شهید والامقام مصطفی چمران🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۱۱/۷/۱۰
محل ولادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۳/۳۱
محل شهادت: دهلاویه
سن موقع شهادت: ۴۹
مزار: قطعه ۲۴ بهشت زهرا س_ تهران
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰زندگینامه شهید مصطفی چمران
💐🍃مصطفی چمران در سال ۱۳۱۱ خورشیدی در خیابان پانزده خرداد تهران، بازار آهنگرها، محله سرپولک به دنیا آمد.
او فرزند حسن چمران ساوجی بود که از روستای چمران ساوه به تهران مهاجرت کرد.
وی تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، گذراند و دوران متوسطه را در دارالفنون و البرز طی کرد. به سال ۱۳۳۲با رتبه ۱۵ در رشته الکترومکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهرانپذیرفته شد. سپس با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه تگزاس امریکا رفت و در این رشته تا مقطع دکتری ادامه تحصیل داد.
او در تمام دوران تحصیل شاگرد اول بود و از استاد خود مهدی بازرگان نمره بیست و دو(۲۲) را در درس ترمودینامیک دریافت کرد.چمران در ریاضیات و هندسه، آنقدر توانا بود که حریفی نداشت. در درسهای آن روز رایانه آنالوگ، جزو مهم ترین و سخت ترین درس ها بود که چمران از آن هم نمره ۲۰گرفت.
فعالیت های اجتماعی وسیاسی:
از 15 سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت الله طالقانی در مسجد هدایت و در درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت می کرد و از اولین اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود .
در مبارزات سیاسی دوران دکتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت نفت شرکت داشت.
پس از قیام 15خرداد سال 1342 به خاطر حمایت از رهبری امام خمینی (ره) راهی کشور مصر شد در این کشور مدت دوسال آموزش سخت ترین دوره های چریکی و جنگ های پارتیزنی را دید و بعد برای ایجاد پایگاه چریکی مستقل، برای تعلیم مبارزان ایرانی رهسپار لبنان شد .
در آمریکا:
چمران با بورس شاگرد اولی در دانشگاه تهران برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در دوره های کارشناسی ارشد (electronic) در دانشگاه تگزاس A&M و دکتری «رشته فیزیک پلاسما و الکترونیک» دردانشگاه برکلی تحصیل نمود.
چمران از شاگردان آیت الله طالقانی در ایران و از اعضاء بنیانگذار نهضت آزادی خارج از کشور بود. در آمریکا با همکاری ابراهیم یزدی برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایهریزی کرد و از مؤسسین انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا بود.
به دلیل این فعالیتها بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع شد و از آن پس تا پایان دوره دکتری در دانشگاه برکلی به عنوان پژوهش یار (RA) مشغول به کار شد.
در مصر:
چمران پس از اتمام تحصیلات و پس از تظاهرات پانزده خرداد توسط خسرو قشقایی به همراه ابراهیم یزدی، رهسپار مصر شد و به تاسیس اولین پایگاه آموزش جنگهای مسلحانه پرداخت.او به مدت دو سال، در زمان جمال عبدالناصر، سختترین دورههای چریکی و پارتیزانی را آموخت و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شد.
در مصر با مشاهده جریان ناسیونالیسم عربی به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و جمال ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آن قدر قوی است که نمیتوان بهراحتی با آن مقابله کرد و به دنبال آن به چمران و یارانش اجازه داد که در آن کشور نظرات خود را بیان کنند.
درلبنان:
او به کمک امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، سازمان امل ، را براساس اصول و مبانی اسلامی پی ریزی کرد و با این حرکت، پرچم تشیّع رادر برابر صهیونیسم اشغالگر به اهتزاز در آورد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران:
دکتر چمران با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، بعد از 21 سال هجرت به وطن باز می گردد و همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می گذارد .
