🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
9⃣1⃣نوزدهمین چله ی؛
🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد
🌤کانال متوسلین به شهدا🌤
🖇 امروز "#شنبه 9 تیرماه"
📌#روز_سیزدهم چله
《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
#غلامعلی_غریبرضا🌷🌷🌷
معرف: خانم فاطمه غریب رضا خواهر گرامی شهید 🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
➡️@motevasselin_be_shohada
شهید بزرگوار غلامعلی غریب رضا🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۴۸/۱۰/۱۱
محل ولادت: خوزستان_اهواز
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۴/۲۸
محل شهادت: شلمچه_عملیات رمضان
مزار: خوزستان_گلزار شهدای اهواز
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰زندگینامه شهید غلامعلی غریب رضا
°•[🌺🕊✨]•°
💐🍃شهید غریب رضا در سال ۱۳۴۸ در شب لیله القدر ۱۹ ماه مبارک رمضان متولد شدند. به همین دلیل ایشان غلامعلی نامیده شد.
ایشان از جمله یاران در گهواره امام خمینی (ره) در سال ۴۲ و یار صدیق ایشان در سالهای انقلاب و پس از آن بودند.
🥀 سرانجام در سال ۶۱ و در شب ۲۷ رمضان همچون مولای متقیان بی سر به شهادت رسیدند.
روحش شاد یادش گرامی🌷
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🕊🌿✨🕊🌿✨🕊🌿
🔻خاطرات دوست شهید غلامعلی غریب رضا
🌿خیلی با او رفیق بودم از سال دوم راهنمائی تا دو هنرستان هر روز از صبح تا شب با هم بودیم. کلاس که تمام می شد، با موتور به گردش می رفتیم یا در انجمن اسلامی مشغول فعالیت می شدیم
به هر بهانه ای حتی شب ها پیش همدیگر می رفتیم. با شروع جنگ، از هم جدا شدیم، او قبل از آن رفته بود عملیات سپاه و من نتوانسته بودم بروم، در عوض من به بسیج، به سوسنگرد و هویزه رفتم. همین امر موجب شد که از تحولات روحی او بی خبر بودم. او به سوی تعالی روحی و علو طبع می رفتم و من سرگرم خویش بودم و پز این را می دادم که در هویزه بودم و با شهدای بزرگواری همراه بودم. غافل از اینکه بابت این فرصت طلائی که خدا به من داده بود باید جواب می دادم.
اما او بی توقع و بی ادعا هم از نظر علمی رشد کرده بود و هم در مسیر سلوک قرار گرفته بود. وقتی هنرستان باز، و کلاس های درس بر قرار شد. من دنبال اداره و راه اندازی انجمن اسلامی افتادم. او که آمد توانست، مسئولیت اداره انجمن رابه عهده بگیرید.
انجمنی که، بازمانده شهدای گرانقدر بود و من با غرور خود را وارث و جانشین آنها می دانستم. به همین دلیل نتوانستم تحمل کنم که او رئیس انجمن اسلامی شده است. از او جدا شدم و برای خودم فراکسیونی درست کردم که با او و گروهش مخالفت می کرد. البته طبیعی است که نفس اماره در اینجا بسیار جولان می داد و علت واقعی آن نیز فقط و فقط غرور و خود برتر بینی بود.
برادرش با خواهر من ازدواج کرده بود و فامیل شده بودیم، خبردار می شدم که نماز شبش ترک نمی شود. نورانیت چهره اش را درک می کردم.
🔹 از دیدنش احساس خوبی به من دست می داد، گاهی آرزو می کردم که کاش دوباره همانطور با هم صمیمی بودیم. ولی هیهات که فاصله زیاد شده بود ومن خود این دوری را درک می کردم. او هم دیگر علاقه قبلی را به من نشان نمی داد. در هنگامی که درگیر و دار شکل و ظاهر بسیجی شدن بودم، او حقیقت را درک کرد. زمانی که من از گذر فرصت ها غافل بودم، او دنیا را مزرعه آخرت کرده بود.
