eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
32.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
254 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
سید اهل قلم، شهید سید مرتضی آوینی🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: ۱۳۲۶/۶/۲۱ محل ولادت: شهر ری حرفه: فیلمسازی و روزنامه نگاری زمینه فعالیت: ساخت فیلم مستند و روزنامه نگار تاریخ شهادت: ۱۳۷۲/۱/۲۰ محل شهادت: منطقه فکه مزار: بهشت زهرا(س)‌ تهران ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌷🕊🌿🥀🌿🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 زندگینامه شهید بزرگوار سید مرتضی آوینی💠 [🕊🌹🥀] 《شهید آوینی در زمان جنگ در گروه جهاد فعالیت های فراوانی داشت.  کارگردان فیلم مستند و روزنامه نگار حوزهٔ فرهنگی بود. مجموعه فیلم های مستند تلویزیونیِ او دربارهٔ جنگ ایران و عراق با نام روایت فتح شناخته شده است.》 🔷️🔸️🔹️🔸️🔷️ سید مرتضی آوینی در شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطهٔ خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند. در سال ۱۳۳۳ كلاس اول دبستان را در خمین به پایان رساند. دو سال بعد به علت موقعیت شغلی پدر از خمین به زنجان رفتند. از آن جا كه در زنجان مدرسه ای نبود بنابراین پدر وی مدرسه ای را دایر كرد و شهید مرتضی آوینی توانست دوره ابتدایی را در آن مدرسه تمام كند. دبیرستان خود را هم در كرمان در رشته ریاضی پشت سر گذاشت. او خدمت سربازی خود را نیز در نیروی هوایی به پایان رساند و در سال ۱۳۴۴ وارد دانشكده هنرهای زیبا شد. او از کودکی با هنر انس داشت. شعر می سرود، داستان و مقاله می نوشت و نقاشی می کرد. ⭕تحصیلات دانشگاهی شهید آوینی شهید آوینی تحصیلات دانشگاهی اش را در رشته ای (معماری) به انجام رساند که به طبع هنری وی سازگار بود ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورت های انقلاب به فیلم سازی پرداخت. مجموعه فیلم های مستند تلویزیونی او در مورد جنگ ایران و عراق با نام "روایت فتح" شناخته شده است. به گفته بسیاری از هم دوره هایش مرتصی آوینی دارای نبوغ ویژه ای در فلسفه ادبیات بود. شهید آوینی به نقاشی و شعر نیز گرایش زیادی داشت. وی خدمت سربازی خود را در نیروی هوایی به پایان رساند. شهید آوینی که در ابتدا خود را «کامران آوینی» معرفی میکرد، به اشعار فروغ فرخزاد، احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث علاقه داشت. به ظاهر خویش میرسید، و به فلسفه غرب علاقه مند بود. مرتضی آوینی بعدها با اندیشه های امام روح الله خمینی آشنا شد و در سالیان بعد به یک انقلابی تبدیل شد و مسیر زندگی خود را تغییر داد و در سال ۱۳۵۸ وارد جهاد سازندگی شد و بعد از زمان كوتاهی به فیلمسازی روی آورد. ⭕فعالیت های فرهنگی و هنری شهید آوینی شهید آوینی فیلمسازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه در مورد غائله گنبد (مجموعه شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعه مستند خان گَزیده ها) آغاز کرد. شهید آوینی فعالیت های مطبوعاتی خود را در اواخر سال ۱۳۶۲، هم زمان با مشارکت در جبهه ها و تهیه فیلم های مستند درباره جنگ، با نگارش مقالاتی در ماه نامه اعتصام ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد. مرتضی آوینی در زمان جنگ در گروه جهاد فعالیت های فراوانی داشت. او در این دوره به سینما، هنر، فرهنگ واحد جهانی و مواجهه آن با مسائل مختلف فکر می کرد. مجموعه تحقیقات و مباحثات و نوشته