May 11
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
#قسمت_یازدهم
پاورقی؛
۱ آن طور که آنجا مرسوم بود؛ مقدار زمینی را که معادل یک ساعت آب از ۲۴ ساعت تقسیمی ما بین زمین های کشاورزی می شد، اصطلاحاً می گفتند: یک ساعت ملک؛ و دو ساعت ملک ،دو ساعت آب تقسیمی از ۲۴ ساعت می شد.
می
گفت: نمی خوام
«اگه نگیری تا عمر داری باید رعیت باشی ها.»
عیبی نداره...
هرچی دلیل و استدلال آوردند، راضی نشد که نشد. حتی آنها را تشویق می کرد که از زمین ها نگیرند.می گفتند: «شما چکار داری به ما؟ شما اختیار خودت رو داری.»
آخرین نفری که آمد پیش عبدالحسین، صاحب زمین بود؛ همان زمینی که می خواستند بدهند به ما گفت: «عبدالحسین برو زمین روبگیر؛ حالا که از ما زور ،گرفتن من راضی ام که مال شما باشه از شیر مادر برات حلال تر». تو جوابش گفت: «شما خودت خبر داری که چقدر از اون آب ها و ملک ها مال چند بچه یتیم بی سرپرست بوده، اینا همه رو با هم قاطی کردن اگه شما هم راضی باشی حق یتیم را نمیشه کاری کرد.»
کم کم فهمیدم که چرا زمین را قبول نکرده بالاخره هم یک روز آب پاکی را ریخت به دست همه و گفت: «چیزی رو که طاغوت بده نجس در نجسه من همچین چیزی رو نمی خوام اونا یک سر سوزن هم تو فکر خیر و صلاح ما نیستن.
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
#قسمت_دوازدهم
وقتی هم که تنها شدیم با غیظ می گفت خدا لعنتش کنه " 1 " با همین کارهاش چه بلایی سر مردم در می
آره!»
آبها که از آسیاب افتاد خیلی ها به قول خودشان زمین دار شده بودند عبدالحسین باز آستین ها را زد بالا و رفت
کشاورزی برای این و آن . حسن فرزند اولم هفت ماهش بود ، اولین محصو ل گندم را که برداشت کردند آمدگفت::« از امروز باید خیلی مواظب
باشی».
گفتم: « مواظب چی؟»
گفت: «اولاً که خودت خونه بابام چیزی نخوری، دوما بیشتر از خودت مواظب حسن باشی که حتی یک ذره نون
بهش ندن».
با صدای تعجب زده ام گفتم: «مگر می شود؟!»
به حسن اشاره کردم و ادامه دادم «ناسلامتی بچه شونه.»
«نه اصلاً من راضی نیستم شما حواست جمع باشه.»
لحنش محکم بود و قاطع همان وقت هم رفت خانه پدرش به اتمام حجتی چیزهایی را که به من می گفت به آنها هم گفت خودش هم از آن به بعد خانه پدرش چیزی نخورد.
کم کم پائیز از راه رسید. یک روز بار و بندیلش را بست و راه افتاد طرف مشهد برای زیارت برعکس دفعه های قبل این بار خیلی طول کشید رفتنش.
پاورقی
۱ - منظور شهید برونسی، شاه مخلوع بود
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
▪️💎▪️
▪️اَلسَّلاَمُ عَلَي وَلِيِّ اللَّهِ وَ حَبِيبِهِ
اَلسَّلاَمُ عَلَي خَلِيلِ اللَّهِ وَ نَجِيبِهِ
💎سلام بر وليّ خدا و حبيبش
سلام بر دوست خدا و نجيبش
📓فرازی از زیارت اربعین
#اربعین
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
7.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این دلتنگم هوای کربلا دارد حسین💔😭😭
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
15.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از ما حاجت بخواهید، ما دستمون بازه...
#شهید_علیرضا_مرتضوی🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