eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
32.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
249 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣ 1⃣2⃣بیست‌و‌یکمین چله ی؛ 🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد 🌤کانال متوسلین به شهدا🌤 🖇 امروز " 3 مهر ماه" 📌 چله 《هدیه به‌ چهارده‌ معصوم(ع) و شهید امروز》 🌻شهید والامقام 🌷🌷🌷 معرف: خواهر گرامی شهید🌺 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ➡️@motevasselin_be_shohada
شهید بزرگوار محمدرضا رجبی 🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: ۱۳۴۹/۱۱/۶ محل ولادت: یزد تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۰ محل شهادت: شلمچه _ عملیات کربلاء ۵ نحوه شهادت: اصابت گلوله به چشم راست مزار: گلزار شهدای خلد برین یزد ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🌾💐🌾💐🌾💐🌾💐 🔰 زندگینامه شهید محمدرضا رجبی 💐🌿شهید محمّدرضا رجبی،فرزند حسین،در ششم بهمن ماه سال ۱۳۴۹ هجری‌شمسی در خانواده‌ ای مذهبی و متوسط در یزد پا به عرصه وجود گذاشت. 🌼🍀پدرش اهل روستای هامانه از توابع بخش خرانق اردکان بود که جهت اشتغال به یزد مهاجرت کرد و در آنجا مسکن گزید. 🌺🌱والدین نام فرزند خویش را که پنجمین فرزند آنها بود،ترکیبی از نام رسول خدا (ص) و ولی نعمت ما ایرانیان امام رضا “محمّدرضا” انتخاب کردند و در تربیتش کمر همّت بستند.گویا از همان اوّل احساس کرده بودند در آینده خبرهایی خواهد بود.محمّدرضا همزمان با رشد جسمی،پایه‌های اعتقادی و دینی‌ اش نیز مستحکم می‌شد. 🌸🪴قبل از دبستان قرائت قرآن را در مکتب فرا گرفت.در ۶ سالگی به مدرسه رفت. دوره ابتدایی را در دبستان شیخداد یزد و دوره راهنمایی را در مدرسه راهنمایی طراز یزد با موفّقیّت گذراند.تربیت صحیح و اعتقادات استوار خانواده او را بر آن داشت تا پس از پایان دوره‌راهنمایی،تحصیل علوم جدید را رها نموده و علوم حوزوی را فرا گیرد؛لذا راهی مدرسه علمیه امام خمینی(ره) یزد شد و به تحصیل علوم دینی پرداخت. 🌻☘او در زمان انقلاب اسلامی ایران ۸ سال بیشتر نداشت؛ولی با وجود سن کم همراه والدین در مراسم انقلاب حضور می‌ یافت و درس شرف و آزادگی می‌ آموخت. عاشق امام و انقلاب بود.علاوه بر حضور در مراسم مذهبی،جلسات دعا،قرآن،نماز جماعت و جمعه،مقیّد به انجام نماز شب و راز و نیاز شبانه بود. 🌷💫مردمی بود و اجتماعی. برای والدین احترامی خاص قائل بود. در اوقات فراغت به پدر کمک می‌کرد. زمانی‌ که امام خمینی(ره) جوانان را به جبهه فراخواند،محمّدرضا وقت را غنیمت شمرد و به ندای امام پاسخ مثبت داد. 🌼🌿در بسیج ثبت نام کرد و پس از آموزش نظامی،کلاس درس و بحث و آغوش گرم خانواده را رها کرده،‌سنگر نشینی عشق و ایثار و هم‌ نشینی با قدسیان و جهاد و مبارزه را برگزید و راهی جبهه‌ های نور بر علیه ظلمت شد. 🌻🌾او گمشده خویش را در جبهه‌ ها جستجو می‌کرد.پس از مدّتی مبارزه و جهاد،به کلاس درس برگشت؛امّا دیری نپایید که طاقت نیاورد و مجدداً راهی جبهه شد. 