<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋#پروانه ای در دام عنکبوت
نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت133🎬
با خودم فک کردم نکنه اسحاق انوار میخواد ریه های من را به بنیامین پیوند بزنه ،که با شنیدن حرفهای انور متوجه شدم اشتباه کردم.
انور:وقتی متوجه شدم که پیوند لازمه,شروع کردم به ازمایش گرفتن ,البته طرف من فقط بچه های بین پنج تا هفت ساله هستند ,پس هرچه که بچه هدیه ی دواعش وسعودیها و...از عراق ویمن وفلسطین بود را ازمایش کردم ,حتی بافت ریه هم ازشان گرفتم ,اما ریه ی هیچکدام از انها قابل پیوند نبود,ولی من از پاننشستم وبه بهانه ی ازمایش غربالگری بیماریهای ژنتیک و...درقالب بهداشت جهانی,کل تل اویو واورشلیم وحیفا و...را زیر پا گذاشتم تا بالاخره یه مورد پیدا کردم,یک پسربچه ی هفت ساله به اسم عماد که از فلسطینیهای اورشلیم است,هم گروه خونش وهم بافت ریویش به بنیامین من میخوره,پسره الان تودبستان است ومن وتو بایک امبولانس,فوق پیشرفته ویک مأمور امنیتی راهی اورشلیم میشیم ,توباید پسره رااز مدرسه بکشی بیرون وبیاری داخل امبولانس,اول پسره رابیهوش میکنیم تا درد نکشه و سروصدا راه نندازه وبعدش یک سری داروهایی هست که من باید داخل امبولانس ,خیلی ملایم به پسره تزریق کنم تا بدنش برای پیوندی موفق اماده بشه,ریه های اهدایی باید درشرایطی خاص باشند تاعمل پیوند باموفقیت انجام بشه واین داروهای تزریقی اون شرایط را فراهم میکنند.
تا اسم عماد را اورد یاد عماد خودم افتادم ,بغض دوباره گلوگیرم شد وتصمیم گرفتم که هرطور شده عماد را ازچنگ این شیطان خونخوار که یک موجود کج ومعوج را میخوادنجات دهد,فراریش بدهم.
همینجور که توافکار خودم غرق بودم با صدای انور به خود امدم.
انور:توباید دستیار من باشی تواین عمل،میدوتی همین الانم خیلی دیرشده من میبایست این عمل را حداقل یک هفته پیش انجام بدهم که متاسفانه اونموقع هنوز عماد را پیدا نکرده بودم،بنابراین تا پسره را داخل امبولانس اوردیم باید کارمان راشروع کنیم تا وقتی که به تل اویو میرسیم ,کارهای اولیه انجام شده باشند ویک سره بریم سراغ پیوندواگر موفقیت امیز بود,تو مادر بنیامین میشی واهسته زیرلبش ,طوری که من نشنوم تکرار کرد ,همونطور که مادر اسحاق هستی....,حاضری؟
من:بله,بله...چرا که نه...
اسحاق انور بعداز اینکه یک ارامبخش به بنیامین تزریق کرد واین انسان زشت وکریه به خواب رفت,بوسیدش وگفت:طاقت بیار ,نهایتش تا یک ساعت دیگه پیشتم ونجاتت میدم...وزنگ زد تا امبولانس بیاد وباهم به سمت شهری به نام اورشلیم راه افتادیم....
#ادامه دارد...
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋#پروانه ای در دام عنکبوت
نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت134 🎬
با اسحاق انور حرکت کردیم ,من وانور عقب امبولانس نشستیم وجلو هم یه مامور امنیتی که لباس نیروهای بهداشت جهانی را داشت,بودند.
عقب امبولانس خیلی مجهز بود ,درست مثل یک اتاق عمل، تجهیزشده بود .
انوار برام توضیح دادکه به چه بهانه ای عماد راازمدرسه بیرون بیاورم ,درضمن ماموره هم همراهم میامد ومن چاره ای جز ربودن عماد نداشتم ,توکل کردم تا ان شاالله خدا نظری کند وعلی ودوستاش هم مددی برسانند.
خیلی زود به اورشلیم رسیدیم انگار فاصله ی تل اویو واورشلیم زیاد نبود.از پشت شیشه های امبولانس اصلا به بیرون دید نداشتم,روی بدنه ی امبولانس هم آرم سازمان بهداشت جهانی بود.
