💐🌾💐🌾💐🌾💐🌾💐
🔰 زندگینامه شهید حمید قاسم پور
🌾🌺شهید حمید قاسم پور (اولین شهید مدافع حرم در شمال استان فارس) در سحرگاه شانزدهم اردیبهشت سال 1372 در سمیرم به دنیا آمد.
🌸🌱پدرش در سنین نوجوانی عازم جبهه شده بود و افتخار جانبازی در راه اسلام و میهن اسلامی را کسب کرد و مادرش نیز پدرش را در رخت شهادت می یابد و با واژه مقدس شهید و شهادت از همان اوان کودکی آشنا می گردد.
حمید دوران کودکی اش را تا سنین 8 سالگی در سمیرم سپری می کند و پس از آن همراه با خانواده به آباده می آیند.در همان دوران کودکی حس مسئولیت پذیری و مسئولیت طلبی ویژگی بارز این شهید بود به طوری که از همگان بیش از سن و سال کمش جنب و جوش و فعالیت اجتماعی داشت.از همان کودکی عضو فعال بسیج دانش آموزی و هلال احمر شد و در جلسات حلقه های صالحین و گردهمایی ها حضور چشمگیری داشت.
💐💫در دوره دبیرستان به عنوان سخنران و مدعو به مدارس می رفت و به تشریح مسائل فرهنگی می پرداخت. به دلیل فعالیت او در دوران دانشجویی نیز از او به عنوان فرهنگی فرهیخته نام برده می شود.
✨از جمله کارهای فرهنگی شهید ✨ :
تاسیس نمایندگی موسسه علمی رزمندگان در شهرستان آباده،
مربی گری حلقه های صالحین،
سرگروه دوره های یاوران ولایت،
حوزه نمایندگی ولایت فقیه،
بود.
🌷✨وی همچنین در برگزاری اردو های راهیان نور عاشقانه با سپاه و آموزش و پرورش همکاری داشت.ایشان توفیق حضور در چند دوره پیاده روی اربعین به کربلای معلی را داشتند تا اینکه در یکی از پیاده روی ها بعد از بازگشت از زیارت امام حسین (ع) عازم مشهد شده و سپس به زیارت حضرت معصومه (س) و شاهچراغ می رود.
🌻🍃در سال های اخیر که دشمنان تکفیری قصد تصرف و اهانت به مقدسات شیعه و حرم اهل بیت را داشته اند؛ایشان همیشه دغدغه حضور در جبهه های سوریه برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) را داشتند اما با توجه به اینکه اعزام به سوریه به راحتی صورت نمی گرفت در آخرین حضورش در پیاده روی اربعین 94 تصمیم گرفت در عراق بماند و در آن جبهه به دفاع در برابر تکفیری ها بپردازد اما پس از مدتی به ایران باز می گردد و تصمیم به اعزام به سوریه را می گیرد و علیرغم سن و سال کمش مورد تحسین فرماندهان قرار می گیرد و مسئولیت اطلاعات و عمیلیات گردان به او محول می شود و سرانجام در درگیری شدیدی که بین آنها و دشمن تکفیری رخ می دهد و همچون اربابش ابوالفضل (ع) از چند ناحیه از جمله دست و پا و چشم مورد اصابت قرار می گیرد.
🌹🕊و در روز سیزدهم فروردین سال 1395 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🌿💫🌹🌿💫🌹🌿
💌❣💌❣💌❣💌❣💌
✍📚دلنوشته وحید قاسم پور به برادر شهیدش حمید:
🌺🌾سلام دادا خوبی،حمیدم،الهی فدات بشم میدونی چند وقت هس چشم به راه دوختم تا دوباره قد و بالای زیباتو ببینم.
💫💐میدونی هنوزم شبا وقتی از خواب پامیشم به خدا میگم خدا جونم داداشم سالم برگرده و برا سلامتیت دعا می کنم.
بعد یهو یادم میاد که حمیدم شهید شده.
🌷🍃یادته همیشه بهت می گفتم داداشم تو بهترینی و تو با همه فرق داری.دیدی انقدر خوب بودی که بالاخره برا حضرت زینب هم برادری کردی.
🌹🌱حمیدم همیشه بیل و لودر و جرثقیل و ماشین های دیگه ای که خودت برام گرفتی را میذاشتی و با هم بازی می کردیم تو بازی خاک ریز درست می کردیم. تو از همون موقع می خواستی مرد بزرگم کنی که شجاع باشم.