🌹🕊سرانجام این طلبه روشن ضمیر و عاشق،پس از ۵ ماه حضور در جبهه‌ها و عشق بازی با محبوب خویش در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۲۰ در منطقه عملیّاتی شلمچه و در عملیّات کربلای ۵ بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به چشم راستش،شربت شهادت نوشید و با پرواز روح بلند و ملکوتیش‌ از جسم کوچک و خاکی خود به آسمان پر کشید. 🕊🌷پیکر پاکش پس از تشییع با شکوه در گلزار شهدای یزد،خلدبرین،به خاک سپرده شد و در روستای هامانه نیز به یاد او صورت قبری به یادگار بسته شد تا قوّت قلبی باشد برای دوستان،آشنایان و خویشانش و چراغی فرا راه آنها. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌹🌿💫🌹🌿💫🌹🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🍃💫💐🍃💫💐🍃💫 📝✨فرازی از وصیت نامه شهید محمدرضا رجبی : 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 💐💫از این‌ که در بین شما نیستم،غمگین نباشید؛ زیرا دیر یا زود باید می‌ رفتم تا چه بهتر با مرگ سرخ برویم و بدانید که این شهادت افتخاری است و عنایت خداوند نه غضب خداوند. 🌺🌾بعضی خیال می‌کنند شهادت به خاطر این است که انسان کار بدی کرده،‌نه مطمئناً کار خیلی خوبی کرده که خدا عاشق او شده. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌷🕊✨🌷🕊✨🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥از کدوم مامان، بابا شهید برات بگم؟ 🥺💔😔 🎙حاج حسین یکتا ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام " محمدرضا رجبی" نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 🕯️به نیت شهید محمدرضا رجبی 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
زیارت عاشورا.pdf
253.3K
ا🔰 pdf زیارت عاشورا⇧ صلے‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدللھ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج🤲 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود @hasbiallah2 👈خادم الشهدا ➡️@motevasselin_be_shohada 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 اعضای محترم کانال⤵️ سلام خسته نباشید خدارا شکرمیکنم که با گروه شما آشناشدم ازطرف خواهرم حتما لطف خدا بوده من خیلی حاجت دارم وقتی خاطرات اون شهید بزرگوارخوندم که قرض یه بنده خدا را داده اون شهیدی که حاج قاسم تو خواستگاری پسرش فرستاده خیلی دلم گرفت گفتم چقدر توقعت زیاده اون پسرش بوده اون یکی هم که قرضش داده داشته کار رضای خدا انجام می‌داده. من کی هستم گفتم اگر واقعا کنار من هستین یه نشونه بدین یک روز دیگه بیشتر نمونده بوده برای ثبت نام دخترم دختربزرگم گفت مامان چکار میکنی گفتم خدا کریمه به برادر بزرگوارم شهیدمرتضی عطایی گفتم کمکم کن چند ساعت طول نکشید که یه بنده خدا زنگ زد احوال پرسی گفت یه شماره کارت بده تا مقداری پول بزنم حساب دخترت برای مدرسش. خیلی شوکه شدم. فهمیدم که این بزرگواران کنار ماهستن وحواسشون به همه چی هست باز هم خدارا شکر 🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 سلام خسته نباشید بابت کانال خوبتون من خیلی شهدا رو دوست دارم خدا گواهه به شهدا حسودیم میشه چله برای شهدا خیلی برمیدارم چند سال پیش،شب پسر خاله شهیدم رو خواب دیدم که اومد خونه شون گفت مادر سفره ابالفضل که نذر کرده بودی بنداز خورشیدت داره طلوع میکنه. من اول صبح زنگ زدم به خالم خدا رحمتش کنه خیلی گریه