<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋#پروانه ای در دام عنکبوت
نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت131 🎬
انوار:چیزی که میخوام ببینی یک معجزه هست از من,هیچ دست کمی از آفریده های خدا نداره، تازه خیلی پیشرفته تر هم هست واین اذعان میکند که ماهمکار خوبی برای خدا هستیم(دراعتقاد یهودیان صهیون اینه که بنده ها با خدا جهان را پیش میبرند )
پیش خودم گفتم:خدای من ,این انور خبیث داره باحرفهاش ادعای خدایی میکند که با ادامه ی حرفهای انور به خباثت این یهودیان بیشتر پی بردم.
انوار:همانطور که در کتابهای پزشکی خوندی,قلب یک انسان معمولی قبل ازتولد بین هفته های پنج وشش شکل میگیره وما کشف کردیم ادمهای نخبه وباهوش مغزشان زودتر ازقلبشان شکل میگیره یعنی اگر برای یک زن باردار درپنج هفتگی سنو بنویسیم ونتیجه سنوگرافی بگه که هنوز قلب جنین تشکیل نشده,این یعنی اون جنین یک نابغه میشه که مغزش زودتر از قلبش تشکیل شده وما با دانستن این موضوع وچو انداختن درجامعه های جهان سومی وصدالبته جامعه های اسلامی مبنی براینکه جنینی که در پنج هفتگی قلب نداره یک جنین معلول وعقب مانده است وباید سقط شود,سالانه هزاران هزار نابغه را درکل جهان ازبین میبریم واون زن بیچاره ای که قراره مادر یک نابغه شود ,طبق دستور پزشک بی اطلاعش که البته مابه خوردش دادیم ,طبق مصوبه های بهداشت جهانی، که کاردرست ازبین بردن جنین است,فرزند نخبه وباهوش خودش را با دست خودش نابود میکند واز بین میبرد.
باشنیدن این موضوع مو برتنم راست شد وبغضی سنگین گلوم را میفشرد ,اخه چراااا؟؟
انور:حالا بیا شاهکار من راببین,بنیامین عزیزم راببین واشاره کرد به طرف اتاقی که وقت ورود من، از انجا بیرون امده بود ,تاباهم بریم.
عه این چی داشت میگفت؟؟همه میدونن که اسحاق انور هرگز ازدواج نکرده ,پس این بنیامین چی چی هست وکی کی هست؟
راه افتادم طرف اتاق....
#ادامه دارد....
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋#پروانه ای در دام عنکبوت
نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت132 🎬
وارد اتاق شدیم ,وای از انچه که میدیدم چندشم شد,یک موجود نحیفی که چهاردست وپاش نشان میداداز گونه ی آدمیان است,باسری تاس وچشمهایی درشت وگردنی باریک ,ودستگاه های مختلف تنفسی که بهش وصل بود برای راحت تر کردن تنفسش ،خیره به ما بود.
تا چشم بنیامین به انور افتاد,مثل یک پسر واقعی دستهاش رابه طرفش دراز کرد وگفت:بابااا
انوار مملو از احساسات مهربانانه که تابه حال ازش ندیده بودم به سمتش رفت وبغلش کرد وبوسیدش
وگفت:جان بابا....وروکرد به من وگفت:این معجزه ی من است,بنیامین مغزش زودتر از قلبش ایجاد شد,شش ماهه بود که از دستگاه ساخت خودم بیرون امد ,یعنی به دنیا اوردمش والان که تمام حرکاتش مثل کودک هفت ساله هست,کمتراز دوماه از سنش میگذرد واین یعنی اعجاز،اعجاز اسحاق انور،
کافیست مشکل بنیامین را باهم حل کنیم ,طی چندماه اینده,یک سرباز اماده به خدمت ونابغه تحویل جامعه اسراییل میدهیم واین میدونی یعنی چه!؟؟
با گیجی ومنگیی که از دیدن وشنیدن این حرفا داشتم ,سرم رابه نشانه ی نفی تکان دادم.
اسحاق انور:این یعنی ما طی یک سال میتوانیم لشکری از این نابغه ها بوجود بیاوریم برای فتح کل دنیا .....برای خدمت به عزازیل بزررگ....
