eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
32هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
259 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ دی ۱۴۰۱
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣ 7⃣ هفتمین چله ی کانال متوسلین به شهدا 💫 امروز "شنبه 3 دی ماه" 📌روز "نوزدهم" چله صلوات و زیارت عاشورا‌《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》 🌻شهید والامقام "محمد تاج بخش"🌷🌷🌷 معرف: آقای بشیری🌺 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
۳ دی ۱۴۰۱
شهید مدافع حرم محمد تاج بخش🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: ۱۳۶۸/۴/۱۶ محل ولادت: اهواز تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۵/۱۶ محل شهادت: تدمر_سوریه مزار: گتوند خوزستان ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
۳ دی ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ دی ۱۴۰۱
🔰زندگینامه شهید محمد تاج بخش °•|🕊🌸🌿|•° شهید محمد تاج‌ بخش نخستین شهید مدافع حرم گتوند است که در تاریخ 16 تیر ماه سال 1368 دیده به جهان گشود که برای دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س) به سوریه رفت. این دلیرمرد گتوندی در روز دوشنبه 16 مرداد ماه سال 1395 به همراه دوستش شهید علی عظیمی در منطقه الوعر استان تدمر سوریه به شهادت رسید و پیکر پاکش به وطن بازگشت. پدرش آقا بختیار و معلم بازنشسته بود و مادرش هما خانم و خانه دار بود .ایشان در خانواده ای متدین و مذهبی و از قشر فرهنگی پرورش یافت . وی دارای سه برادر است و خود دومین فرزند خانواده و مجرد است .دبستان خود را در همان شهرستان گتوند در مدرسه ابتدایی شهید مصطفی خمینی (ره)شروع کرد و در همان شهر با فارغ التحصیلی از دبیرستان شهید طالقانی دیپلم خود را گرفت . ✨مسئولیت در پایگاه بسیج در دوره راهنمایی از فعالین مسجد محله شان بود و در دوران دبیرستان راهی پایگاههای بسیج شد. بخاطر فعالیت های بسیار زیادش در پایگاه بسیج به عنوان مسئول پایگاه بسیج مقاومت شهید شاپوری در آمد سپس در سال 89در دانشگاه آزاد اسلامی واحد شوشتر در رشته مدیریت دولتی در مقطع کارشناسی فارغ التحصیل گردید. ✨سبقه خانوادگی در سال 94در سپاه پاسداران مشغول به کار شد و شغل شریف پاسداری را انتخاب کرد شهید بسیار مهربان و با اخلاق بود بطوری که اخلاق پسندیده اش زبانزد عام و خاص بود دو دایی و یکی از عمو های شهید در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیده بودند به همین خاطر ایشان همیشه عشق به شهادت را در سر می پروراند تا اینکه جنگ سوریه با داعشی ها و تکفیری های صهیونیستی آغاز شد و شهید آهنگ رفتن به سوریه را با خود زمزمه کرد. ✨اعزام به سوریه سال 95بود که در سپاه قدس اهواز مسئول جابجایی نیروهای رزمی از ایران به سوریه شد و سپس در تاریخ دهم تیرماه 1394داوطلبانه به سوریه اعزام گردید در آنجا معاون رزمی منطقه تدمر سوریه بودند تا اینکه عملیات شروع می شود و چون ایشان پدافندی بودند از طرف داعش محله اشان را بمباران می کنند و شهید تاج‌بخش مجبور می شود نیروهایش را به سمت عقب بکشد و دستور عقب نشینی به هم رزمهایش را میدهد در همین حین براثر اصابت تیر به سرش در سن 28سالگی در منطقه صدالوعر استان تدمر سوریه در روز دوشنبه شانزدهم مرداد 1396به درجه رفیع شهادت که آرزوی دیرینه اش بود  میرسد .                                                                     شهید عباس تاج ‌بخش و سردار شهید ابراهیم تاج‌بخش دایی‌های شهید محمد تاج‌بخش هستند که در سال 1365 در نبرد با لشکر بعث به شهادت رسیدند و حالا پس از 31 سال در بهشت میزبان خواهرزاده خود هستند. همچنین عموی این شهید که شهید محمد تاج‌ بخش نام دارد نیز در دوران دفاع مقدس شربت شهادت نوشید و آسمانی شد.                           ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