های وی در ماهنامه هنری سوره منتشر و بعدها در کتاب آینه جادو که جلد نخست از مجموعه مقالات و نقدهای سینمایی اوست جمع آوری شد. اواخر سال ۱۳۷۰ مؤسسه فرهنگی روایت فتح به دستور آیت الله خامنه ای تاسیس شد تا به کار فیلمسازی مستند و سینمایی درباره دفاع مقدس بپردازد و تهیه مجموعه روایت فتح را که پس از پذیرش قطعنامه رها شده بود، ادامه دهد. شهید آوینی و بقیه گروه، سفر به منطقه های جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کمتر از یک سال، کار تهیه شش برنامه از مجموعه ده قسمتی «شهری در آسمان» را به پایان رساندند و مقدمات تهیه مجموعه های دیگری در مورد آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه را تدارک دیدند. هرچند مقارن با همین زمان، فعالیت های مطبوعاتی او نیز ادامه داشت. شهری در آسمان که به واقعه محاصره، سقوط و بازپس گیری خرمشهر می پرداخت، در ماه های آخر سال ۱۳۷۱ از تلویزیون پخش شد، ولی برنامه شهید آوینی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعه های دیگر با شهادتش در فکه ناتمام ماند. شهید سید مرتضی آوینی، بیستم فروردین ۱۳۷۲ در منطقه فکه و در حال ساخت مجموعه مستند و تلویزیونی «روایت فتح»، بر اثر برخورد با مین‌های باقیمانده از زمان جنگ به شهادت رسید. آیت الله خامنه ای(حفظه الله) پس از شهادت آوینی، وی را سید شهیدان اهل قلم عنوان کردند. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅برخی از خصوصیات اخلاقی شهید مرتضی آوینی: 🌺یکی از خصوصیات اخلاقی شهید مرتضی آوینی، مهربانی و عشق به تمام اعضای خانواده بود و همیشه در کارهای خانه به همسر خود کمک می کرد. از دیگر خصوصیات اخلاقی شهید آوینی، خواندن نماز اول وقت بود. ایشان به نماز اول وقت بسیار اهمیت می دادند و همیشه 15 دقیقه پیش از اذان ، منتظر اقامه نماز می شدند و همه کارهای خود را براساس نماز تنظیم می کردند. شهید مرتضی آوینی ، بسیار ساده زندگی می کرد و بیشتر از نان و پنیر و کشمش و گردو ، برای وعده غذایی خود استفاده می کردند و برای اینکه سریعتر بیدار شوند، روی زمین می خوابیدند. ایشان، بسیار کم توقع، فروتن و متواضع بودند، در برخی از کارهای ساده و نوشتن به دانشجویان کمک می کردند. خنده رو، نرم خو بودند و به شاگردهای خود سلام می کردند و به حرفهای آنها گوش می دادند. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌺🌿🕊🌺🌿🕊🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷️چند خاطره کوتاه از شهید والامقام سید مرتضی آوینی🔷️ |🌺🕊🌿| 💫خانم زهرا(س) گفت: با بچه من چه كار داري؟ من يكي وقتي سر چند شماره از مجله سوره نامه تندي به سيد نوشتم كه يعني من رفتم و راهي خانه شدم. حالم خيلي خراب بود. حسابي شاكي بودم. پلك كه روي هم گذاشتم «بي بي فاطمه» (صلوات الله عليها) را به خواب ديدم و شروع كردم به عرض حال و ناليدن از مجله، كه «بي بي» فرمود با بچه‌ من چه كار داري؟ من باز از دست حوزه و سيد ناليدم، باز «بي بي» فرمود: با بچه من چه كار داري؟ براي بار سوم كه اين جمله را از زبان مبارك «بي بي» شنيدم، از خواب پريدم. وحشت سراپاي وجودم را فرا گرفته بود و اصلا به خود نبودم تا اينكه نامه اي از سيد دريافت كردم. سيد نوشته بود: «يوسف جان ! دوستت دارم. هر جا مي خواهي بروي، برو! هر كاري كه مي خواهي بكني، بكن! ولي بدان براي من پارتي بازي شده و اجدادم هوايم را دارند» ديگر طاقت نياوردم و راه افتادم به سمت حوزه و عرض كردم سيد پيش از رسيدن نامه ات خبر پارتي ات را داشتم و گفتم آنچه را آن شب در خواب ديده بودم. راوی: يوسفعلی ميرشكاك 🔹️🔸️🔹️ 💫داد زد: خدا لعنتت كند احتمالاً زمستان سال 68 بود كه در تالار انديشه فيلمي را نمايش دادند كه اجازه اكران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پر بود از هنرمندان، فيلمسازان، نويسندگان و ... در جايي از فيلم آگاهانه يا ناآگاهانه، داشت به حضرت زهرا سلام الله عليها بي ادبي مي‌شد. من اين را فهميدم. لابد ديگران هم همين طور، ولي همه لال شديم و دم بر نياورديم. با جهان بيني روشنفكري خودمان قضيه را حل كرديم. طرف هنرمند بزرگي است و حتما منظوري دارد و انتقادي است بر فرهنگ مردم اما يك نفر نتوانست ساكت بنشيند و داد زد: خدا لعنتت كند! چرا داري توهين مي‌كني؟! همه سرها به سويش برگشت در رديف‌هاي وسط آقايي بود چهل و چند ساله با سيمايي بسيار جذاب و نوراني. كلاهي مشكي بر سرش بود و اوركتي سبز بر تنش. از بغل دستي‌ام (سعيد رنجبر) پرسيدم: «آقا را مي‌شناسي؟» گفت: «سيد مرتضي آويني است.» 🔹️🔸️🔹️ 💫تعلقات سید مرتضی كتابچه دل سید پر بود‏، آن را كه می‌گشودی، صدف عشق را می‌دیدی كه درونش مروارید محبت اباعبدالله (ع) و ایمان به خدا می‌درخشید. همه وجودش را به امام عشق بخشیده بود. خانه، ماشین و مال، چیزهایی بودند كه در مخیله‌اش نمی‌گنجید. سرانجام دنیا را رها كرد و فریاد زنان با پای برهنه در برهوت كربلا دوید. فقط برای سالار شهیدان خواند و نوشت. آسمانی بود‎، متواضع و بلندنظر، در برنامه دانشجویی «رقص علم» به خواهش دانشجویی، از مولایش نوشت. برق سكه‌ها چشمانش را خیره نكرده بود، این عشق بود كه قلبش را بی‌تاب ساخته و قلمش را لرزان. اعتراض كردم، سید سالهاست كه می‌نویسی و می‌خوانی اما هنوز ... كلامش سردی سخنم را قطع كرد : «اصلاً تعلقی غیر از این موضوعات ندارم...» منبع : كتاب همسفر خورشید راوی:آقای همایونفر 🔹️🔸️🔹️ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 💫ندامت صفحه سپید تقدیر ورق خورد، اما سیاهی گناهان من هر ساعت پاكی و صداقت این دفتر را تیره می‌ساخت. سرخی افق دل آسمان را خونین ساخته بود. كه من دل سید را شكستم. از شدت ناراحتی به حیاط آمدم نگاه هراسان، دل بیقرار و لبان لرزان من، همه گویای ندامت بود. قدمی بر جلو راندن و سه فرسخ از دل به عقب بازگشتن. سید مرتضی در را بست، به نماز ایستاد. او هنوز دفتر اخلاصش سپید بود. ساعتی بعد در خیابان در آغوشش بودم. گویی اتفاقی نیفتاده است. منبع : كتاب همسفر خورشید راوی:محمدی نجات 🔹️🔸️🔹️ 💫زندگی و نماز   به نماز سید كه نگاه می‌كردم، ملائك را می‌دیدم كه در صفوف زیبای خویش او را به نظاره نشسته‌اند.   رو به قبله ایستادم. اما دلم هنوز در پی تعلقات بود.   گفتم: "نمی‌دانم‏, چرا من همیشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است."   به چشمانم خیره شد.   گفت: مواظب باش! كسی كه سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.   گفت و رفت.   اما من مدتها در فكر ارتباط میان نماز و زندگی بودم.   بار دیگر خواندم،  اما نماز سید مرتضی چیز دیگری بود.   منبع: كتاب همسفر خورشید راوی: اكبر بخشی 🌿🌹🕊🌿🌹🕊🌿