خدای من ,دقیقا با زبان خودش به شیطان پرست بودن صهیون اشاره کرد.
انور به من اشاره کرد تا کنار تخت بنیامین بایستم وگفت:بنیامین,پسرم,این مادرت است وبعد باخشونت برگشت طرف من وگفت:یه بچه باید مادر داشته باشه مگه نه؟؟
ومن که مبهوت مبهوت بودم حرفی نزدم ناگاه فریاد زد:باید مادر داشته باشه مگه نه؟؟؟؟
باترس سرم را تکان دادم.
انور:پس چرا پسرت را نمیبوسی؟؟
اروم دست نحیف پسرک را تودستام گرفتم ,از گرمای دستش که حاکی از تب شدید بود وپوست لزجش,مورمورم شد...
نمیدانستم هدف اسحاق انور چی هست؟؟؟که انور اشاره کرد طرف در,مثل اینکه حال طبیعیش راپیدا کرده بود .
باهم رفتیم داخل هال وانور شروع کرد به گفتن:خانم هانیه الکمال,خوشحالم که بنیامین را پذیرفتی اما برای زنده ماندنش باید یک کار کوچک اما مهم ,انجام دهیم.
بنیامین تا دوهفته پیش خوب خوب بودورشد بدنش را کامل میکرد
اما کم کم متوجه شدم درتنفس مشکل دارد وبافت ریه هاش ساخته نمیشه وتکامل پیدا نمیکنه هیچ ,داره با مرور زمان از بین میره,برای نجات جانش ,شبانه روز هرکاری کردم,اما هیچ کدام از تجویزهایم جواب نداد,تنها راه حل موجود,پیوند ریه است ,اونهم هر ریه ای نه,باید گروه خونی ویک سری پیوندهای بافتی طرف اهدا کننده به بنیامین بخوره واین کار من را سخت تر کرده...تااینکه...
#ادامه دارد....
یدالله کلهر.mp3
13.53M
📗کتاب صوتی " نیمه پنهان ماه"
روایتی از زندگی شهدا به زبان #همسران_شهدا
شهید والامقام یدالله کلهر🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#نوای_مهدوی
میمیرم از این گریه و
زاری...😔
میمیرم اگه محل نزاری...
بسیار زیبا و دیدنی👌
#امام_زمان
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
💚#شهیدانه
شب که دیر میاومد خونه درنمیزد .
از روی دیـوار میپرید
تو حیاط و تا اذان صبح صبـرمیکرد .
بعد به شیشه مۍزد✨
و همہ را برای نماز بیدار میکرد
بعد از شھادتش مادرم هر شب
با صدای برخوردباد به شیشه
میگفت : ابراهیم اومده ..!💔
#شهید_ابراهیم_هادی
#شادی_روح_پاکش_صلوات
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
💚
اولین بار است که به این جمله اعتراف میکنم. هرگز نمیخواستم نظامی شوم. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم.
من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفتم برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن...
✨دلنوشته سردار حاج قاسم سلیمانی
#حاج_قاسم
#شادی_روح_پاکش_صلوات
#ولایت_فقیه
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
💠 کلام شهید
کسانیکه فکر میکنند، باید گوشهای بخوابند تا #امام_زمان (عج) #ظهور بفرماید و جهان را از عدل و قسط پرکند، سخت در اشتباهند، مردم ما باید بیشتر بکوشند، بیشتر #مبارزه کنند و این تحول و تکامل نفسی را هر چه سریعتر در روح و قلب خود ایجاد نمایند، تا باعث تسریع در #ظهور حضرت شوند.
اگر جوانان ما در #اعتقادشان به خود بقبولانند امام زمان (عج) در میان آنها زندگی میکند و شاهد #اعمالشان است، رفتار و زندگی و فداکاری و مرگ و حیات آنان تغییر کیفی پیدا میکند و چه بسا جهش بزرگی در حرکت تکاملی #جوانان ما بسوی مدینه فاضله ایجاد شود.