کرد گفت دلم روشن شد بعد از چند روز از بنیاد شهید زنگ زدن گفتن پیکر مطهر شهیدتان پیدا شده از اون روز من خیلی نذر پسرخالم که اسمش مسعود افشاریان هست میکنم خیلی هوامو داشته ازش ممنونم الهی در اون دنیا هم هوامونو داشته باشه ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🟣خاک های نرم کوشک🟣 یک قطره اشک بقیه هم انگار تازه فهمیدند چی شده شروع کردند به اعتراض گفت:« اصلا ناراحت نباشین، فردا صبح زود إن شاء الله می خوام مشرف بشم حرم، وقتی برگشتم هر کار دلتون خواست بکنید.» دلخورتر شدم رو کردم به برادرم با ناراحتی گفتم :«شما چرا همین جور وایستادی؟» «چکار کنم آبجی؟» «اقلاً برین یکی از گوسفندها رو بیارین سر ببرین» به شوخی گفت:« من الان این جا خودم رو می کشم و گوسفند رو نه ،حال آقا خیلی ضد حال زد به ما.» گفت که:«من فردا صبح مشرف میشم حرم، شما طاق ببندید، گوسفند بکشید، خلاصه هر کار دارید بکنید.» حرصم در آمده بود گفتم:«الان کارتون خیلی اشتباه بود مردم فکر میکنن ما چون نمی خواستیم خرج بدیم و از کسی پذیرایی کنیم،شما بی سرو صدا اومدین» «شما ناراحت نباشین، تا فردا صبح.» صبح فردا، دم اذان آماده ی رفتن شد گفت: «اصلاً نمی خواد دستپاچه بشین، ما سه نفری مشرف می شیم حرم و تا ساعت ده نمی آیم.» از خانه رفتند بیرون دیگر خاطر جمع بودم ساعت ده می آیند. بچه ها هنوز از خواب بیدار نشده بودند فکر آماده کردن صبحانه بودم یکدفعه در زدند رفتم دیدم هر سه تاشان برگشتند! «شما که گفتین ساعت ده می آین؟» چیزی نگفت آن دو نفر حاجی رفتند توی خانه، من هم خواستم بروم صدام زد:«بیا این جا کارت دارم» رفتم نگام کرد گفت:«شما که میخواین طاق ببندین مگر من رفتم اسم عوض کنم؟» ادامه دارد.... 🌷🌷🌷🌷🌷
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🟣خاک های نرم کوشک🟣 یک قطره اشک چیزی نگفتم دنبال حرفش را گرفت «حالا خدا خواسته مشرف شدم مکه و مدینه، نرفتم که اسم عوض کنم، رفتم زیارت توفیقی بوده نصیب شده.» دقیق شد تو صورتم گفت :«خوب گوش بده ببین چی می خوام بگم من یک بسیجی ام، فرض کن که تو جبهه چند نفری هم زیر دست من بودند " 1 ". مثل همین شهید صداقت " ۲. و شهدای دیگه، خودت رو بگذار جای همسر اونا که یک کسی با شرایطی که گفتم، رفته مکه و ،برگشته حالا هم طاق بسته، شما از اون جا رد بشی با خودت چی میگی؟ اون هم تازه با چند تا بچه ی کوچیک؟» باز چیزی نگفتم. پرسید: «نمیگی: ها شوهر ما رو کشتن خودشون اومدن رفتن مکه همین رو نمی گی؟» ساکت بودم قسمم داد جوابش را بدهم و راست هم بگویم سرم را انداختم پایین کمی فکر کردم آهسته گفتم:« شما درست میگی» انگار گرم شد گفت: «اگر یک قطره اشک از چشم یتیم بریزه می دونی خدا با من چیکار می کنه زن؟ اطاق بستن یعنی چی؟ مراسم چیه»؟» وقتی دید قانع شدم گفت:« حالا هر کس می خواد بیاد خونه ی ما قدمش رو چشمهامون،ما خیلی هم خوب ازشون پذیرایی می کنیم.» تا سه روز مهمان ها همین طور می آمدند و می رفتند ما هم پذیرایی می کردیم. پاورقی ۱ - تا بعد از شهادت آن بزرگوار نمی دانستم که در جبهه مسؤولیت دارد ۲ _از شهدای محله طلاب،مشهد،که همسایه ی ما بود. ادامه دارد.... 🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا