#توسل
#کرامات_شهدا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود
@hasbiallah2 👈خادم الشهدا
➡️@motevasselin_be_shohada
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام به مدیر گروه و هم گروه های عزیز خدا رو بسیار شاکرم که هجدهمین چله شهدا در کنار شما خوبان روزیم شد نمی دونم چجوری به این کانال اضافه شدم کانال بسیار عالی و ارزنده دست مدیر درد نکنه الهی هرچی خوبیه از دستان پر مهر خدا بگیره همیشه از خدا میخواستم جایگاه این شهدا رو بهم نشون بده تا اینکه بعد گذشت سالها خوابی دیدم قبلا همین جا گفته بودم که سر فرصت خوابم رو تعریف میکنم من بواسطه خوابی که دیدم حدود ۱۰ و ۱۲ سال پیش شب ولادت امام حسن مجتبی ع در ماه رمضان اون سال ها
خواب دیدم ی شبی وارد قبرستان شهرمون شدم قبرستان بسیار تاریک ولی بسیار آرام و خنکی خاصی داشت ستاره ها می درخشیدن هوا بسیار لطیف قطعه ای که شهدا دفن هستن با اندازه سنگ قبرشون نور بسیار قشنگی به آسمان نور میفرستادن وجالب اینه که اولین شهید شهرمون در گوشه ای قبرستان کنار مادرش تدفین شدن که بعدا شهدا رو در مکان مشخصی دفن کردن این شهید اونجا مظلوم و تنها موند قبر اونم همین نور بود و قبرستون رو که نگاه میکردی بعصی قبرای مومنین بندرت ی نور خیلی ضعیفی دیده می شد مثل نور شمعی از فاصله ی خیلی زیاددیده بشه اینقده نور ضعیف می تابید اینجا بود که مقام والای شهدا برام مشخص شد ازقبل هم ارادت به شهدا داشتم ولی بعد این خواب ارادتم شدید شد و وابستگیم شدیدتر و خدا رو شکر که با این کانال آشنا شدم و به آرزوی قلبیم زیستن با شهدا رسیدم الانم تا کارم لنگ میمونه این شهدا و ائمه معصومین هستن گره گشا الهی خدا ما رو به معرفت و شناخت این عزیزان برسونه شهدا شرمنده ایم شرمنده
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
بسم رب الشهدا ...منو همه دکترا جواب کردند بعد چند ماه که چقدر آزمایش و دکتر رفتم همه گفتند به سرطان مشکوک هستید ...با توسل به حضرت زهرا ...و رفتن به دیدار شهید گمنام که به مدرسه پسر آوردند وفقط به اون شهید بزرگوار گفتم به خانم حضرت زهرا که خط مقدم شما شهید بود من مادر ندارم دهه فاطمیه بود خودتون پیش خانم سفارش من کنید شفا بگیرم اسیر بیمارستان دوا دکتر نباشم.. اسیر ودر رکاب شما اهلبیت وشهدا تا عمر دارم باشم ...یه شب قبل ازینکه بخوام برم پیش دکترم جوانی در خواب دیدم گفت من همون جوانم ...بوی عطر میداد گفت تو متوسل شدی به ما و رفیقام و مادر ما ...شما دکتر نمیخوای خانم حضرت زهرا خوبت کرده ...همش حالم دگرگون بود تا رفتم دکتر گفت خانم شما هیچ مشکلی نداری ...جواب رو دید با جواب قبلی گفت واقعا معجزه شده باورم نمیشه ...من ممنونم از شهدا واهلبیت ما رو تنها نمیزارن ...
من شدم نظر کرده خانم حضرت زهرا این شهید حاج قاسم شب وفات خانم ام البنین در خواب بهم گفت دعا مادرمون همراهت که من روز وفات خانم ام البنین مراسم براش گرفتم به نیت شهدا و خانم حضرت زهرا وخانم ام البنین ...ناخواسته بعد از ۳۸ سال آقا امام حسین من رو دعوت کرد کربلا برای اولین بار ...
🌷🌷🌷🌷
May 11
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌷#پسرک_فلافل_فروش🌷
#قسمت_شصت_و_چهارم
💟دوستي من با هادي ادامه داشت. زماني كه هادي در منزل ما كار مي كرد او
را بهتر شناختم.
🔘بسيار فعال و با ايمان بود. حتي يك بار نديدم كه در منزل ما سرش را بالا
بياورد.
