❣🕊همیشه در کار خیر پیش قدم بود.
دوست داشت از صبح تا شب مشغول کار برای رضای خدا باشد.
دفترچه ای داشت که برنامه ها و کارهایش را داخل آن می نوشت.
روزی که خیلی برای خدا کار انجام می داد، بیشتر از روزهای قبل خوشحال بود.
یادم هست یکبار به من گفت:
امروز بهترین روز من است، چون خدا توفیق داد گره از کار چندین بنده خدا وا کنم.
به هیچ یک از تعلقات دنیا دل خوش نمی کرد.
هیچ چیز او را راضی نمی کرد، مگر اینکه دل یک انسان را بخاطر خدا خوش کند.
لباس نو نمی پوشید.
می گفت:
هر زمان تمام مردم توان پوشیدن لباس نو و زیبا داشتند، من هم می پوشم.
به روایت: خواهر شهید ابراهیم هادی🌹🌹🌹
از کتاب سلام بر ابراهیم ؛ جلد دوم ، ص۱۵۶
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌷🍃🌻🍃🌷
✨ ابراهیم همیشه از خدا میخواست گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست.
🌹⚡💗⚡🌹
🕊در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) یادبودی است که خیلیها با دیدن عکس صاحب آن و عنوان «شهید گمنام»🌷که روی سنگ مزار نوشته شده، میروند و زائر شهید مفقودالاثر «ابراهیم هادی» میشوند؛
🌺شهیدی که برای بچههای جنوب شرق تهران و کسانی که اهل دل هستند، خیلی عزیز است
البته این شهید برای جوانهایی که کتاب «سلام بر ابراهیم» را خواندند، حال و هوای دیگری دارد.
💥شهید «ابراهیم هادی» از شهدای جاویدالاثر عملیات والفجر مقدماتی ست که کتاب خاطراتش از محبوبترین کتابهای چندسال اخیر میان جوانهاست.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🔰وصیت نامه شهید والامقام ابراهیم هادی
|🇮🇷🌤💐|
بسم رب الشهداء و الصديقين
اگر چه خود را بيشتر از هر كس محتاج وصيت و پند و اندرز ميدانم، قبل از آغاز سخن از خداوند منان تمنّا ميكنم قدرتي به بيان من عطا فرمايد كه بتوانم از زبان يك شهيد، دست به قلم ببرم چرا كه جملات من اگر لياقتي پيدا شد و مورد عفو رحمت الهي قرار گرفتم و توفيق و سعادت شهادت را پيدا كردم، به عنوان پرافتخارآفرين وصاياي شهيد خوانده ميشود.
خدايا تو را گواه ميگيرم كه در طول اين مدت از شروع انقلاب تاكنون هر چه كردم براي رضاي تو بوده و سعي داشتم هميشه خود را مورد آزمايش و آموزش در مقابل آزمايشها قرار دهم.
اميدوارم اين جان ناقابل را در راه اسلام عزيز و پيروزي مستضعفين بر متكبرين بپذيري.
خدايا هر چند از شكستگيهاي متعدد استخوانهايم رنج ميبرم، ولي اهميتي نميدادم؛ به خاطر اينكه من در اين مدت چه نشانههايي از لطف و رحمت تو نسبت به آنهايي كه خالصانه و در اين راه گام نهادهاند، ديدهام.
خدايا، اي معبودم و معشوقم و همه كس و كارم، نميدانم در برابر عظمت تو چگونه ستايش كنم ولي همين قدر ميدانم كه هر كس تو را شناخت، عاشقت شد و هر كس عاشقت شد، دست از همه چيز شسته و به سوي تو ميشتابد و اين را به خوبي در خود احساس كردم و ميكنم.
خدايا عشق به انقلاب اسلامي و رهبر كبير انقلاب چنان در وجودم شعلهور است كه اگر تكهتكهام كنند و يا زير سختترين شكنجهها قرار گيرم، او را تنها نخواهم گذاشت.
و به عنوان يك فردي از آحاد ملت مسلمان به تمامي ملت خصوصاً مسئولين امر تذكر ميدهم كه هميشه در جهت اسلام و قرآن بوده باشيد و هيچ مسئله و روشي شما را از هدف و جهتي كه داريد، منحرف ننمايد.