🌷 #شهید_مصطفی_چمران
#شادی_روح_پاکش_صلوات
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
Hamed Zamani Amire Momenan 128.mp3
4.01M
#حامد_زمانی
#نماهنگ
#اباعبدالله
#کربلا
#یاعلی
#شهدا
#امام_زمانم
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج
بحقحضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
انسی داشت با حضرت زهرا(س)💚
در شادترین لحظاتش،با شنیدن نام
حضرت زهرا(س) بارانی می شد.
وارد اتاق شدم،روضهیِ یک نفره
راه انداخته بود.
گفتم: چرا گریه می کنی؟
گفت: برایِ مظلومیت حضرت
زهرا(س)...شما هم وقتی شهید
شدم،بیایید سرِ مزارم روضهیِ
حضرت زهرا بخوانید.
راوی: خواهر شهید
#شهید_علی_ماهانی🕊🌷
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ما در اندیشه بودیم که چگونه میتوان از ظاهر معمولی این لحظهها به باطن اسرارآمیز آن سفر کرد؟!!
🔰#شهید_آوینی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
410475_465.mp3
1.82M
💚دعای عهد
🔸️با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿🌻
اللهم عجل لولیک الفرج🤲
╼═══•❅✿•❁•✿❅•═══╾
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
💚سلام به چهارده معصوم(ع):💚
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهِ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صلي الله عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهِ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيُّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهِ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
🔟دهمین چله ی کانال متوسلین به شهدا
💫 امروز" شنبه 9 اردیبهشت ماه "
📌روز " هشتم " چله صلوات و زیارت عاشورا《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
" الیاس چگینی "🌷🌷🌷
معرف: خانم شاه آبادی🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@motevasselin_be_shohada
پاسدار شهید الیاس چگینی🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۵۳/۶/۳۰
محل ولادت: بوین زهرا
تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۹/۴
محل شهادت: سوریه_حلب
۶سال مفقودالاثر بودند
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌷🕊🌿🥀🌿🕊🌷
🔰زندگینامه شهید مدافع حرم الیاس چگینی
°•|🦋🌺🌤|•°
💐شهید مدافع حرم الیاس چگینی از پاسداران تیپ ۸۲ سپاه صاحب الامر(عج) قزوین، ۳۰ شهریور۱۳۵۳ در روستای امیر آباد نو شهرستان بوین زهرا متولد شد و در چهارم آذر ۱۳۹۴ در جریان عملیات مدافعان حرم قزوین در دفاع از حرم حضرت زینب(س) در استان حلب سوریه به شهادت رسید.
شهید الیاس چگینی دارای دو فرزند به نام های فاطمه ۹ ساله و محمد ۳ ساله می باشد.
شهید چگینی جوانی خندهرو، بذلهگو، شوخطبع، پرهیجان، پرهیاهو و در عین حال صاف و زلال است که شوخیها و شلوغکاریهایش تمامی ندارد، بهطوری که از این ویژگی پر رنگ او، از در و همسایه و دوست و رفیق تا معلم و پدر و مادر و همسر بیبهره نمیمانند. بعد از خدمت سربازی وارد سپاه میشود و در چرخشی شگفتآور، دیگر آن آدم سابق در چشم همگان نیست. سربهزیر، متین، موقر و کمحرف میشود و برای دفاع از حرم و حریم بیبی زینب بیتاب.
در چهارم آذر سال ۱۳۹۴ «حمید سیاهکالی مرادی»، «زکریا شیری» و «الیاس چگینی» در جنگ با گروههای تکفیری در سوریه شهید شده و تنها پیکر مطهر شهید سیاهکالی به وطن برگشت و دو شهید دیگر مفقودالاثر باقی ماندند.
پیکر مطهر شهید چگینی نیز بعد از گذشت ۶ سال از شهادتش، طی عملیات تفحص پیکر مطهر شهدا توسط تیم تفحص ایثارگران سپاه و نقسا در سوریه کشف و هویتش از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.
