسند و آنها می‌گویند که او را تا تبریز و مشهد برده‌اند و شناسایی نشده و مجدد به اینجا برگرداندند. و پدر پارچه را کنار می‌زند و از پاهای زخم‌شده اروجعلی هنگام کار با سفال و سرامیک و از جوراب بافته شده مادر برای برادرم که در سرمای سقز بپوشد او را می‌شناسد که این پسر من است و همانجا حال پدرم به شدت بد می‌شود و او را به لالجین می‌آورند و از حال بد او مادرم نیز متوجه می‌شوند. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚معرفی کتاب از شهید شکری: «عهدی از جنس عشق»  زندگینامه و خاطرات شهید اروجعلی شکری، شهید شاخص نیروی انتظامی همدان است که توسط دفتر تحقیقات کاربردی فرماندهی انتظامی استان همدان به چاپ رسیده است ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞شهیدی که کد عملیات را قورت داد تا به دست مزدوران نیفتد اما....😭 🖇فتوکلیپ داستانی شهید اروجعلی شکری ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" اروجعلی شکری" نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 🕯️به نیت شهید "اروجعلی شکری" 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
زیارت عاشورا.pdf
253.3K
ا🔰 pdf زیارت عاشورا⇧ صلے‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدللھ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج🤲 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود. @hasbiallah2 👈خادم الشهدا ➡️@motevasselin_be_shohada 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 اعضای محترم کانال⤵️ سلام و عرض ادب بابت کانال معنوی و خوبتون. من راستش تابحال چله شهدا رو فقط به جهت تقرب و ارادت به شهدا برداشته بودم . یکی دوبار با نیت برداشتم ولی خیلی مصر به نیتهام نبودم . روایت‌های توسل رو که در کانال میخوندم همیشه میگفتم خوش به حالشون که اینقدر واضح شهدا رو توی خوابشون می بینن . خواب شهدا برام شده بود آرزو . تا اینکه دیشب خواب دیدم من و خواهرم توی یک مسیری داشتیم می رفتیم و جمعیت زیادی توی مسیر بودند . بعد یکی از فامیلهای نزدیکمون اومد ما رو واسه روضه حضرت معصومه دعوت کرد. ماهم دوست داشتیم بریم روضه هم از مسیر عقب نمونیم . بالاخره رفتیم روضه . وقتی برگشتیم دیدیم که مسیر خلوت و ما اصلا نمی دونستیم که باید از کجا بریم . یدفعه دو نفر رزمنده با لباسهای رنگ خاکی . به طرف ما اومدند . من یکیشون رو شناختم گفتم عه اینکه برادر تورجی زاده هست . وقتی به ما نزدیک شدند بدون اینکه ما چیزی بگیم شهید تورجی زاده گفتند اصلا نگران نباشین اشاره کردند به همرزمشون گفتند ایشون برادر علمدار هستند . علمدار ما هستند راه بلدند . جلو میرن . ماهم پشت سرشون . واقعا برادرانه و دلسوزانه و مهربانانه ما رو از نگرانی درآوردند. وقتی بیدار شدم به شدت حال خوبی داشتم . خدایا شکرت بابت این خواب 🤲😭 🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 سلام برخون پاک شهیدان مدت یکسال و نیم بودکه شوهرم بیکار شده بود .موعد اجاره خونمون تمام شده بود وصاحب خانه مدام میگفت که باید خانه را تخلیه کنید من عضو گروه متوسلین به شهدا شدم ..هر روز به نیت یک شهید زیارت عاشورا و.....میخواندم خیلی مضطر شده بودم ‌‌.با شوهر بیکار ‌اجاره هاو قسط وام های عقب افتاده ...هم زمان با چله شهدادر چله شهید نوید صفری شرکت کردم وبا دل شکسته ازشون خواستم حداقل صاحب خانه یه مهلتی بهمون بده .‌‌تا حداقل شوهرم سرکار بره ..حتما وقطعا شهدا کمک کردن ویک روز صاحب خانه گفت حالا شب عیدرا بشینید و بعداز ماه رمضان تخلیه کنید .دوباره آمدو گفت بعد از امتحانات تخلیه کنید ...هرهفته شوهرم به یک شرکت مراجعه میکرد وفرم پر میکرد ولی از هیچ کدام خبری نمیشد .من هر روز صلوات و‌..‌میخواندم .ولی به دلیل مشغله زیادی که داشتم چند روزی گروه را باز نمیکردم‌..از دو جا به همسرم گفتند که بیا برای آزمایشات سوءپیشینه وقتی گروه را باز کردم دیدم در گروه پیام هست که به مناسبت تولد شهید ابراهیم هادی نذر الویه ...ودرست یک روز قبل ازاین با کار همسرم موافقت شد ...من مدیون برادر شهیدم .ابراهیم هادی ونوید صفری هستم ودراین بین به گلزار شهدا رفتم واز شهید علیرضا کریمی کمک خواستم ...خلاصه که نمیدانم معجزه کدام شهید بزرگوار بود که همسرم الان کمتر از یک ماه است که در یک شرکت خوب مشغول به کار شده و صاحب خانه هم به ما مهلت داد ...امیدوارم به معجزه و کرامت این شهیدان صاحب خانه بشوم ..قبلا به گلزار شهدا میرفتم ،خیلی حس خوبی داشتم‌ولی درکی از شهدا نداشتم ولی الان وقتی میروم به عکس هر شهیدی که نگاه میکنم ..زنده بودن شهدا راحس میکنم وباهاشون دردو دل میکنم وحس میکنم که می بینندو میشنوند...وقطعا ویقینا که شهدا زنده اند .. 🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌷🌷 💟هادي هر جا ميرفت براي هيئت امام حسين هزينه مي كرد. ✳ درباره ي هيئت رهروان شهدا كه نوجوانان مسجد بودند نيز هميشه جزءبانيان هزينه هاي هيئت بود. 🔶زماني که هادي ساکن نجف بود، هر شب جمعه به کربلا مي رفت. 🔲در مدت حضور در کربلا ازدوستانش جدا مي شد و خلوت عجيبي با مولای خود داشت. 🔗خوب به ياد دارم که هادي از ميان همه ي شهداي كربلا به يك شهيد علاقه ي ويژه داشت. 🔵بعضي وقتها خودش را مثل آن شهيد مي دانست و جمله ي آن شهيد را تكرار مي كرد. 🌀هادي می گفت: من عاشق و غلام آقا ابا عبدالله هستم. چون در روز عاشورا به آقا حرفهايي زد كه حرف دل من به مولا است. 🌐او از سياه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اينكه لياقت نداردكه خونش در رديف خون پاكان قرار گيرد. 🍀من هم همين گونه ام. نه آدم درستي هستم. نه... ⭕در اين آخرين سفر هادي مطلبي را براي من گفت كه خيلي عجيب بود! 🔘هادي مي گفت: يك بار در نجف تصميم گرفتم كه سه روز آب و غذا كمتر بخورم يا اصلا نخورم تا ببينم مولای ما امام حسين در روز عاشورا چه حالي داشت. ✴اين كار را شروع كردم. روز سوم حال و روز من خيلي خراب شد. وقتي خواستم از خانه بيرون بيايم ديدم چشمانم سياهي مي رود. 🔷من همه جا را مثل دود مي ديدم. آنقدر حال من بد شد كه نمي توانستم روي پاي خودم بايستم. 🔲از آن روز بيشتر از قبل مفهوم كربلا و تشنگي و امام حسين را مي فهمم. 📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری ✍ ادامه دارد...
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌷🌷 ✳در حكايات تاريخي بارها خوانده ام كه زندگي در شهر نجف براي طلبه هاي علوم ديني همواره با تحمل مشقات و سختي ها همراه است. 💟برخي ها معتقد بودند كه اگر كسي مي خواهد همنشيني با مولتي متقيان اميرالمؤمنين داشته باشد بايد اين سختيها را تحمل كند. ⭕هادي نيز از اين قاعده مستثنا نبود. وقتي به نجف رفت، حدود يک سال و نيم آنجا ماند. 🔗تابستان 1392 و ماه رمضان بود كه به ايران بازگشت. مدتي پيش ما بود و از حال و هواي نجف مي گفت. ✳همان ايام يک شب توي مسجد او را ديدم. مشغول صحبت شديم. هادي ماجراي اقامتش را براي ما اينگونه تعريف کرد: ♦من وقتي وارد نجف شدم نه آنچنان پولي داشتم و نه كسي را مي شناختم كمي زندگي براي من سخت بود. 🔵دوست من فقط توانست برنامه ي حضور من را در نجف هماهنگ كند. 🔘روز اول پاي درس برخي اساتيد رفتم. نماز مغرب را در حرم خواندم و آمدم بيرون. ✴كمي در خيابان هاي نجف دور زدم. كسي آشنا نبود. برگشتم و حوالي حرم، جايي كه براي مردم فرش پهن شده بود، خوابيدم‼ 📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری ✍ ادامه دارد ...