۳ دی ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ دی ۱۴۰۱
🔷خاطره ای از زبان پدر گرامی شهید محمد تاجبخش🔷 ☘یکی از خاطرات فراموش نشدنی  که از شهید دارم و همیشه در ذهنم مرور می کنم زمانی است که از گتوند با ماشین شخصی خود به شوشتر جهت ادامه تحصیل می رفت ،مسافری را بین راه سوار می کند و پس از آن متوجه می شود که ماشین نیاز به سوخت دارد وارد محوطه پمپ بنزین می شود و از مسافر برای این توقف عذر خواهی می نماید اما مسافر قرولند زیادی می کند که عجله دارم و محمد هم کلی معذرت خواهی می کند و با سرعت بیشتری به راهش ادامه می دهد. پس از رسیدن به مقصد مسافر دست به جیبش می کند و کلی پول در می آورد و می گوید چقدر باید بپردازم محمد لبخندی می زند و می گوید من کرایه نمی گیرم و شما را به عنوان مسافر سوار نکردم چون مسیرم بود شما را هم با خود آوردم مسافر که کمی جا خورده بود از رفتار خود پشیمان شده و از محمد می خواهد که او را ببخشد او نیز لبخندی را دوباره نثار او می کند و می گوید تو را به خدا می سپارم ان شاءالله موفق باشی. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
۳ دی ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ دی ۱۴۰۱
🔴گفتگو با پدر و مادر شهید محمد تاج بخش 💫آقای تاج بخش محمد چطور مدافع حرم شد؟ این مسیری بود که خودش انتخاب کرد، مسیری که در خانواده ما وجود داشت. از وقتی که محمد جذب سپاه شد این مسیر به رویش گشوده شد. 💫چند سال عضو سپاه بود؟ بیشتر از دوسال. چطور سپاه را انتخاب کرد؟ با توجه به همان سابقه ای که در خانواده ما وجود داشت . خود من حدود 5 سال سابقه پاسداری دارم و اولین مجروح دفاع مقدس شهرستان گتوند هستم. 💫چه تاریخی مجروح شدید؟ 28 آبان سال 59. تقریبا دوماه از شروع جنگ تحمیلی گذشته بود. از طرف دیگر پدربزرگ مادری ایشان آقای عبدالمحمد تاج بخش هم جانباز 30 درصد دفاع مقدس هستند. دوتا از دایی های ایشان شهید هستند. برادر کوچکتر خودم که همنام محمد است، اواخر جنگ داوطلبانه به جبهه رفت و در تاریخ 15 مهر 1367 شهید شد و الان آخرین شهید دفاع مقدس شهرمان است. 💫محمد بعد از شهادت عمویش به دنیا آمد؟ بله محمد 16 تیر 68 به دنیا آمد و من دقیقا به خاطر زنده نگهداشتن یاد و نام برادر شهیدم اسم پسرم را محمد گذاشتم که البته همان موقع بقیه اعضای خانواده مخالفت هایی هم داشتند اما من معتقد بودم که محمد برازنده ترین نام برای این پسر است. همانطور که می بینید خانواده ما هیچوقت از فضای جنگ و دفاع مقدس دور نبود و محمد هم در همین فضا رشد کرد. ✨فرزند چندم شما بود؟ پسر دومم بود. بجز محمد سه پسر دیگر هم دارم. 💫فکرش را می کردید که یک روزی شهید بشود؟ پدر شهید : نه...فکرش را نمی کردم. البته الان که نگاه می کنم می بینم محمد واقعا بچه خاصی بود و انگار این خاص بودن باید در سرنوشتش هم دیده می شد. از همان دوران کودکی هم این خاص بودن در رفتارش مشخص بود. مثلا یکی از ویژگی هایش که او را زبانزد کرده بود پایبندی اش به نماز صبح بود. حتی قبل از رسیدن به سن تکلیف یعنی از وقتی 11-12 ساله شد اگر نماز صبح بیدارش نمی کردیم، زمین و زمان را بهم می ریخت. وای به اینکه ماه رمضان برای سحری بیدارش نکنیم.