باتوقف کامل امبولانس متوجه شدم به مقصد رسیدیم.
با ماموره به طرف مدرسه ای که روبرو بود حرکت کردیم,خدای من اینجا چقد فقیر نشین بود,ساختمانهاش اکثرا مخروبه و از کار افتاده,
با مدیر مدرسه که یک خانم محجبه بود صحبت کردم وگفتم برای ازمایشات تکمیلی امده ایم,مدیر مدرسه اذعان داشت که هفته پیش برای ازمایش از دانش اموزانش اینجا امده اند ووقتی که فهمید،خون عماد, یه مشکل داشته وباید ازمایش تکمیلی بدهد,خیلی ناراحت شد,اخه میگفت عماد از مستعدترین وباهوش ترین بچه های مدرسه اش است.
وقتی مدیر مدرسه دست دردست عماد داخل دفتر شد,دلم لرزید,یه بچه مثل فرشته زیبا ومعصوم ,این فرشته ی زیبا قرار بود قربانی اون بچه شیطان اسحاق انور شود...خیلی ظلم بزرگی بود,ناخوداگاه باخودم تکرار کردم,عجب صبری خدا دارد....
با عماد داخل امبولانس شدیم,
دکتر انور دستی به سرعماد کشید ونشاندش کنارش وگفت:خوبی پسرم؟
عماد بازبان شیرین بچگی گفت:من خوبم اقا,اصلنم مریض نیستم ,چرا باید سوارامبولانس بشم؟
انور: چیزی نیست پسرم یه ازمایش ساده است ودستمال حاوی مواد بیهوش کننده را گرفت جلوی دهان عماد,امبولانس هم حرکت کرده بود اما به توصیه ی انور خیلی ارام میراند تا انور بتواند مواد تزریقی رابا ارامش وکم کم وارد بدن پسرک کند,میدانستم که این مواد فوق العاده خطرناکند,کاش میتوانستم کاری کنم که تزریق نکند.
بچه همان لحظه بیهوش شد ,عماد را آرام خواباندم روی تخت امبولانس وانور مواد تزریقی را دراورد وداخل یک سرنگ بزرگ ,شروع به کشیدنشان کرد.
ناگهان بایک حرکت تند وصدای بلند برخورد امبولانس باچیزی,انور پرت شد کف امبولانس ومنم افتادم روی عماد وسرنگ از دست انور افتاده بود گوشه ای,انور خیلی خیلی عصبانی شده بود,حرفهای رکیکی میزد وازفرط عصبانیت در امبولانس راباز کرد و....
#ادامه دارد....
محمدرضا دستواره.mp3
12.12M
📗کتاب صوتی " نیمه پنهان ماه"
روایتی از زندگی شهدا به زبان #همسران_شهدا
شهید والامقام سید محمدرضا دستواره🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تَعبیر می شود به خدا خوابهایمان
روزی شود شرابِ عسل آبهایمان
گردد بقیع و دور و برش یکسره حرم
جانم فدای گنبد اربابهایمان
#هشتم_شوال سالروز تخریب قبور مطهر #ائمه اطهار علیهم السلام در بقیع تسلیت باد
التماس دعا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
2_144145974876110301.mp3
7.76M
تقدیم به
#امام_حسنی_ها💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌹شهید محمدرضا تورجی زاده:
مردم هر وقت کار تون جایی گیر کرد ،امام زمان تون رو صدا کنید یا خودش میاد ، یا یکی رو میفرسته که کارتون رو راه بندازه...
#شهید_تورجی_زاده🌱
#یادشهداباصلوات
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
♨️ذکر توصیه شده #امام_زمان برای رفع حوائج
🔸مرحوم آيت الله شيخ محمدتقى اصفهانى معروف به آقانجفى اصفهانى در احوال خود چنين مینويسد :
🔸زمانى در نجف اشرف مشغول رياضت بودم كه در آن دوره اسرارى بر من مكشوف گرديد يكى از آن اسرار اين بود كه شب چهارشنبه اى در مسجد سهله نشسته بودم؛ نزديك سحر شخصى از رجال الغيب را ديدم و سؤالات بسيارى از او نمودم و جواب سؤالاتى كه از قول حضرت نقل می كرد را مرتب مینوشتم كه مبادا فراموش شود.
يكى از آن سؤالات اين بود كه ذكرى به من بياموزيد تا در تمام حوائج به دردم بخورد؟ در جواب فرمودند:
🔸 ذكرى نزديكتر از #صلوات بر محمد و آل محمد -صلي الله عليه و آله و سلم- در پيشگاه خداوند متعال نيست.