ديگر اين كه سعي كنيد در كارهايتان نيت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرك و ريا، حسادت و بغض پاك نماييد تا هم اجر خود را ببريد و هم بتوانيد مسئوليت خود را آنچنان كه خداوند، اسلام و امام ميخواهند، انجام داده باشيد اين را هرگز فراموش نكنيد تا خود را نسازيم و تغيير ندهيم، جامعه ساخته نميشود.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
ابراهيم هادی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
❌عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم.آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند می شد ومرتب صدای انفجار می آمد. اما من هنوز امید داشتم.با خودم گفتم:ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد.
من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم.احساس کردم از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است.با دقت بیشتری نگاه کردم.کاملاً مشخص بود،سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند وزخمی وخسته به سمت ما می آمدند .معلوم بود از کانال می آیند.فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم.به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند. پرسیدم:از کجا می آیید.
حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها خواست . سریع قمقمه رو به او دادم.دیگر دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزید. وسومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند:از بچه های کمیل هستند.
با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه ها چی شدن؟ در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
ادامه👇
🌿🌹✨
هول شده بودم.دوباره وبا تعجب پرسیدم:این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟ باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود.
عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد. یکی از اون سه نفرپرید توی حرفش و گفت:همه شهدا رو ته کانال هم می چید .آذوقه وآب رو پخش می کرد،به مجروح ها می رسید.اصلاً این پسر خستگی نداشت.
گفتم :مگر فرمانده ها ومعاون های دوتاگردان شهید نشدن ، پس از کی داری حرف می زنید؟
گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش ، موهایش این جوری بود ... ، لباسش اون جوری و چفیه... . داشت روح از بدنم جدا می شد.سرم داغ شده بود.آب دهانم را قورت دادم.اینها همه مشخصه های ابراهیم بود.با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم وگفتم:آقا ابراهیم الان کجاست؟ گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود وبه ما گفت :تا می تونید سریع بلند بشیدو تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید. یکی ازاون سه نفر هم گفت:من دیدم که زدنش.با همون انفجار اول افتاد روی زمین.
این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود.
چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمود وند از بچه های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود:
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚معرفی کتاب از شهید ابراهیم هادی:
✅《 سلام بر ابراهیم》
کاری است از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که در قالب زندگینامه ای مختصر و ۶۹ خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است🌷
این نوشتار حاصل بیش از پنجاه مصاحبه از خانواده، یاران و دوستان آن شهید است که همگی نگارنده را در گردآوری این مجموعه ارزشمند یاری رساندند.
____🌤🌺🌤________
✅《راز کانال کمیل》
حکایت حماسه رزمندگان گردان کمیل و شهید ابراهیم هادی در فکه
کتاب “راز کانال کمیل” روایت پنج روز مقاوت رزمندگان گردان کمیل در کانال دوم فکه را بازگو می کند.
این مجموعه براساس خاطرات شهدای زنده ی گردان کمیل و حنظله نگاشته شده است. دلاورانی که در عملیات مظلومانه والفجر مقدماتی جانفشانی و ایثار نمودند. با دست خالی و شجاعتی وصف ناپذیر،.سلحشورانه در نبردی نابرابر در مقابل دشمن ، محکم و استوار ایستادگی کردند.
آری جنگیدند ، مقاومت کردند و جان خود را برای حفظ تمامیت ارضی کشور در طبق اخلاص گذاشتند...
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌿🌹💐🌿🌹💐🌿🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این جا کانال کمیل.....🥀💔
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷ماجرای اذان گفتن شهید ابراهیم هادی و اسارت چند عراقی
🎙#استاد_پناهیان
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به "چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام ابراهیم هادی"
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩قرائت زیارت عاشورا
🕯️به یاد شهید ابراهیم هادی
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋عشق سرخ
💥قسمت سوم
بالاخره بعداز دوساعت نماز واستراحت ,یه ماشین پیداکردیم برای رفتن به سمت نجف اشرف,ازاین تویوتاهای آمریکایی بود شبیهه ون خودمان,راننده رو هر دوتا صندلی سه تا ونصفی آدم جا دادومنو زهرا ومامان تنگ بغل هم بودیم ,یعنی انگار بچه شده بودیم ومامان مارا روزانوهاش نشانده بود,زهرا همش میگفت:یاامام علی ع,ایندفعه را به خیربگذرون وتا حرمت له وشل ومل نشم ,دفعه بعد دیگه تونذرکردن یه تجدیدنظر میکنیم😁
من:زهرا خواهشا دیگه با زیارت امام ,شوخی نکن
زهرا:امام اول خودمه دلم میخواد,میخوام خودم راعزیز کنم براش..