یعنی از نظر ایمان و اعتقاد از همان دوران خیلی قوی بود. وقتی که کمی بزرگتر شد ، همیشه در کانون قرآن پایگاه محل فعال بود. یعنی از سن تکلیف دیگر بصورت مستمر در این پایگاه حضور داشت. البته یک اخلاق خاص دیگرش هم این بود که هیچوقت کاری را که انجام می داد، در بوق و کرنا نمی کرد. همیشه بدون سروصدا کارهایش را انجام می داد چون معتقد بود اگر یک کاری برای رضای خداست ضرورتی ندارد بندگان خدا از آن مطلع شوند و ما تازه بعد از شهادتش متوجه شدیم که چقدر کار خیر انجام می داده ولی در زمان حیاتش علنی نمی کرده و بصورت پنهانی بوده. مادر شهید : محمد هیچوقت با ما از شهادت حرف نمی زد ، ملاحظه ما را می کرد، اما بعد از شهادتش دوستانش گفتند که بارها او را در گلزار شهدا دیده بودند، ما آن موقع بود که فهمیدیم محمد هر هفته 5 شنبه بدون استثنا به گلزار شهدا می رود و چند ساعت آنجا سر مزار شهداست. 💫بحث اعزام به سوریه را کی با شما مطرح کرد؟ چند روز قبل از اعزامش، یعنی عید فطر امسال بود که خبر داد با اعزامش موافقت شده. حتی اینجا هم باز از من خواست کسی از رفتن مطلع نشود، التماس کرد که به هیچ کس نگویید من برای دفاع از حرم به سوریه می روم. بگذارید بروم و برگردم بعد. 💫شما چه واکنشی نشان دادید؟ در همان روزها تازه بحث ازدواج آقا محمد مطرح شده بود و برایش خواستگاری رفته بودیم، من گفتم که محمد حداقل صبر کن ببینیم مساله ازدواجت چه می شود؟ گفت ازدواج تکلیفی است که باید انجام بدهم اما اول می روم سوریه. بعد برمی گردم . ما هم به این فکر می کردیم که بعد از برگشتنش محمد را داماد می کنیم. البته همان روزها بطور سربسته با پدربزرگش درباره تصمیمش صبحت کرده بود، ایشان هم گفته بودند که پسر خوب ما سه تا شهید دادیم، دیگر این خانواده تحمل داغ تازه ندارد. محمد هم در جواب گفته بود که اعمال هرکسی برای خودش نوشته می شود. 💫آقای تاج بخش وقتی محمد به شما گفت که می خواهد مدافع حرم بشود، از انگیزه این کار هم حرفی زد؟ محمد هدفش تنها و تنها برای رضای خدا بود، یعنی این کار را یک تکلیف برای خودش می دانست و معتقد بود که باید برای رضای خدا در راه اسلام و دفاع از مظلومان بجنگد. به خاطر همین داوطلبانه به سوریه اعزام شد و من هم طبق قولی که به او داده بودم ، تازه دو هفته بعد از اعزامش با بقیه خانواده مطرح کردم که به سوریه رفته یعنی حتی برادرانش هم قبل از این مطلع نبودند. 💫خانم تاج بخش شما چطور؟ وقتی شنیدید که محمد می خواهد به سوریه برود چه واکنشی نشان دادید؟ راستش محمد مستقیما به من نگفت که می خواهد برود سوریه .گفت می خواهم بروم تهران ماموریت. من هم فکر نمی کردم که برود سوریه. اما خداحافظی اش طوری بود که خیلی ناراحت شدم. با خودم گفتم چرا این دفعه این طوری خداحافظی می کند. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
۳ دی ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ دی ۱۴۰۱
📚معرفی کتاب از شهید تاج بخش: 《تو برادر من نیستی》 خاطرات شهید مدافع حرم محمد تاج بخش ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
۳ دی ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ دی ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید مدافع حرم محمد تاج بخش 🌷🕊 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