🔹️🔸️🔹️ 💫در حضور غربت یاران   سید دل پرخونی داشت، همراهانش با صدای «یارب» ‌های او در نیمه‌ شب آشنا بودند.   پاسی از شب كه می‌گذشت، در انتظار صدای ناله‌های آوینی چشمانشان را باز می‌كردند مرتضی مرثیه‌سرا بود، دلی عاشورایی داشت قصه وصال، روح بی‌تابش را عاشق می‌ساخت.   یكبار در دوكوهه به او گفتم: شهید داوود یكبار در زمین خیس پادگان به زمین افتاد و گریه كرد وقتی علت گریه‌اش را پرسیدم، پاسخ داد:"یاد حضرت عباس افتادم كه هنگام به زمین افتادن دست نداشت، حتماً‌ خیلی سخت به زمین افتاده است".    با شنیدن این سخن گریه مجال صحبت را از مرتضی گرفت، همانجا در پادگان نشست، ساعت‌ها به یاد غربت عباس‌بن‌علی و داوود گریست. گوئی پرده‌های غیب را از چشمانش گرفته بودند، داوود را در زمین صبحگاه می‌دید. لب به سخن گشود، داوود باید می‌رفت.   برخاست،‌ پا برجای گام‌های داوود نهاد. مرتضی مردی آسمانی بود كه پای بر خاك داشت.   منبع : كتاب هسفر خورشید. راوی : برادر رضا برجی   🔹️🔸️🔹️ 💫معنای زندگی   مرتضی دل‌بسته بود، ناله‌های شبانه‌اش دردی جانکاه در دل داشت، که با هق‌هق گریه می‌آمیخت. سید بارها و بارها برایمان از شهادت گفت؛ از رفتن به سوی نور، پرواز کردن، بی‌دل شدن، سجده‌گاه خویش را با خون، سرخ نمودن، و راهی بی‌پایان تا اوج هستی انسان گشودن.   به یاد دارم که در مورد زندگی و مرگ گفت:   " زندگی کردن با مردن معنی می‌یابد، کلید ماجرا در مردن است، نه زندگی کردن." چگونه مردن برایش مهم بود.    عاقبت خداوند آرزویش را به سر منزل مقصود رساند.   کتاب همسفر خورشید راوی : دوست شهید ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌿🌹🕊🌿🌹🕊🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🕊نحوه شهادت شهید سید مرتضی آوینی 🌻شهید آوینی كه همراه یك گروه فیلمبردار جهت ساخت مجموعه ی جدیدی از روایت فتح به یكی از مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس عزیمت كرده بود، در حین بررسی منطقه و تحقیق پیرامون هشت سال دفاع مقدس، با مین برخورد كرد و به شهادت رسید. روز ۲۰ فروردین ۱۳۷۲  یادآور عروج سید شهیدان اهل قلم و هنرمند فرزانه حاج سید مرتضی آوینی نویسنده ی توانا، راوی با صفای روایت فتح، سردبیر مجله ی ادبی و هنری سوره و مسئول واحد تلویزیونی حوزه ی هنری می باشد. روحش شاد نام و یادشان جاودان🌷🌷🌷 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌺🌿🕊🌺🌿🕊🌺
🌻🕊فرازی از وصیت نامه شهید سید مرتضی آوینی: [🌤🦋🌿] 🌷زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند. و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند. و مگر نه آن‌که از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد. و مگر نه آن‌که خانه تن، راه فرسودگی می‌پیماید تا خانه روح، آباد شود. و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کره‌ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند.. و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم‌هایی فربه و تن‌پرور برمی‌آید. ای شهید، ای آن‌که بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌹🌿🕊🌹🌿🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚معرفی دو کتاب از شهید آوینی: ✔شهیدِ فرهنگ ✔زندگی زیباست ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مستند سازی که به دوربین جان بخشید/ سید مرتضی آوینی ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به "چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام سید مرتضی آوینی" 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩قرائت زیارت عاشورا 🕯️به یاد "شهید سید مرتضی" 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با صدای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀💐❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀💐❀♡⊱━━>> 🇮🇷 🇮🇷 📖 قسمت بیست و هفتم چون داشت یکسری چیزها برام واضح می‌شد، تصمیم گرفتم خودم رو هم تیمی و همراهشون نشون بدم، یه خورده قیافه‌ی حق به جانب گرفتم و طوری وانمود کردم که مثلا من با شما هستم و گفتم: "حاجی جان! بالاخره ممکنه ما با یه همچین آدم‌هایی برخورد کنیم. خوب حرف منطقیه، باید یه جوابی داشته باشیم بهشون بدیم قانع بشن!؟ لبخندی زد و گفت: "به قول حضرت آیت‌الله سید صادق شیرازی که توی یک جلسه‌ی خصوصی باهاشون دیدار داشتیم می‌فرمودن : مردم اینقدر کورکورانه تقلید می‌کنن که اصلا توی ذهنشون چنین سوالهایی ایجاد نمی‌شه! فقط کافیه یا احساسات‌شون رو تحریک کنی با عشق امام حسین یا پول داشته باشی یا تحویل‌شون بگیری، چنان مریدت می‌شن که استغفرالله.... نگاهم خیره موند... تازه فهمیده بودم اون همه محبت برای چی بود!؟ و حالا خوب معنی حرفهای شیخ مهدی و بیت، بیتی رو که سید هادی برام خوند، می‌فهمیدم... خیال خام دلشون فکر کردند من هم از همون‌هایی هستم که با درهم و دینار می‌شه خرید!!! وسط همین بهت و تحیر بودم که چند تا از بچه‌های هیئت با سر و صورت خونی اومدن توی آشپزخونه!!! اینقدر هول کردم، نگران شدم و دست و پام رو گم کردم که چی شده ! خواستم با عجله کاری کنم که منصور دستم رو گرفت و گفت: "نگران نباش مرتضی! این خونها برای امام حسین(ع) ریخته شده..." بعد هم با نگاهی حسرت زده بهشون گفت: "خوش به سعادتتون بچه ها!!!!" با نگاه سوال برانگیز گفتم: "چی!؟ برای امام حسین(ع)! سر و صورت زخمی ! یعنی چی شده توی هیئت دعوا شده ! چکار کردین لااقل بیاین این خونها رو بشورم کمکتون ؟!" منصور گفت: "نه برادرم نمی‌خواد! اینها از عشق حسین(ع) است و بس... این خونها شستنی نیست، ریختنیه!" متحیر ایستادم! یه نگاه به منصور یه نگاه به بچه‌های هیئت ...! من خودم از اونهایی بودم که جونم رو برای امام‌حسین (ع) می‌دادم ولی آخه اینجوری با این شکل! حقیقتا قوه‌ی درکم این قضیه رو هضم نمی‌کرد نه با منطق عقل! نه باسودای عشق !!! با همون حالت نگرانی گفتم: "والا امام حسین(ع) راضی نیست با این وضعیت عزاداری چراااا آخه!؟" با افتخار گفت: "اینها از عشقه اخوی! مابخاطر عقیده‌مون این کارها رو می‌کنیم!" یه لحظه با خودم فکر کردم که اگر هر کسی بخاطر عقیده‌ش هر کاری خواست انجام بده چه شیر تو شیری می‌شه! حرفهای منصور و پشت سرش دیدن این سبک از عقیده ، ذهنم رو درگیر که چه عرض کنم متحیر کرده بود! ولی من یه طلبه‌ی شهرستانی بخاطر اهدافی اومدم توی این مسیر که تفاوتش با این جماعت خیلی زیاد بود. تفکرشون و عقیده‌ای که فقط بهشون یاد می‌داد کاری به هیچ‌کس و هیچ‌چیز نداشته باش حتی زندگی خودت! فقط فکر کن که تو خیلی عاشقی! خیلی مقیدی همین! اما چیزی که من دنبالش بودم می‌گفت: "تقیدی که دست و پای زندگی که خدا برات فراهم کرده تا به تکامل برسی رو ببنده، اسمش اسلام و زندگی اسلامی نیست!" تازه داشت کم‌کم‌ قصه‌ی پر غصه‌ای برام روشن می‌شد! اما صبر کردم و دیگه چیزی نگفتم و مشغول سیب زمینی‌ها شدم... چقدر یک لحظه حالم بد شد که غذایی رو دارم درست می‌کنم‌ به جای متبرک بودن و جلا دادن روح مردم، اونها رو اسیر تفکری می‌کنه که صرفا عزادار ظاهری بودنه و با هر نوع ابعاد دیگه حالا چه مسائل سیاسی و اقتصادی و روانشناسی و فلسفه و هنر و.... هر چی که به زندگی ربط داره و کرامت و استقلال رو حفظ می‌کنه کنار می‌ذاره و کلا اسیر و بنده‌ی یکی دیگه کنه!!! اینقدر با حرص سیب زمینی‌ها رو پوست می‌گرفتم که یکدفعه دستم با چاقو برید... با صدای ناخواسته گفتم: آخ... 🔸ادامه دارد ...