مامان:دخترا ساکت,زیارت رفتن مزه اش به همین,سختیهای کوچولوشه,(هر که دراین وادی مقرب تراست,جام بلا بیشترش میدهند),البته اینا سختی ومصیبت نیست که ,مصیبت راخانوم زینب س وبچه های یتیم کربلا کشیدند😭
گوشیم رادراوردم تا زیارت عاشورا رابخونم اخه نذزکرده بودم,هرروز درراه زیارت مولا زیارت عاشورا بخونم.
با صدای یاالله یاالله راننده ازخواب پریدم,مثل اینکه اذان صبح بود والصلاه الصلاه میکرد.
بابام پاشد ودست مامان راگرفت تابلندبشه,مامان هم دست زهرا راگرفت وزهرا دادش هوا رفت:آی, من پا ندارم,خواب رفتن,بیهوش شدند فک کنم توکما رفتن نمیتونم تکونشون بدهم.
خداییش منم همین وضعیت راداشتم اما نرم نرمک بلندشدم وباهم پیاده شدیم.
به گفته ی راننده ,نزدیک نجف بودیم,هرچی به نجف نزدیکترمیشدیم توجاده وکوره راه های اطراف جمعیت پیاده بیشتری میدیدیم .مادرم روبه زهرا کرد وگفت:خوشا به,سعادت اینا ,بعضیا شون روزها پیاده توراه بودند, بیش ازهزار کیلومتر طی کردن تا به نجف برسندوعشق میکنن وهیچ هم مثل شما عز وچز نمیکنن.
بالاخره رسیدیم,راننده یه جا پیاده مان کرد وبا عربی اشاره به یک طرف کرد وگفت:وادی السلام...
همه زایرا حیرون ,ایستاده بودند ,پدرم که عربیش خوب بود رفت طرف یک عراقی ومشغول صحبت شد.
دیدم زهرا باخودش واگویه میکنه:کجایی؟چرا نمیبینمت,یعنی اینقد راه من راکشوندی تابهم بگی بی لیاقتی...گنهکاری....خوب چاکرتم اینا راتو ایران خودمون میگفتی و...
باتعجب برگشتم طرفش:زهراااا با کی صحبت میکنی؟؟
زهرا:هیچی داشتم با مولامون کمی اختلاط,همراه,باشوخی میکردم ,اخه,هرچی چشم میاندازم گلدسته وگنبدش رانمیبینم ,قربونش بشمممم.
من:خاک توگورت کنن که اگه بخوای بمیری,هم بازبا عزراییل شوخی میکنی.
بابا:انیس جان,بچه ها حرکت کنین ,اونطوری که متوجه شدم,این سربالایی راکه بریم به وادی السلام که مشرف به حرم مطهراست میرسیم وکنارحرم هم,هتل وموکب و...هست,یاعلی حرکت کنین...
نیم ساعتی پیاده رفتیم تا دور نمای حرم رادیدیم,با دیدن گلدسته های حرم,قلبم شروع به محکم تپیدن کرد,سلام دادم وهرچه گشتم واژه ای پیدا نکردم که قفل زبانم راباز کنه,بلکه چشام شروع به زبان ریزی کردن نمود واشکها بودن که خودنمایی میکردن....خدای من اینجا نجف است,اینجا جزیی از عرش اعلاست که بر کره ی خاکی فرود آمده,اینجا مأمن فرشتگان است,اینجا گویی آسمان است,اینجا میعادگاه قدسیان است,اینجا حرم امیرمومنان است...
ادامه دارد...
وعشقها در راه است... باماهمراه باشید...
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋عشق سرخ
💥قسمت چهارم
الان سه روز است که مجاور حرم مولا علی ع شدیم هرچی ازشلوغی نجف وموکبها بگم کم گفتم,البته ما با زور ودعا وثنا یه هتل گیراوردیم,به قول زهرا:خدا تومان😊 البته با مدت زمان محدود ,اخه گفتند که تاسه روز,یه اتاق سه تخته خالی هست وبعدش رزرو شده,مامانم چون یه کم وسواس داره مجبورشدیم ,هتل بگیریم,وگرنه موکبها بیشتر حال میده,ازهرطیف مردم داخل زوار اربعین هست,الان وسایلمان راجم وجورکردیم ومیخوایم به امیدخدا حرکت کنیم وپا بگذاریم درجاده ی عشق ومسیر بهشتی ازنجف تا کربلا رابپیماییم....
آخی الان روبروی گنبد مولا علی ع هستم,هنوز نرفته دل تنگش شدم,بغض روی گلوم سنگینی میکنه یه نگاه به مادروپدرم کردم اونا هم توحال خودشونن وچشماشون ازاشک لبریزه,زهرا هم داره این شعر را زیرلب زمزمه میکند اخه عاشق این شعره چون خودش گفتتش:
الهی مرحبا بردرگهت باد
که مادرهم مرابا(یاعلی)زاد
چومیخواستم پابگیرم
بایستم,قدبالابگیرم
به من گفتا پدر ان یاردیرین بگوتویاعلی,ای جان شیرین
تمام پهلوانان,روزمیدان
بگویندیاعلی ,یاشاه مردان
اگرافتدگره درکارومشکل
بگویم یاعلی من ازته دل
ملایک ذکرشان,نادعلی است
که وردقدسیان وهرنبی است چوادم رانده از خلدبرین شد
به ذکریاعلی ازغم رهین شد
گلستان شدبرابراهیم ان سوز اتش
چوذکریاعلی اندردهانش
چوزدبراب موسی ان عصارا
به ذکریاعلی شدشقه دریا
بلاچون یارایوب نبی گشت
به ذکریاعلی,صبرش قوی گشت
چو آوردندصلیب ازبهرعیسی
به ذکریاعلی رفت عرش اعلا
به ذکریاعلی محشربه پاشد
قسیم ناروجنت مرتضی شد
به ذکریاعلی کعبه ترک خورد
به دست مرتضی بتخانه ها مرد
برای یاعلی زهرافداشد
به ذکر یاعلی سوی خداشد
به ذکریاعلی شیعه سوا شد
دوای درد ما مشکل گشا شد
به ذکر یاعلی باید بجنگیم
همانا افسران جنگ نرمیم
به ذکر یاعلی, در راه رهبر
فدایش میکنیم هم جان وهم سر
به ذکر یاعلی پاینده هستیم
به عشق یاعلی مازنده هستیم
به ذکر یاعلی مهدی بیاید
به ذکر یاعلی.دنیا گشاید
خداوندا قسم برجان مولا
خداوندا قسم برشوی زهرا
بفرما تا بیاید حجت حق
قدم رنجه نماید,نور مطلق
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
دل کندن از نجف اشرف و حرم مولای عرشیان وفرشیان امیرمومنان,سخت است اما انچه که این دل تنگی راکمی التیام میدهد,زیارت کربلای معلاست.
بابا:خوب دیگه,رازونیاز بامولا کافیه,حرکت کنید که جاده بهشت درانتظار ماست.
(جاده بهشت)چه تعبیرجالبی...
وای چه خبره اینجا,این جاده برای خودش شهری شده,چهارتا لاین همه اش مملو از زایر,بااینکه وقت رفتن را غروب انتخاب کردیم ,بازم جمعیت موج میزنه.
بابا:بچه ها ببینین چقدر شلوغه ,حواستون باشه,حتی یک قدم ازهمدیگه عقب نیافتین که برابره باگم شدند,اگرهم زمانی ازهم جداافتادین,گوشیتان را روشن نگه دارین و...من وزهرا وبابا گوشی همراه داشتیم اما مامان گوشیش رانیاورد وگفت چیز اضافی هست چون من ازگوشی باباتون استفاده میکنم.
زهرا هرصحنه ای راکه میدید میخواست عکس بندازه ,چون تمام صحنه های این جاده,تصویری ازیک عشق پاک هستند,چه اون مرد افلیجی که با سینی خرما روی سر وسط جاده نشسته بود وخوشحال ازاینکه زایران رابادانه ای خرما شیرین کام کند یا دختربچه ای که بالیوانی آب وبرگی دستمال کاغذی عشقش راعیان میکرد ...همه وهمه عشق وتصویر زیبای عاشقی بود وبس...
ازوقتی قدم دراین جاده گذاشتم,دنیا برایم زیباتر شده وخبر نداشتم که زیبایی زندگی ام درهمین جاده تکمیل میشود....
ادامه دارد...
باماهمراه باشید.....
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
Part11_خداحافظ سالار.mp3
21.55M
📗کتاب صوتی
#خداحافظ_سالار
قسمت 1⃣1⃣
<<━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━>>
@motevasselin_be_shohada