۳ دی ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ دی ۱۴۰۱
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام محمد تاج بخش 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
۳ دی ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ دی ۱۴۰۱
🚩قرائت زیارت عاشورا 🕯️به یاد شهید محمد تاج بخش 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
۳ دی ۱۴۰۱
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
۳ دی ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ دی ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ دی ۱۴۰۱
گروه های ما در ایتا👇👇 💐💐💐💐💐💐💐 🌷🕊متوسلین به شهدا👇 @motevasselin_be_shohada 🔥عالم پس از مرگ👇 @Alame_pasaz_marg 📖 ختم قرآن و اذکار مجرب👇 https://eitaa.com/joinchat/2551906560C3fd0c062cf 💐💐💐💐💐💐💐 ✅لطفا به اشتراک بگذارید
۳ دی ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ دی ۱۴۰۱
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🦋عشق سرخ 💥قسمت سیزدهم وااای که چه حالی شد دلم,بااینکه خیلی خیلی شلوغ بود اما چسپیدهم حرم ارباب دلم طعم بهشت را چشید وهم حرم حضرت عباس ع هوای دلم را ملکوتی کرد,سرداب حرم ساقی کربلا رابرای خانمها باز گذاشته بودند وقتی آب دور قبر را دیدم ,فهمیدم که اب هم تا قیام قیامت خجلت زده از روی عباس ع است ودور حرم میگردد تا واگویه ها وناله هایش را به گوش ساقی برساند وطلب عفو نماید ازساقی تشنه لب.... ازبین الحرمین چه بگویم,کفشهایم همانها که تازه خریده بودم را دراوردم تا به یاد کودکان تشنه لب وپابرهنه کربلا که بارها وبارها بین نعش پدر وعمو این راه را دویده بودند,بدوم اما این دویدن کجا وان دویدن کجا؟!دویدن بین عشاق حسین ع وبرسنگ نرم وصاف مرمر کجا ودویدن بین دشمنان سنگدل برروی خاروسنگ وکلوخ بیابان کجا😭 صبح زود قبل از حرکت زیارت دوره را شروع کردیم,کفین حضرت عباس ع,محل شهادت علی اکبرع وعلی اصغر ع,علقمه,خیمه گاه و...خیلی شلوغ بود اما باز هم سعادت زیارت نصیبمان شد,عصر بود وهوا روبه سردی میرفت که بابا گفت: انیس جان ,بچه ها کوله بارتان راببندید که برویم ,برویم که خیلی شلوغه وفرصت زیارت به تازه واردها بدهیم. مامان:اقا محمد ,باچی چه جوری باید بریم؟ بابا :با اقامحمد هماهنگ کردم ,یه اتوبوس از موکبشان به سمت ایران میرن از مرز شلمچه هم باید وارد ایران بشن,برای ما هم جا دارن.... مامان:اقا محمد ,اقامحمد دیگه کیه؟! بابا:خخخخ یادم رفت بگم ,اقای علوی اسمش محمد هست وهمون دیروز باهم قرارگذاشتیم که با جمعی از بچه های موکبشان برگردیم,اخه بعضی هاشون مرخصیشان تمام شد من جمله اقامحمد... قند تودلم آب میشد,زهرامحکم زد به پهلوم وگفت:راسته که میگن دعا زیر قبه ی امام حسین ع مستجابه,شیطون نگفتی چی گفتی به ارباب که اینجوری دل ودلدار راکنار هم گذاشت؟ من:بی مزه من زیر قبه امام ,فقط برای ظهور اقا امام زمان عج دعا کردم وبس....بزرگترین ارزوم ظهور مولاست یکدفعه مامان گفت:این اقای علوی چکاره است که مرخصیش تمومه؟ زهرا:زینبی گوشات راتیزکن مامان زد توخال خخخخ بابا:نمیدونم والااا اینقد بچه ی مخلص وفروتنی هست که ازش پرسیدم کارت چیه گفت:هیچی یه سرباز کوچک برای اقا امام زمان عج زهرا:عجب دروتخته باهم جوره ,یکی ارزوی ظهور را داره یکی ادعای سربازی حرکت کردیم تا به سمت موکب بریم,دل تودلم نبود رعشه گرفته بودم,هیجان سراسر وجودم راگرفته بود وااای خدااا.... ادامه دارد... 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
