eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
35.7هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
377 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله:12اسفند ✨پایان:21فروردین تبادل و تبلیغات نداریم❌ @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
📚معرفی کتاب شهید یوسف الهی: ✔️نخل سوخته ✔️حسین، پسرغلامحسین ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🕊🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گزارشی از زندگی شهید محمدحسین یوسف الهی که محبوب دل حاج قاسم عزیز ما بود 🕊🌹🌿 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥محمدحسین یوسف الهی شهیدی که بعد از 34سال پیکر مطهرش سالم بود. 🥀💐 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام محمدحسین یوسف الهی 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩قرائت زیارت عاشورا 🕯️به یاد شهید محمدحسین یوسف الهی 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 با پدرومادرم رفتیم خانه را دیدیدم ,چند تا محله پایین تر بود اما خونه بزرگ ودلبازی بود یه خونه حیاط دار که قدیمی ساز بود منتها داخلش را بازسازی کرده بودند ودوواحد سبک هم بالاش بود که کل خونه خالی بود وبالاش یه دوخوابه بود ویه واحد هم یک خوابه اما مشخص بود نوسازه ,بابا گفت :پایین را خودمون میشینیم وواحد دوخوابه بالا مال بهرام ویک خوابه هم مال خود صابخونه هست,که فعلا خالیه... مامان با تعجب همه جا را بررسی کرد وگفت:اقا سعید کرایه اش چقدره؟بااین بیکاری بهرام ووضع مبهم کار خودت,مطمینی میتونیم از پس اجاره اش بربیایم؟؟ بابا اهی کوتاه کشید وگفت:شما نگران اون نباش خانم جان...به فکر تروتمیز کردن واسباب کشی باشید... من ومامان خونه را پسندیدیم یعنی یه چیزی تومایه های خونه خودمون بود فقط,یه کم کوچکترالبته خونه ما یک طبقه بود واینجا دوطبقه,ولی خوبیش اینه که بهرام هم از,سر درگمی درمیومد وکنار خودمون ساکن میشد. پیش خودم صدبار به اموات حاج محمد رحمت فرستادم,عجب ادم باخدا وباایمانی بود ,تواین دوره که همه کلاه خودشون را چسپیدن,بودن همچی انسانهایی نعمتی بزرگ بود,خدارا شکر که بودن,هرچند که بابا اصلاابدا از صاحب این خونه وکمک حاج محمد چیزی نگفت اما من انچه را که میبایست بفهمم,فهمیدم..... بابا زنگ زد بهرام وچون ماشین نداشتن ,قرار شد بابا بره دنبالشان تا بیان وخونه را ببینن,بهرام که خودش به مادیات اهمیت میداد,به بابا میگفت تواین شرایط از پس اجاره این خونه برنمیاد اما وقتی بابا بهش گفت که لازم نیست اون اجاره بده,خیلی متعجب شده بود...اما بهرام هم نفهمید که به لطف حاج محمد صاحب,خونه شده... خونه ای که حسی خوب در من بوجود میاورد ومن خبرنداشتم که قرار است چه چیزها دراین خانه تجربه کنم... دارد .... 📝نویسنده....ط,حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 ثانیه ها ودقیقه ها وروزها وماه ها به سرعت میگذرند ومن سال اخر تحصیلم را با هزاران اتفاق ریز ودرشت به پایان رساندم وفردا امتحان کنکور دارم,از شدت استرس شامم را نتونستم بخورم,بابا سعید خیلی بهم روحیه میده ومطمینه که پزشکی رو شاخمه ومامان انواع واقسام خوراکیهای تقویتی را میخواد بخوردم بدهد ,انگار که من صبح کنکور ندارم وبلکه قرار,است به اسیری برم وروزها چیزی نخورم. ماه هاست که ساکن این خانه شدیم,به نظرم قدم خانه خوب بود اخه بعداز اسباب کشی به این خانه,مشکلاتمان یکی یکی کم شد,اول که به خاطر بیمه بودن طلاها,اداره بیمه ,مقداری,از خسارت طلاها را پرداخت کرد وبابا با اون پول تونست ,اخرین بدهیهای بهرام را بپردازه ویه هایپر مارکت بزرگ راه بیاندازه وسرخودش وبهرام را گرم کند ونان حلالی هم بر سر,سفره بگذارد. بهرام هم هرچه تلاش کرده,خبری از ساسان بدست نیاورده ,انگار اب,شده ورفته توزمین ,اما این کلاهبرداری با تمام بدیهایی که داشت ,یه خوبیهایی هم داشت اونم اینکه اخلاق بهرام به کلی,عوض شده ودیگه اون ادم مادیاتی سابق نیست وخدا را بیشتر در نظر دارد.. واما من هم به دلیل همین جابه جایی ,رفت وامدم با سمیه خیلی خیلی کم شده وبیشتر,از طریق مدرسه وبقیه ی اوقات هم تلفن در ارتباطیم ودورا دور میدانم که یوزارسیف به,سلامت از سفرش برگشته وهمچنان پیشنماز مسجد است ومستاجر حاج محمد... انگار رشته ی محبت سمیه به خانواده ی حاج محمد محکم تر شده اما هنوز هیچ خبری,بینشان نیست... درحالیکه روی تختم دراز کشیدم ونگاهم به گل گچی دور لامپ اتاقم خیره است وبه اتفاقات این مدت فکر میکنم به خواب رفتم... دارد... 📝نویسنده: ط، حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