دوستان شهید چگینی از لحظه شهادت او چنین روایت کردهاند که به خاطر شرایط بسیار سختی که در آن گرفتار شده بودیم به ساختمانی رفتیم، فرمانده پشتش را به نیروها کرد و گفت هرکس میخواهد جلو بیاید دستش را روی دستم بگذارد و الیاس دستش را گذاشت. به همراه الیاس به خط زدیم. بین ما و الیاس خمپارهای اصابت کرد، اما الیاس همچنان پیش رفت تا اینکه خمپارهای به نزدیکیاش خورد، اما چون آتش زیاد بود نتوانستیم از جایمان بلند شویم لذا پیکر شهید به همان صورت در منطقه ماند. بعد از آن چند نفر از نیروها خواستند پیکرش را بیاورند، اما موفق نشدند و پیکر شهید در همان محل شهادت ماند.
روحش شاد یادش جاودانه🌷🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌺🌿قسمتی از گفتگوی خانواده شهید الیاس چگینی
فاطمه فدایی» مادر شهید الیاس چگینی برایمان چنین میگوید: 4 فرزند دختر و 4 فرزند پسر دارم که دو فرزند پسرم پاسدار انقلاب اسلامی هستند، الیاس کوچکترین پسر و هفتمین فرزندم در سن 41 سالگی به شهادت رسید، الیاس من در هنگام شهادت دو فرزند داشت که فاطمه در حال حاضر کلاس پنجم و پسرش محمد هم 4 ساله است.
شهید در سال ۵۳ در روستای «امیرآباد نو» شهرستان بوئینزهرا به دنیا آمد و از همان ابتدا روش و منش او متفاوت از دیگران بود، به دلایلی همچون احترامی که به بزرگترها میگذاشت، محبت و شوخیها و آرامش و سادهزیستی، رعایت نماز اول وقت، حضور در مسجد، نشان داد که لایق شهادت است.
مادر که گویا خاطره جالبی از الیاسش را به یادآورده میخندد و میگوید: پسرم شیطنتهای خاص خود را داشت، با من هم خیلی شوخی داشت، یکبار زمانی که تازه به سنین جوانی رسیده بود من در حیاط مشغول کار بودم، الیاس را دیدم که روی زمین دراز کشیده، به سمتش رفتم و صدایش کردم اما جوابی نداد، خیلی ترسیدم، فکر کردم برای الیاسم اتفاقی افتاده، با هولو ولا پدرش را صدا کردم اما الیاس تا صدای پدر خدابیامرزش را شنید مثل موشک بلند شد و پا به فرار گذاشت، فهمیدم که بازهم دارد با من شوخی میکند!
☘بیستسؤالی برای رسیدن به دختر موردعلاقه الیاس!
از ماجرای ازدواج شهید که پرسیدم تمام اعضای خانواده با یادآوری آن روزها لبخند بر لبهایشان نشست. مادر برایمان چنین تعریف میکند: تازه پاسدار شده بود که به من گفت زن میخواهد، وقتی از الیاس پرسیدیم که چه کسی را میخواهی در جواب بیستسؤالی راه انداخت! به ما میگفت بگردید گزینهای را که میخواهم پیدایش کنید، دو دایره سفید و سیاه جلوی او گذاشته بودیم که اگر جوابش بله بود روی سفید و اگر نه بود روی دایره سیاه انگشت بگذارد! ما هم سؤال میپرسیدیم و او با گذاشتن انگشت روی دایرها جواب میداد، از روستا و محله و آشنا و فامیل پرسیدیم تا در نهایت روی گزینهای توقف کرد و ما متوجه شدیم که خواهان دختر دخترخاله ناتنی من است؛ آن روزها دختران در روستا در سنین پایین ازدواج میکردند و عروس من هم 16 سال سن داشت. اینگونه شد که برای الیاس به خواستگاری رفتیم و بعد از بیستسؤالی به دختر موردعلاقه او رسیدیم!
☘الياس راهی را رفت که نمیشد گفت نرو!
این شیرزن کشورم درحالیکه یاد فرزندش او را منقلب کرده بود با دلتنگی بسیار از سوریه رفتن فرزندش چنین بیان میکند: یک روز قبل از رفتنش مثل همیشه غروب به خانه ما آمد و کمکم زمزمه رفتنش را به سوریه شنیدم، وقتی گفت که فردا عازم است حرفی از نرفتنش نزدم، چون راهی را رفت که نمیشد گفت نرو! فردا صبح که برای خداحافظی آخر آمد، خودم از زیر قرآن او را رد کردم، رفت و دیگر نیامد.