۳ دی ۱۴۰۱
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🦋عشق سرخ 💥قسمت چهاردهم بالاخره سوار اتوبوس شدیم ،یک احساس دلتنگی عجیبی بهم دست داده بود ،انگار روح رابه زور میخواستند ازقالب تنم درآوردند،تاب دلکندن از بهشت روی زمین، کربلای معلی رانداشتم,چشمم به گنبد وگلدسته های ارباب بود که هرلحظه دورتر ودورتر میشدند,دردلم به ارباب گفتم:اقاجان دلکندن سخت است وجانکاه,تاب خداحافظی راندارم وفقط به امیددیدار میگویم تا دوباره طلبم کنید,ارباب کبوتردلم را درکربلا جا میگذارم تا هرصبح وشب دور حرمت بگردد وطلب دیداری دیگرنماید ,اربابم نرفته دلم تنگ شده,اربابم به خدا سخت است😭 این بیت مصداق حال وهوای من است ارباب:دررفتن جان از بدن,گویند هرنوعی سخن من خودبه چشم خویشتن,دیدم که جانم میرود به خدا تواز جانم هم عزیزتری چه بگویم که ازناگفته هایم بخوان ,خواندنیهای دلم را...وشروع به گریه کردم,من وزهرا کنارهم ومامان وبابا هم کنارهم دوتا صندلی جلوتربودند,نگاهی به زهرا کردم دیدم اونم توحال خودشه,دیگه گنبدگلدسته ها تودیدمان نبود,اشکام تندتر میریخت,میخواستم یه نگاه به بابا ومامان کنم که ناگهان,چشمام با نگاه مهربانی برخورد کرد...خدای من علوی بود داشت قوطی اب معدنی پخش میکرد,انگار فهمیده بود حال دلم خراب است,یه قوطی اب داد طرفم وگفت:اگر هرماه هم بیاید زیارت بازم وقت رفتن ,دلکندن سخت است,التماس دعا خانم رحیمی...یه قوطی اب هم داد طرف زهرا وگفت:بفرما همشیره... تا رفت,زهرا زد زیرخنده وگفت:میبینی من هنوزم همشیره اش هستم خخخخ,چوپان گیوه دوز سرآشپز,ساقی لب تشنگان هم ازکار درامد ,سربازی کوچک وقوی هیکل که ازهر انگشتش یک هنر میبارد... خدا نکشتت زهرا,از حال وهوای حرم درم آوردی,اخه توکی میخوای آدم بشی؟؟ ولی خداییش دل کندن از کربلا سخت بود اما فک کنم همراهی دراین کاروان ,عنایت ارباب بود تا دل کندن راحت تر باشه. زهرا:به چه میاندیشی خواهررر؟ من:هیچی توفکرزیارت بودم زهرا:اره جون خودت,همش نگاهت به رد یار است ,جددددی عجب خوش شانسی,قدما گفتن درسفر باید آدم را شناخت...حالا بهترین استفاده رااز کوتاه ترین سفربکن وهمسفرت رابشناس خخخخ. داخل اتوبوس همه خدام موکب بودند ودوسه تا خانم وبقیه همشون اقا بودند,ماخانمها اخر اتوبوس نشستیم وهنوزم دوتا صندلی,خالی بود,همه ی مسافران تقریبا جوان بودند وسن بالاهاشون بابا ومامان من بودند,ولی اغراق نباشه از سر وروی همه شان نورانیت ومعنویت میبارید.توهمین افکاربودم که زهراپارازیت انداخت توفکرام وگفت:حیف حیف,گفتم :چی چی را حیف؟ زهرا:حیف که دل ودینت از دست رفتتت وگرنه نگاه کن چه جوانهای مخلصی ,یک جا جم شدند من:خوب یکی راانتخاب کن زهرا خانوووم زهرا:اوه من نهههه من بچه ام بعدشم ,چوپان وسرباز وگیوه دوز واشپز نمخوام ,من کمتراز,فوق تخصصص نمخوام من:خخخح اولا اگه توبچه ای پس چرا من راعروس میکنی خوب من فقط یه سال ازت بزرگترم,بعدشم اون فوق تخصص نبود که متخصص بود ,دم به دم مدرک رامیبری بالاتر؟؟بعدشم ازکجا معلوم که اینا مدرکشون چی هست؟ زهرا:از وجناتشون پیداست کلهم مال حوزه علمیه هستند اگه کمی بهشون ارتقا بدهم میشن مثل,علوی جانت یه سرباز کوچک.... همینجور که زهرا هی فک میزد,اتوبوس ایستاد... ادامه دارد.... 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
۳ دی ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ دی ۱۴۰۱