این اواخر رابطه ما بهتر شد. اما دیگر آن ارتباط نبود. عملیات رمضان که شروع شد رفت جبهه، وقتی شنیدم که رفته، حسی بهم می گفت ، دیگر برنمی گردد، فردای آن روز من هم رفتم و ثبت نام کردم ، ولی به او نرسیدم، او رفت گردان نور و من به گردان نصر که بعدها شد ایثار و جعفر طیار ، رسیدم.
🔸ظهر روزی که قرار بود ، شب عملیات شود، به دلم افتاد که دنبالش بگردم. چون در خط مستقر بودیم و عراق هم شک کرده بود که می خواهد عملیات شود، بشدت سرمان آتش می ریخت، با این وضعیت رفتم سمت گردانشان که پانصد متری با ما فاصله داشت. بچه های آن گردان را می شناختم، از آنها سراغش را گرفتم، مرا به سنگری راهنمائی می کردند
اما داخل سنگر هم نبود.هم هوا بشدت گرم بود،(مرداد ماه دشت خوزستان) هم باد شن ها را به سر و صورتم می زد و هم عراق آتش باران می کرد. دوباره رفتم داخل سنگر نگاهی کردم او را ندیدم . با دلی پر غصه ، برگشتم.
شب رفتیم عملیات، اما موفقیتی نداشتیم، حداکثر تا پاسگاه زید رفتیم و همانجا مستقر شدیم. عملیات چندین روز طول کشید، الحق عملیات بسیار سختی بود. داغی هوا با طوفان های مثال زدنی شن، و آتش بی امان عراق که معلوم شد، از قبل از عملیات ما خبر داشته است، همه و همه عملیات رمضان را شاخص کرده بود. عراق پاتک های زیادی زد ولی موفق نبود در تمام این مدت ذهن من درگیر علی بود. نمی دانستم کجاست! هر روز جستجو می کردم غصه ای گنگ گوشه دلم را گرفته بود که خودم هم علتش را نمی دانستم.
♦️چند روز گذشت، یک روز صبح اول وقت، حجت الاسلام علیرضا غریب رضا (پسر عموی علی) را دیدم که آمده بود گردان ما، مرا که دید، سلام علیکی کردیم. دلهره داشتم ، می ترسیدم سراغ علی را بگیرم، بالآخره هم دل به دریا زدم و پرسیدم: از علی چه خبر روز عملیات هرچه گشتم نتوانستم او را پیدا کنم؟
به صورتم خیره شد و با تعجب نگاهم کرد و گفت: راستی راستی خبر نداری؟ قلبم نزدیک بود از سینه ام بیرون بیاید، به سختی خودم را سرپا نگه داشتم، برای اینکه کمی خودم را تسلی داده باشم، گفتم : مجروح شده؟
سرش را پایین انداخت، از سابقه ارتباط نزدیک ما و اختلافات بعدی مطلع بود، آرام گفت: نه شهید شده . زانوانم سست شد، دیگر نتوانستم خودم را سرپا نگه دارم. نمی دانستم چکار کنم ،حکم کسی را داشتم که زندگی را باخته بود.نمی توانستم حرفی بزنم، دلم از این میسوخت که آن روز نتوانسته بودم ببینمش، در سنگر بود ، روبروی چشم من، ولی من نمی بایست می دیدمش از خودم بدم می آمد.رابطه ما دو نفر روزی مثال زدنی بود،ولی در حساس ترین دوران مرا تنها رها کرده و رفته و حتی نگاهم نکرده بود.
😔من کجا و این سبک بالان عاشق کجا، آنها به دنیائی تعلق دارند، که لطف خدا چند روزی تورا با آنها جمع کرد. اما واقعاً به جمع آنها تعلق نداری.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🔷قسمت از وصیت نامه شهید غلامعلی غریب رضا؛
🌷وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى العَالَمِینَ
و اگر خدا بعضی را به وسیله بعضی دیگر دفع نکرده بود ، هر آئینه تباه شدی ولیکن خدا صاحب فضل است بر جهانیان .