📚 کتاب فوايد الصلوات ص ۴۹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماهنگ/
پیرو راه امامم در سپاه کشورم....پاسداری می کنم من جان فدای رهبرم...
🎙باصدای حاج صادق آهنگران
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدانه🕊
🔰ماجرای شهید آوینی و پول تاکسی
#پیشنهاددانلود
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
410475_465.mp3
1.82M
💚دعای عهد
🔸️با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿🌻
اللهم عجل لولیک الفرج🤲
╼═══•❅✿•❁•✿❅•═══╾
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
💚سلام به چهارده معصوم(ع):💚
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهِ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صلي الله عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهِ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيُّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهِ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
🔟دهمین چله ی کانال متوسلین به شهدا
💫 امروز" یکشنبه 10 اردیبهشت ماه "
📌روز " نهم " چله صلوات و زیارت عاشورا《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
" محبعلی فارسی "🌷🌷🌷
معرف: سرباز گمنام امام زمانعج🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@motevasselin_be_shohada
سردار شهید محبعلی فارسی🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت :۱۳۳۸/۶/۱
محل ولادت :زابل
تاریخ شهادت:۱۳۹۶/۲/۱۲
محل شهادت:زاهدان
تحصیلات:لیسانس
مزار: زادگاه
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌷🕊🌿🥀🌿🕊🌷
🔰زندگینامه سردار شهید محبعلی فارسی
💐شهید محبعلی فارسی در اول شهریور سال ۱۳۳۸ در زابل بدنیا آمد این شهید والامقام با رشادت در شلمچه و مقابله با دشمن از پیشروی آنها جلوگیری کرد و رنج اسارت را به جان خرید و سرانجام در ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۶ پس از تحمل ۲۷ سال رنج و زجر آثار شیمیایی و زخم های دوران دفاع مقدس به شهادت رسید.
سردار محبعلی فارسی یک معلم بود و از آغاز جنگ تحمیلی تا پایان آن در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور فعال داشت.
تقریبا از هر عملیاتی زخمی به تن داشت دو بار در عملیات «خیبر» و «والفجر۸ » شیمیایی شد ولی همچنان به مبارزه ادامه می داد تا اینکه چند روز بعد از پذیرش قطعنامه در سال ۶۷ اسیر شد و با جانبازی ۷۰ درصد و انواع ترکش ها دو سال در اسارت بود.
وی در عملیاتهای مختلف جنگ از سال ۱۳۶۰ در کنار سردار حاج قاسم سلیمانی و سردار شهید حاج قاسم میرحسینی قائم مقام لشکر ۴۱ ثارالله در دوران دفاع مقدس نقش بیبدیلی ایفا نمود.
این سردار لشکر اسلام سال ۱۳۶۴ به عنوان فرمانده گردان «۴۰۹ حمزه سیدالشهدا» استان سیستان و بلوچستان منصوب شد و با درایت و فرماندهی ممتازی که در عملیاتهای مختلف داشت همواره از یاران صدیق فرماندهی لشگر ۴۱ ثارالله بود.
این جانباز و آزاده سرافراز، در آبانماه سال ۶۹ پس از تحمل دو سال اسارت به آغوش میهن اسلامی بازگشت و تازه دوران سخت رنجها و مشقات وی به دلیل عوارض و جراحات شیمیایی از ناحیه ریه و کبد آغاز شد.
ایشان پس از تحمل ۲۷ سال درد و رنج شیمیایی در روز چهاردهم اردیبهشت ماه ۹۴ و در سالروز ولادت با سعادت امام سجاد(ع) و روز معلم در حالی شهید شد که علم ابوالفضل عباس(ع) او را در برگرفت.
🌹🕊🌿🌹🕊🌿🌹
معلم،ورزشکار،بسیجی،جهادگر،بخشدار،دستیارپزشک ،مربی،فرمانده،جانباز ،آزاده،پاسدار،سردارسرتیپ وشهید از عناوین بزرگ مردی به نام محب علی فارسی✨
از خطه سیستان ولایتمدار است.مردی که شهره ایمان وایثار وامانت وصداقت و صبر عظیم است و هم رزمانش و نیروهای تحت امرش در ۸ سال دفاع مقدس او را با نام حاج محب می شناسند. مردی که تمام استعدادها و توانش را برای خدا رشد داده بود .