می گفتی باید تحت هر شرایطی با دشمن بجنگیم و با دوستا مهربون باشیم.از همون موقع هدفت رو انتخاب کرده بودی و من نمی دونستم ولی از وقتی که شهید شدی همه وسایل رو گذاشتم تو کمد و کاری بهشون ندارم.یادته چقدر با هم دزد و پلیس بازی می کردیم.
🌻☘داداش امسال که تو نبودی پیشم تولد نگرفتم. حمید می دونی چقد گریه کردم که دیگه عمو نمیشم و بچه هام عمو ندارن.حمیدم چند وقته نبردیم استخر.
می دونی چقد دلم گرفته و چقد دلم تنگ شده.
داداش یادته شب 24 بهمن 94 که شب تولد حضرت زینب بود می خواستی از خونه بری بهم گفتی: دیدی بالاخره حضرت زینب حاجتمو داد. یادته مامان با گریه قرآن گرفت رو سرت و تو از زیرش رد شدی تو حیاط رو سرم بوسه زدی و گفتی دادا من دارم میرم سوریه و ان شاء الله شهید میشم نذار مامان گریه کنه. حمیدم می دونی چند وقته نه بغلم کردی و نه بوسم کردی. کی جواب این همه دلتنگی منو میده؟!
🌼🍀ولی خب خدا بزرگه. یادته همیشه بهم می گفتی وحید تو زودتر از من ازدواج می کنی. می خندیدم و می گفتم مگه میشه؟ دیدی شد چون تو اصلاً دل به این دنیا نبسته بودی. حمیدم می بینی هنوز بابا وقتی می خواد صدام کنه اول بهم میگه حمید. می بینی مامان هنوزم سر سفره برا تو هم بشقاب میاره و غذای مورد علاقت رو درست می کنه. حمید یادته هروقت خراب کاری می کردم نمی ترسیدم می دونستم داداش دارم و حمیدم تحت هر شرایطی تنهام نمی ذاره. حمیدم می دونی امسال اولین عیدی هس که بهم عیدی نمیدی. یادته پارسال قبل از اینکه بری سوریه برامون حساب باز کردی و عیدیمونو ریختی به حساب.
یادته همیشه بهم می گفتی شهادت آرزومه. یادته همیشه می گفتم حمیدم خیلی دوست دارم هیچ وقت تنهام نذار بلافاصله داستان 2 برادر وفادار برام می گفتی.
🌺🪴یادته همیشه شبا پیش هم می خوابیدیم هر شب برام قصه یه شهید رو می گفتی. یادته رفتی مسافرت پیراهن شهید همت را برام گرفتی.
🌾✨راستی دادا یادت هس پارسال شب یلدا تو بشقاب میوت با پوست پرتقال نوشتی یا زینب. حمیدم یادته می گفتی حفظ ایمان مثل نگه داشتن آتش در دسته،من نمی خوام گناه کنم برام دعا کن. الان متوجه شدم تو لیاقت شهید شدن رو داشتی. تو آسمانی بودی اما ما چی؟ حمید یادت هس چقدر می بردیم میدان تیر و کلاس اسلحه شناسی ولی الان چند وقته که نبردیم؟ حمیدم یادت هس 11 فروردین 95 تماس گرفتی با هممون صحبت کردی به مامان گفتی تا 25 فروردین ان شاء الله ایرانم ولی طی صحبت به پدر گفتی که پدر جان من تا 15 ایران هستم. به مامان چیزی نگفتم چون مادر است و چشم به راه. حمید روز 13 که رفتیم بیرون خیلی دلمون گرفته بود و گریه کردیم. مامان به نیت سلامتی تو سبزه گره زد و تو هم با اربابت و سالار شهیدان آخرین سبزه عمرت را در حلب گره زدی.
🌹اسفند و دود کنید حمید اومده🌹
🌹با کت و شلوار سفید اومده🌹
🌸تیر و تفنگ چشم حمید من کو؟🌸
🌸صورت زیبای حمید من کو؟🌸
🌺دشمن دین داغم و پس می گیرم🌺
🌺قناری باغم و پس می گیرم🌺
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🌿💫🌹🌿💫🌹🌿
💐🍃💫💐🍃💫💐🍃💫
📝✨فرازهایی از وصیت نامه شهید مدافع حرم حمید قاسم پور :
🌹بسم رب الشهداء🌹
✨خداوند را شاکرم که به این عبد حقیر گناهکار در این برهه زمانی توفیق داد که به عنوان کوچکترین عدد در لشکر فدائیان آل ا… قرار بگیرم.
حقیر کسی نمی باشم که بتوانم وصیتی به دیگران کنم اما چند توصیه دارم. ✨
🌾💫همیشه یادمان باشد ما در این دنیا آمده ایم که آماده باشیم برای آخرت.
آماده شویم برای اینکه ثابت کنیم از نسل و تبار امیر المومنین (ع) هستیم.
همیشه بایستی آماده برای دفاع از این آرمان باشیم.
اما توصیه کوچکی به دوستان هم سنی های خودم دارم که تمام این عزیزان را سفارش به تقوا و علم آموزی می کنم امروز می بایستی سنگرهای علم را فتح کنیم.
💐🌱پدر و مادر عزیزم اگر امروز این توفیق نصیب من گردیده است،فقط از پاکی لقمه ای که شما به من داده اید است.
لذا خواهشمندم که در تشییع من گریه نکنید که خدای ناکرده دل دشمنان اسلام شاد گردد. اما همیشه یادمان باشد که جبهه کفر دشمن ما بوده و خواهد بود.
همیشه در خاطرمان باشد که امام عصر (عج) در میان ما هست و ناظر به اعمالمان هست، کاری نکنیم که باعث ناراحتی آن حضرت گردد و خدا را شاکر باشیم که در زمانی زندگی می کنیم که رهبری فرزانه شجاع و مومن داریم. پس بر همه ما وظیفه است که در همه حال یاریش نماییم و در اخر هم باز خدا را شاکر هستم که به این عبد حقیر توفیق داد که در خیل نوکران آل ا… باشم.
🌸🍃و در آخر از تمام عزیزان و بزرگوارانی که این حقیر باعث رنجش و یا حقی از آنها را تضییع نموده ام به ویژه پدر و مادرم طلب بخشش دارم.
🕊۱۳۹۴/۱۰/۱۹🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🕊✨🌷🕊✨🌷🕊
43.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مستند زندگی شهید مدافع حرم «حمید قاسم پور» با عنوان شاه شمشاد قدان
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام " حمید قاسم پور" نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت شهید مدافع حرم حمید قاسم پور
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
زیارت عاشورا.pdf
253.3K
ا🔰 pdf زیارت عاشورا⇧
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
#توسل
#کرامات_شهدا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود
@hasbiallah2 👈خادم الشهدا
➡️@motevasselin_be_shohada
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام من الان بیست روزه یک مشکل بیماری برام پیش آمده بود خیلی مریض بودم هر چه دارو درمان کردم نتیجه نداد
دو روز پیش دیگه واقعا خسته شده بودم، کتاب سلام بر ابراهیم را میخواندم متوسل شدم به شهید ابراهیم هادی، شهید جهاندیده و شهید سید مجتبی علمدار گفتم ازتون میخوام کمکم کنید مریضیم برطرف بشود تا شب نشده کلا بهبودی پیدا کردم😢
شادی روح همه شهدا صلوات بفرستید
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
سلام
من یه دختر دارم که ۷ سال از ازدواجش میگذشت و بچه نداشت
پارسال یک شب تلویزیون در مورد شهید آرمان علی وردی برنامه داشت.
با دیدن ماجرای آرمان حالم خیلی بد شد و زار زار گریه کردم.
برنامه که تموم شد ناگهان به دلم افتاد گفتم آرمان جان تو رو به حق امام حسین برای دخترم از خدا فرزند طلب کن. اگر پسر شد اسمشو می ذاریم آرمان.
دخترم باردار شد و فرزندش پسر بود.
اما هم خودش و هم دامادم دوست داشتند اسمشو بذارن علی. من هم گفتم باشه. هرجور خودتون صلاح بدونید
این ماجراها گذشت تا زمان زایمان دخترم فرا رسید.
درد دخترم شروع شده بود، اما زایمانش طول کشید و کم کم ضربان قلب بچه نامنظم شد و دکتر گفت ممکنه بچه بمیره. در این موقع دامادم که به شدت نگران بود در دل خودش نیت می کنه که اسم بچه رو آرمان بذاره و بلافاصله بعد از نیتش به طرز معجزه آسایی دخترم زایمان کرد.
همین که بچه به دنیا اومد دامادم رفت و برای گرفتن شناسنامه اقدام کرد. می گفت ترسیدم یک روز بگذره و تردید کنم در گذاشتن اسم.
آرمان ما الان ۱۰ ماهه است
و امیدوارم رهرو راستین راه شهدا باشه
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
May 11
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
یک قطره اشک
#قسمت_صد_و_هفت
نه ما می خوایم کارهاشون رو بکنیم که از تهران برن مکه
زود رفتم تو و شناسنامه اش را آوردم گرفتند خداحافظی کردند و رفتند.
دو روز بعد شناسنامه را آوردند و گفتند: «الحمدالله همه ی کارها جور شد.»
یکی شان بسته ای داد به ام
«چیه؟»
«لباس احرام آقای برونسیه»
قضیه ظاهراً جدی شده بود گفتم:«خب ایشون که هنوز جبهه هستن!»
«وقتش بشه، خودشون می آن مشهد»
وقتی رفتند آمدم تو نفسی تازه نکرده بودم باز زنگ زدند.
«دیگه کیه؟!»
رفتم دم در، زن همسایه بود.
«زود بیا که تلفن داری»
«کیه؟»
«آقای برونسی»
نفهمیدم چطور خودم را رساندم پای تلفن گوشی را برداشتم سلام کرده و نکرده جریان را به اش گفتم:: با صدای
بلند خندید گفت:« مکه کجا؟ ما کجا؟»
فکر کردم دارد شوخی می کند. کمی بعد فهمیدم نه واقعاً خبر ندارد به خنده گفتم:
«شما کجای کار هستین؟
حتى لباس احرام هم براتون خریدن»
«نه حاج خانم،ما مکه ای نیستیم»
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
یک قطره اشک
#قسمت_صد_و_هشت
بالاخره هم باور نکرد شاید هم کرد ولی خودش را به قول خودش، لایق نمی دانست.
دو روزمانده به حرکتش آمد روز بعد خداحافظی کرد و رفت تهران ،از آن جا هم مشرف شد حج
قبل از رفتنش پرسیدم «کی بر میگردین؟»
گفت: «ان شاءالله اگر به سلامتی برسم تهران، زنگ میزنم خونه همسایه و به تون میگم.»
دو سه روز بعد، برادر خودش و برادر من آمدندخانه، گفتم :«خوبه وقتی آقای برونسی برگشتن براشون دست و پایی بکنیم»
برادرش خندید گفت: «من گوسفندش رو هم خریدم، تازه یک گوسفند هم داداش خودتون خریده».....
خودم هم از همان روز دست به کار شدم به قول ،معروف دیگر سنگ تمام گذاشتیم حتی بند و بساط بستن یک طاق نصرت را هم جور کردیم گفتیم وقتی از تهران زنگ زد سریع سرکوچه می بندیمش
همه ی کارها روبراه شد. یک روز رفتم پیش مادرم که خانه اش نزدیک خودمان بود گرم صحبت بودیم یکدفعه یکی از همسایه ها در نزده دوید تو! نگاهش هیجان زده بود.
«چه خبره؟!»
«بدو که آقای برونسی از مکه اومدن.»
«نه!»
از تعجب یکه ای خوردم گفت:«باور کن برگشته الان تو خونه است.»
نفهمیدم چطور چادر سر کردم دمپایی ها را پا کرده و نکرده دویدم طرف خانه، تو که رفتم دیدم بله با دو تا حاجی دیگر کنار اتاق نشسته است روی لبش لبخند بود.
مادرم هم رسید بچه ها و کم کم برادرش و بقیه هم آمدند با همه روبوسی کرد و احوالپرسی، خنده از لبش نمی رفت با دلخوری به اش گفتم:« برای چی بی سرو صدا اومدین؟!»
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
#ارسالی_اعضا🌹
با عرض سلام و خسته نباشید
در حرم آقا امام رضا(ع) و در کنار مزار شهید آیت الله رئیسی عزیز دعاگوی تمامی اعضای کانال بودم. ان شاالله که همه دوستان حاجت روا بشوند.
با تشکر
@motevasselin_be_shohada