فعالانه و قاطعانه به سازندگی می پردازد و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعد آباد می کند و سپس در شغل معاونت نخست وزیر در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر می اندازد و قاطعانه فعالیت می کند تا اینکه با به وجود آمدن قضیه شهر پاوه به فرمان امام خمینی به عنوان فرمانده به آنجا رفت و شهر را از چنگال دشمنان انقلاب و اسلام رهانید و بعد از بازگشت به تهران، از طرف رهبر عالی قدر انقلاب به وزارت دفاع منصوب شد.
در این پست برای تغییر و تحول ارتش از یک نظام طاغوتی به یک سلسله برنامه های وسیع بنیادی دست زد که پاک سازی ارتش و پیاده کردن برنامه های اصلاحی از این قبیل است .
مجلس :
دکتر مصطفی چمران در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی ، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد سپس او به نمایندگی رهبر کبیر انقلاب اسلامی در شورایعالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا به طور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند.
درخوزستان با گروهی از رزمندگان داوطلب ((ستاد جنگ های نامنظم)) را در اهواز تشکیل داد . این گروه با ایجاد واحد مهندسی فعال و ساختن جاده های نظامی و نصب پمپهای آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال آب به طرف تانکهای دشمن، دشمن را مجبور به عقب نشینی کرد و فکر تسخیر اهواز برای همیشه از سر دشمن بیرون رفت .
✨ادامه👇
پس از آن صدام به فکر تسخیر سوسنگرد افتاد و با حمله به آن شهر رزمندگان بسیاری را محاصره کرد، دکترچمران که از محاصره این عزیزان سخت برآشفته بود با همکاری آیت الله خامنه ای ارتشی آماده کرد و دست به حمله خطر ناکی زد ، در این حمله او از دو قسمت پای چپ زخمی شد. با رسیدن خبر زخمی شدن این سردار پر افتخار اسلام به رزمندگان دیگر، آنها بی محابا به پیش تاختند و این شهر را از چنگال دشمن نجات دادند.
آخرین جلسه شورایعالی:
در سی ام خرداد سال 60 در جلسه شورایعالی در اهواز از عدم تحرک نیروها انتقاد می کند و پیشنهاد نظامی خود، از جمله حمله به بستان را ارائه می دهد.
به سوی قربانگاه:
در سحر گاه سی ویکم خرداد ماه سال 60 پس از به شهادت رسیدن ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه در حین انتخاب جایگزین به جای ایرج رستمی وحین سرکشی به سنگرها مورد اصابت گلوله دشمن قرار می گیرد وروح ملکوتی او به خدا می پیوندد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌿🕊✨🌿🕊✨🌿🕊✨🌿
🔷خاطره ای از شهید مصطفی چمران🔷
🌺🌤🌿
🔻اولین نماز و آخرین نماز ؛
رضا سگه یه لات بود تو مشهد
یه روز داشت میرفت تو دعوا شهیدچمران دیدش، دستش گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبهه
به غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت به جبهه
تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند آوردنش تو اتاق شهید چمران،
رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران، وقتی دید که شهید چمران به فحش هاش توجه نمیکنه . یه دفه داد زد کچل با توأم!
شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت : چیه ؟ چی شده عزیزم؟
چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید
آقا رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه:
میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی!شهید چمران : چرا؟
آقا رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده. تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!
شهید چمران: اشتباه فکر میکنی.!یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی میکنم، نه تنها بدی نمیکنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده.هی آبرو بهم میده
گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون شم
آقا رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه میکرد. اذان شد،
آقا رضا اولین نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد .صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد
آری آقا رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید… !
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌺🍃🌷☘🌺🍃
💠مهریه ی عجیب (خاطره ای از شهید چمران)
💥مهریه ام قرآن کریم بود و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت(ع) و اسلام هدایت کند
🦋♥️🌸
اولین عقد در صور بود که عروس چنین مهریهای داشت
یعنی در واقع هیچ وجهی در مهریهاش نداشت برای فامیلم، برای مردم عجیب بود اینها.