حرف از دلتنگی که شد مادر در حالی که چشمانش به نم اشک شفاف و زلالشده بود، عنوان میکند: دلتنگی که همیشه هست، اما گاهی با گریه، گاهی با صلوات فرستادن و ذکر گفتن، گاهی هم با یاد کردن لحظاتی که با پسرم داشتیم سعی میکنم دلتنگیهایم را کم کنم.
بیشترین زمانی که احساس دلتنگی به اوج خود میرسد غروبهاست، چون هر غروب الیاس به سراغ من میآمد و همدیگر را میدیدم و به من میگفت اگر کاری دارم بگویم تا انجام دهد، اگر هم نمیآمد حتماً زنگ میزد و جویای حالم میشد اما بعد از شهادتش غروبها چشمم به در خانه خشک میشود شاید الیاسم بیاید و من یکبار دیگر روی ماهش را ببینم.
اگر به خانمها هم در جنگ نیاز شد ما هم خواهیم آمد
«مریم چگینی» خواهر شهید هم بابیان اینکه به دلیل دو سال تفاوت سنی که با الیاس داشتم روابط من و او بسیار نزدیک بود و همیشه محرم سخنان و رازهای هم بودیم، میگوید: هر روز غروب الیاس به خانه ما میآمد و همدیگر را میدیدیم، بسیار به هم علاقه داشتیم. یکبار غروب نیامد، دلدل میکردم که الیاس کجاست که خودش تماس گرفت، به من گفت خیال نکن که به فکر تو نیستم برای مأموریت رفتهام و دیروقت میرسم، شما به منزل ما برو تا شب که به خانه رسیدم همدیگر را ببینیم.
خواهر شهید از ارادت خاص خود به عمه سادات میگويد و ادامه میدهد: من نسبت به حضرت زینب(س) بسیار حساس هستم، زمانی که به من خبر داد که با وجود دو فرزند به نامهای فاطمه و محمد عازم سوریه خواهد شد از این اقدامش استقبال کردم چون راهی که میرفت راه اهلبیت(ع) بود، به او گفتم شما برو اگر به نیروی خانم هم نیاز داشتند من هم پشتسر شما برای دفاع از حریم اسلام و اهلبیت(ع) خواهم آمد.
✨ادامه👇
از عکسالعمل من بسیار خوشحال شد و به من سفارش همسرش را کرد تا او و فرزندانش را تنها نگذارم. بعد از شهادت الیاس تمام تلاش خودم را کردم تا به این وصیت برادرم عمل کنم.
خوشبختانه روحیه خانواده بهویژه مادر و همسر شهید بسیار بالا است و بعد از شنیدن خبر شهادت الیاس هیچگاه ناشکری نکردند، همسر شهید بسیار با ایمان و صبور است و میگوید «الياس همیشه به من میگفت اگر من را دوست داری دعا کن به آرزویم برسم، آرزویی که میدانستم چیست، من هم راضی هستم و توکلم به خداست، زندگی سختیهای زیادی دارد اما راضیام به اینکه همسرم به آرزویش رسید، همینکه الیاس به راهی رفت که ایمان داشت و از آن راضی بود من هم راضی به رضای خدا هستم».
خواهر شهید چگینی بیان میکند: از شیرینیهای سنتی به ویژه شیرینی«پادرازی» برای الیاس پختم تا در سوریه خود و همرزمانش بخورند، به او گفتم مقداری از شیرینیها را هم برای خادمان حضرت زینب(س) ببرد، وقتی برای بار آخر بعد از اعزام از پشت تلفن به من زنگ زد گفت که این سفارش من را انجام داده است، صدایش از پشت تلفن گرفته بود و بهخوبی حس میکردم گریه کرده، در آخرین صحبتهایمان به من وصیت کرد که فراموش نکنم که همیشه کنار همسر و فرزندانش باشم و نگذارم تنها بمانند.
متأسفانه بعد از شهادت برادرم گاهی بسیار بیتابش میشدم و دلتنگی برای الیاس اذیتم میکرد. بااینحال هیچگاه از رفتن او برای دفاع از حریم اهلبیت(ع) ناراحت و پشیمان نبوده و نیستم.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