و هذا شهر عظمته و کرمته و شرفته و فضلته علی الشهور
این ماه را مقام و کرامت و شرافتی عظیم عطا کردی و آن را بر سایر ماه ها فضیلت بخشید
🌷با درود و سلام بر امام زمان(عج) و نائب برحقش امام خمینی و آن رزمندگان راه خدا که با خون خود صفحات تاریخ اسلام را ورق می زنند و این چنین فضیلت و کرامتی را نسیب خود می سازند و با قلبی سرشار از اطمینان و خلوص الهی همچون پیامبر(ص) و یارانش عزم نبرد با قومی فاسق و فاجر را پیشه خود ساخته و راهی جبهه نبرد ایمان می شوند . ایمانی که فقط خداوند متعال توان و قدرت عطای آن را دارد و مشتاقان راهش به چنین درجه ای می رسند .
🌷و مکرو و مکرالله ولله خیر الماکرین
قوم یهود مکر ورزیدند با خدا ، و خدا در مقابل با آنها مکر کرد ، و از همه ، خدا بهتر مکر تواند کرد .
و چیزی که در جبهه ها به عینیت مشهود است ، دست خداوندی است که هر مکر و حیله ای از دشمنان حق را خنثی می کند .
چند کلمه ای برای برادران و خواهران داشته و آن اینکه بدانیم طبق آیه ی شریفه قرآن که می فرمایند :
مَنْ كانَ یُریدُ الحَیوةَ الدُّنیا وَ زینَتَها نُوَفِّ اِلَیْهِمْ اَعمالَهُم فیها وَ هُمْ فیها لا یُبْخَسونَ
کسانی كه طالب عیش مادی و زینت و شهوات دنیوی هستند ، ما مزد تلاش آن ها را در كار دنیا می دهیم و هیچ از مزد كارشان كم نخواهد شد. و مبادا ما از آن افرادی باشیم که در طلب دنیا با توجیهات بیهوده که تنها از فکر و اندیشه خودمان ترشح شده است پیروی کنیم ، چراکه تمامی اعمال و گفتار و کردارمان بسته به نیت و آن هدفی دارد که قلب ما بدان یقین پیدا کرده است . یعنی آن یقینی که نور الهی بر آن تابش نموده و نتیجه آن اخلاص در عمل ، رها شدن نفس انسان از هرگونه دنیاپرستی و هواپرستی و رسیدن به خداپرستی و اطمینان پیدا نمودن به هدف الهی خویش است یادآور می شوم : که شیطان به هر گونه ای زیرکانه باعث گمراهی انسان می گردد و موقعی که فکر می کنید به خدا نزدیک شده ایدو اعمالتان را برای او خالص گردانیده اید بر قلبها و دلهایتان با شرکت و حضور در نیت و قسط شما باعث انحراف و از بین رفتن ارزش عمل می گردد و یک پرده حجابی از تاریکی و ظلمت بر قلب شما می کشد و نفس اماره بالسوء عیوب خود را جلوه گر می سازد و آنجا است که انسان دچار معصیت و تباهی می گردد .
🌷 از برادران و خواهرانم به عنوان یک برادر کوچک می خواهم با آگاهی کامل همیشه در هر پیشامد و زمانی تا انقلاب مهدی (عج) مقلد و مدافع امام خمینی و روحانیت مبارز بوده و با دشمنان اسلام دشمن باشند و به خود هیچ تزلزل و شبهه ای راه ندهند .
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🕊🌹🌿🕊🌹🌿🌹🕊🌿
8.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایتگری
شهدا مادری بودند..🌱❣
شهدا رو مادرشون خرید...
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" غلامعلی غریب رضا " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