اولین باری که امام موسی مرا بعد از ازدواج با مصطفی در لبنان دید،
خواست تنها با من صحبت کند. گفت: غاده! شما میدانید با چه کسی ازدواج کردهاید؟
شما با مردی خیلی بزرگ ازدواج کردهاید. خدا به شما بزرگترین چیز را در عالم داده، باید قدرش را بدانید.
من از حرف آقای صدر تعجب کردم. گفتم: من قدرش را میدانم و شروع کردم از اخلاق مصطفی گفتن.
آقای صدر حرف من را قطع کرد و یک جمله به من گفت: این خلق و خوی مصطفی که شما میبینید،
تراوش باطن او است و نشستن حقیقت سیر و سلوک در کانون دلش
این همه معاشرت و رفت و آمد مصطفی با ما و دیگران تنازل از مقام معنوی اوست به عالم صورت و اعتبار
و خیلی افسوس میخورد کسانی که اطراف ما هستند درک نمیکنند
تواضع مصطفی را از ناتوانیش میدانند و فقیر و بیکس بودنش. امام موسی میگفت: من انتظار دارم شما این مسائل را درک کنید.
گاهی فکر میکرد به همین خاطر خدا بیش تر از همه از او حساب میکشد، چون او با مصطفی زندگی کرد با نسخه کوچکی از امام علی (علیه السلام)
همیشه به مصطفی میگفت: «تو حضرت علی نیستی. کسی نمیتواند او باشد فقط حضرت امیر آن طور زندگی کرد و تمام شد».
مصطفی هم چنان که صورت آفتاب خوردهاش باز میشد و چشم هایش نمدار:
«نه درست نیست! با این حرف دارید راه تکامل در اسلام را میبندید. راه باز است.
پیامبر میگوید هرجا من پا گذاشتم امتم میتواند. هر کس به اندازه سعهاش»
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
♦️گزیده ای از وصیت نامه شهید مصطفی چمران
....به خاطر عشق است كه فداكاری می كنم. به خاطر عشق است كه به دنیا با بی اعتنائی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است كه دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است كه خدا را حس می كنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می كنم.
عشق هدف حیات و محرك زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام.
عشق است كه روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می كند، مرا از خودخواهی و خودبینی می رهاند، دنیای دیگری حس می كنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می كنم.
لرزش یك برگ، نور یك ستاره دور، موریانه كوچك، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است.
برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی، كه مدتهاست با آن آشنام. ولی برای اولین بار وصیت می كنم. خوشحالم كه در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم كه از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترك گفته ام.
علائق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره كرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت می روم....
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹
📚معرفی برخی از کتاب های شهید مصطفی چمران؛
✔️مجموعه «نیمه پنهان ماه»
✔️مجموعه «یادگاران»
✔️مجموعه «از چشمها»
✔️زمزم عشق
✔️آسوده اش نگذارید
✔️پرستوی دهلاویه
✔️مرد رویاها
✔️دلم برایش تنگ شده
✔️مصطفی چمران
✔️همیشه مسافر
✔️عارفانه ها
✔️ نیایش ها
✔️اینجا چه می کنی گل سرخ
✔️پروانه های سوخته
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🕊🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مستند شهید مصطفی چمران
#شهیدچمران
#شادیروحشانصلوات🕊🥀
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام مصطفی چمران
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩قرائت زیارت عاشورا
🕯️به یاد شهید مصطفی چمران
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋#پروانه ای در دام عنکبوت
نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت143 🎬
امروز درست یک هفته از ان واقعه میگذرد،یک هفته ای سراسر استرس که هر لحظه منتظر اتفاقی غیر منتظره بودم ,منتها هیچ اتفاقی نیافتاد,دانشگاه میروم اما هیچ خبری از انور نیست که نیست ,بقیه ی دانشجوها با تمسخر میگویند که انور مرده ,اما من میدانم که درسوگ معجزه اش نشسته وشاید منتظر التیام زخم هایی ست که یادگار مبارزین فلسطینی است،چند بار خواستم تا با انور تماس بگیرم ,اما علی مانع این کارشد.
علی معتقداست ,خود انور باید تماس بگیرد ,اگر احساس کند که من بی صبرانه منتظر ارتباط دوباره با اوهستم ,امکان دارد که به من شک کند,علی میگه,باید طوری برخوردکنم که انور فکر کند ازش میترسم ودوست ندارم نزدیکش شوم.
امروز زنگ اخر باانور درس داشتیم ودرکمال تعجب اسحاق انور تشریف اوردند,برخوردش با من مثل جلسات گذشته بود.اما من کمتر حرف میزدم وسعی میکردم حتی نگاهم را از اوبدزدم وطوری برخوردکنم که انگار از اومیترسم.وخوشبختانه کلاس تمام شد وانور,حین رفتن به سمت من برگشت وگفت:هانیه الکمال,بیا اتاقم...
وسایلم را جم وجورکردم وبا گفتن ذکر بسم الله به سمت اتاق انور حرکت کردم,در زدم.
انور:بیا داخل...
من:س س سلام استاد,حالتون خوبه؟!!
انور:سلام را که سرکلاس کردی ,منتها اینقد اهسته که من نشنیدم,حالمم هم که از احوال پرسی فراوانت روبه بهبود است.
میدونستم داره متلک میگه,انگارتوقع داشته برم بهش سربزنم,انور دید ساکتم بلند دادزد:سرت رابگیر بالا ,هانیه الکمال....اون شب نحس,جا داشت بعداز رفتنت حداقل یک زنگ بزنی...
با فریادش ارام طوری که نشان میدادم ترسیدم سرم رابالا گرفتم,چهره اش را دید زدم,هنوز کمی از اثار کبودی روی صورتش بود,با من من گفتم:اااآخه استاد....راستش من خیلی ترسیده بودم,بعدشم گفتم تواون شرایط ,تنهایی بهترین درمان هست وگرنه خیلی جویای احوالتان بودم.
انور:پس تو از من میترسی؟نکنه وقتی حالم خوب نبود چیزی گفتم که باعث شده بترسی هاااا؟؟
احساس میکردم این مرد خیلی رازها دارد که ترس از برملاشدنش باعث شده این حرف رابزند وگفتم :نه نه ...فقط من را شکل مادرتان میدیدید همین...اما اون اخرکاری که داد زدین ازخونه تان برم بیرون بیشتر ترساندم.
انور که انگار خیالش راحت شده بود لبخندی زدگفت:خوب شکل مادرم هستی,اون وقتی که سرت داد زدم ,به خاطراز دست دادن بنیامین شوکه بودم,اما الان دیگه عزاداری را تمام کردم,باید دوباره بلند بشم وچون این زنده بودنم را مدیون تومیدونم,میخوام برات جبران کنم. میخوام از تو یعنی هانیه الکمال,یک اسحاق انوردیگه بسازم,حاضری بامن همراه بشی؟؟
از پیشنهادش جا خوردم اما لبخندی زدم وگفتم:من عاشق کسب علم واطلاعات هستم وازهمه مهم تراینکه بتوانم یک خدمت ارزنده به وطن عزیزم اسراییل وقوم برگزیده ی زمین یعنی یهود,انجام بدهم.
انور که انگار از حرفهام خوشش امده بود,لبخندی زد وگفت:دوتا نوشیدینی بیار هانیه الکمال...عصرهم اماده باش وقتی زنگ زدم بیا جلو خانه میخوام یه کمی از امپراطوری اسراییل رابهت نشان بدهم.....امپراطوریی زیرکانه که شعارش این است,همه چیز درخدمت اسراییل ونابودی از آن هرچه غیر اسراییلی است.