🔆چند بار خانم من، كه جاي مادرهادي بود، برايش آب آورد. هادي فقط
زمين را نگاه مي كرد و سرش را بالا نمي گرفت.
✳من همان زمان به دوستانم گفتم:من به اين جوان تهراني بيشتر ازچشمان
خودم اطمينان دارم.
🔲بعد از آن، با معرفي بنده، منزل چند تن از طلبه ها را لوله كشي كرد. كار لوله كشي آب در مسجد را هم تكميل كرد.
🔗من و هادي خيلي رفيق شده بوديم. ديگر خيلي از حرفهايش را به من
مي زد.
🌟يك بار بحث خواستگاري پيش آمد. رفته بود منزل يكي از سادات علوي.
⭕آنجا خواسته بود كه همسرآينده اش پوشيه بزند. ظاهراً سر همين موضوع
جواب رد شنيده بود.
❇جاي ديگري صحبت كرد. قرار بودبارديگر با آمدن پدرش به خواستگاري
برود كه ديگر نشد.
🗣راوی حاج باقر شیرازی
⬅ادامه دارد...
📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری
✍ ادامه دارد ...
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌷#پسرک_فلافل_فروش🌷
#قسمت_شصت_و_پنجم
✳اين اواخر ديگر در مغازه ي ما چاي هم مي خورد! اين يعني خيلي به مااطمينان پيدا كرده بود.
🔗يك بار با او بحث كردم كه چرا براي كار لوله كشي پول نمي گيري؟ خب نصف قيمت ديگران بگير. تو هم خرج داري و...
🔘هادي خنديد و گفت: خدا خودش ميرسونه.
دوباره سرش داد زدم و گفتم: يعني چي خدا خودش مي رسونه❓
💟بعد با لحني تندگفتم: ما هم بچه آخوند هستيم و اين روايتهاراشنيده ايم.
🔆اما آدم بايد براي كار و زندگي اش برنامه ريزي كنه، تو پسفردا مي خواي زن
بگيري و...
🌀هادي دوباره لبخند زد و گفت: آدم براي رضاي خدا بايد كار كنه، اوستا
كريم هم هواي ما رو داره، هر وقت احتياج داشتيم برامون مي فرسته.
🔲من فقط نگاهش مي كردم. يعني اينكه حرفت را قبول ندارم. هادي هم مثل
هميشه فقط مي خنديد❗
⭕بعد مكثي كرد و ماجراي عجيبي را برايم تعريف کرد. باور کنيد هر زمان
ياد اين ماجرا مي افتم حال و روز من عوض مي شود.
✴آن شب هادي گفت: شيخ باقر، يه شب تو همين نجف مشكل مالي پيدا
كردم و خيلي به پول احتياج داشتم.
🌟آخر شب مثل هميشه رفتم توي حرم و مشغول زيارت شدم. اصلا هم حرفي درباره ي پول با مولا اميرالمؤمنين نزدم.
♦همين كه به ضريح چسبيده بودم، يه آقايي به سر شانه ي من زدوگفت:آقا
اين پاكت مال شماست.
🔵برگشتم و ديدم يك آقاي روحاني پشت سر من ايستاده. او رانميشناختم.
❇بعد هم بي اختيار پاكت را گرفتم.
هادي مکثي کرد و ادامه داد: بعد از زيارت راهي منزل شدم.
✉پاكت را بازكردم. با تعجب ديدم مقدار زيادي پول نقد داخل آن پاكت است❗
📎هادي دوباره به من نگاه كرد وگفت: شيخ باقر، همه چيز زندگي من و
شمادست خداست.
📌من براي اين مردم ضعيف، ولي باايمان كار مي كنم. خدا هم هر وقت احتياج داشته باشم برام مي ذاره تو پاكت و مي فرسته❗
🔳خيره شدم توي صورتش. من ميخواستم او را نصيحت كنم،امااوواقعيت
اسلام را به من ياد داد.
🔶واقعاً توكل عجيبي داشت. او براي رضاي خدا كار كرد. خدا هم جواب اعمال خالص او را به خوبي داد.
💟بعدها شنيدم که همه از اين خصلت هادي تعريف مي کردند. اينکه
کارهايش را خالصانه براي خدا انجام مي داد.
💵يعني براي حل مشکل مردم کار
مي کرد اما براي انجام کار پولي نمي گرفت.
🗣راوی:حاج باقر شیرازی
📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری
️
✍ ادامه دارد ...
🌷🥀یاد و خاطره شهدای پانزده خرداد گرامی باد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