مردی که تمام فضایل و خصایص ممتاز را با هم داشت. مردی متواضع و مخلصی که او را فاتح قلاویزان می نامند.مردگمنامی که با نیروهای گارد ریاست جمهوری عراق به فرماندهی عدنان خیر الله وزیر جنگ صدام جنگ تن به تن میکند وپیروز معرکه است.
مردی از خود گذشته که پس از پذیرش قطع نامه صلح ۵۹۸ در ۳۱ تیر ماه۱۳۶۷ خرمشهر را به قیمت به اسارت رفتنش از سقوط حتمی نجات می دهد. مردی که تا آخرین نفس تفسیر عملی آیه اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم بود.
مردی که تار وپودش با حب علی (ع )واولاد علی(ع)سرشته بود.وهرگز عجب وغرور ونخوت به سراغش نیامد. حاج محب یار دیرین حاج قاسم سلیمانی بود.
از هر عملیاتی نه زخمی که زخمها بر تن داشت،بیش از سه مرحله شیمیایی شد وحدود دوسال ونیم اسارت از نوع مفقودالاثر داشت. در اسارت هم ازحمایت وهدایت هم اسارتی ها فروگذار نکرد.از فرماندهانی بود که توسط نیروهای خود فروخته وطنی و شناسایی دشمن لو رفته بود وتحت بدترین َشکنجه ها قرار می گرفت.
در عین حال همواره سپر بلای شکنجه کوچکترها می شد وکابل وشلاق وباتومی که قرار بود کوچکترها بخورند او به جان می خرید. حاج محب آنگونه زیست وآنگونه عمل کرد که خدایش راضی باشد ولا غیر.
۱۲ اردیبهشت ۹۶ که مصادف بود باولادت قمر بنی هاشم و روز جانباز به فیض شهادت نائل آمد. با شنیدن خبر شهادت حاج محب ،حاج قاسم از جبهه مقاومت و نبرد با داعش خودش را به زاهدان رساند وتمام طول مسیر تشییع پیکر پاک شهید حاج محب را علیرغم خطراتی که ممکن بود حادث شود پیاده طی کرد.
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
حاج محب» با وجود اینکه در زندگی خود سختیهای زیادی را متحمل میشد؛ اما هیچوقت مشکلاتش را به کسی نمیگفت؛
ولی با این وجود، گمنامی و مشکلاتش برای «حاج قاسم» پوشیده نبود؛ بنابراین سردار دلها سعی میکرد تا گهگاهی به همرزم قدیمی خود سر بزند و هوای او را داشته باشد و وقتی هم که «حاج محب» به شهادت رسید، بازهم فرمانده، خود را از جبهه مقاومت به سیستان و بلوچستان رساند و در مراسم تشییع او شرکت کرد.
«حاج قاسم» وقتی برای شرکت در مراسم تشییع «حاج محب» به سیستان و بلوچستان آمده بود، از آنجایی که همیشه دغدغه ترویج فرهنگ ایثار و شهادت را داشت، به خانواده حاج محب تأکید کرد که «حاج محب باید از گمنامی دربیاید»؛ چراکه به عقیده سیدالشهدای مقاومت، فرماندهی «حاج محب» تازه شروع شده بود؛ قویتر و زندهتر از قبل.
حاج محب» و ۱۰ سال ممنوعالسفری!
شرایط ناشی از مشکلات جسمی «حاج محب»، موجب شد تا ۱۰ سال ممنوعالسفر شویم؛ چراکه وی شیمیایی بود و این موضوع باعث شده بود تا با مشکلات زیاد جسمی روبهرو شود. برای نمونه؛ چشمهای وی عفونت میکرد، عفونت چشمها را درمان میکردیم، پوستاندازی بدنش شروع میشد، تا اینکه یکمقداری مراقبت میکردیم و وضعیتش بهتر میشد، میدیدیم یک قسمتی از بدنش طاولهای خونی زده است، این طاولها موقتاً بهبود نسبی پیدا میکرد، بهیکباره میدیدم که خونریزی داخلی کرده است. حتی بهدفعات پزشکان در «مری» وی حلقههایی قرار دادند تا جلوی این خونریزیها گرفته شود، یا اینکه «نای» او سفت و سخت میشد و پزشکان مجبور میشدند تا آن را تراش دهند و باید بهصورت مداوم از اکسیژن استفاده میکرد.