با احساساتی متناقض,اتاق انور راترک کردم.
#ادامه دارد....
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋#پروانه ای در دام عنکبوت
نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت144 🎬
مثل همیشه علی جلوی دانشگاه منتظرم بود,درسته که علی امروز کلاس نداشت اما به گفته ی خودش تمام عشقش اینه که بیاد وقامت بانویش را نظاره کند.
سوارماشین شدیم وگفتم:وای علی نمیدونی چیشده...
علی دستی به پشتم زد وگفت:نوچ ,هنو شیعه ی مولاعلی ع رانشناختی هااا وشروع کردبه گفتن ,موبه مو حرفهایی راکه بین من وانور گذشته بود.
من که گردنبده رانپوشیده بودم,یادم رفته بود,یک لحظه شک کردم که پوشیدم یانپوشیدم ,دستم رفت طرف گردنم تا مطمین بشم که علی بین راه مچ دستم راچسپید وگفت:اون راکه نپوشیده بودی واشاره کردبه دستم ,ولی این راپوشیده بودی...
شروع کردم به خنده وگفتم:ای ناقلااا یعنی این کادوت که بااونهمه ناز وافاده دادیم ...اینهم هااا؟؟
علی:بلی بلی بانو یک شیعه ی نفوذی از همه چیزش وسایل استراق سمع میسازد,گاهی گوش وهوشش,گاهی گردنبد گلویش,گاهی هم ساعت زیبای دستش....
من:خخخخ عجب عجب...
علی:بلی این مجهز به ریزترین حساس ترین میکروفن ورد یاب است البته امواجش را فقط برای,همون دستگاه اختصاصی خودش فرستاده میشه وهیچ کس نمیتونه کشفش کند...اگر این اسراییلیهای خبیث,تلفن های جهان راشنود میکنن وپیامهای مجازی که در نرم افزارهاشون ارسال میشه را کنترل میکنند ,ماهم سری ترین وامنیتی ترین جلساتشان را زیرنظر داریم وشنود میکنیم,حالا هم من را به حرف نگیر خانم فضولک,باید صبر کنیم ببینیم این انور جنای عصر چی چی از تواستینش درمیاد,تا حالیش نیست باید ازش اطلاعات بیرون بکشیم .
البته مطمین باش درمرحله ی اول چیزهایی رابهت میگه که از,لحاظ اطلاعاتی براش خیلی مهم نیستند واین هنر توهست که چقد توروحش نفوذکنی ورازهای مخوفش راکشف کنی.
بعداز نهارو نماز همونموقع که میخواستم یه کم استراحت کنم تا برای همراهی باانور سرحال باشم,انور زنگ زد وامرکرد جلوی دانشگاه برم .
جلوی دانشگاه اسحاق انور داخل ماشینش منتظر بود,به محض اینکه رسیدم,پیاده شد واشاره کرد که پشت فرمان بشینم .
زیرلب بسم الله گفتم نشستم,انور:ببین هانیه الکمال من حوصله ی رانندگی ندارم,هروقت بامن هستی توباید رانندگی کنی ,دست به فرمانت هم دیدم وپسندیدم وخنده ی بلندی کرد وادرسی داد که تا باهم حرکت کنیم.
تواین مدت که ساکن اسراییل شده بودم ,تقریبا موقعیت بیشتر شهرهاش رامیدونستم وحتی گاهی باعلی که مجلس استنداپ داشت به بعضی شهراش رفته بودم,اسراییل کشوری غاصب وکوچک است که سرزمینهایی که غصب کرده نزدیک به همند وکلا شش استان بیشتر ندارد.
ادرسی که انور میداد بیرون شهر تل اویو بود...
#ادامه دارد...
مصطفی طالبی.mp3
12.86M
📗کتاب صوتی " نیمه پنهان ماه"
روایتی از زندگی شهدا به زبان #همسران_شهدا
شهید والامقام مصطفی طالبی🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