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀💐❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀💐❀♡⊱━━>> 🇮🇷 📖 قسمت بیست و هشتم منصور اومد جلو نگاهی به دستم کرد و محکم محل زخم رو گرفت و گفت: "انشاالله مزد خونی که برای آقا ریخته بشه رو خودش می‌ده! حضرت سخنران! بلند شو...بلند شو... از کنار سیب زمینی‌ها، برو چهار تا عنایت از آقا بخون فردا روی منبر روضه کم نیاری! آشپز که نشدی! ببینم منبری خوبی میشی؟!" چون خیلی تابلو می‌شد اگه سخنرانی فردا شب رو توی کمتر از نیم ساعت کنسل می‌کردم، به لطف خدا این کلمه‌ی مزد خون من رو یاد شهدای مدافع حرم انداخت! نفس عمیقی کشیدم و گفتم: "منصور! واقعا هم همین‌طوره! مزد خونی که برای آقا ریخته بشه حتما خودش اجرش رو میده..." بعد خواستم صمیمیت‌مون حفظ بشه و کمی حال و هوای خودم رو عوض کنم، بلکم از این فشار روحی بیام بیرون گفتم: "راستی شیخ منصور! یه موضوع خوب برای فردا شب روی منبر سخنرانی در رابطه با همین مزد خون هست که خیلیم جذابه!؟ خداایش مثل بچه‌های مدافع حرم،" بعد با هیجان ادامه دادم: "حتما از بچه‌های هیئت که اینقدر عاشق امام حسین‌اند این قدر راحت و با عشق خونشون رو می‌ریزن کسی مدافع حرم هم داریم که متن سخنرانی رو بر اساس اثبات عشق و اردتش به اهل بیت(ع) خصوصا امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) بچینم؟" دستم رو رها کرد و گفت:"مرتضی تو بی‌خیال مسائل سیاسی نمیشی! برادرم روحانیت باید تبلیغ دین کنه! چکار داره به اینکه توی جامعه چه اتفاقی می‌افته! یا فلان سیاستمدار چی می‌گه! یا فلان نیروی نظامی چکار می‌کنه! شما فقط از امام حسین(ع) بگو... از مصائب حضرت زینب(س)... اینقدرررر کار سختیه حاجی!؟" مثل چهار راهی که با یه تصادف تمام مسیرهای حرکتش قفل شده باشن، قفل کرده بودم... و داشتم فکر می‌کردم؛ بله، از مصائب حضرت زینب(س) باید گفت! از اینکه یزید هم مجلس روضه برای حسین(ع) گرفت!!! وسط همین هیاهوی ذهنی به این قطعیت رسیدم به صرف گرفتن روضه کسی حسینی نمیشه آقا مرتضی! مهم اطاعته از ولیه... وگرنه صرف عبادت کسی به جایی نرسیده! و چقدر فرقه بین کسی که عبادت می‌کنه با کسی که داره اطاعت میکنه!؟ به قول اون عزیزی که گفت؛ فرقش به اینه: ممکنه حسین (ع) در کربلا باشه اما شما برای رضای خدا توی حوزه‌ی علمیه داری درس می‌خونی! درست مثل بچه‌های این هیئت که مرقد خانم حضرت زینب(س) به دست شقی‌ترین افراد در حال تخریب باشه و حتی واکنشی هم نشون ندادن به این قضیه!!!؟ و تنها فقط دم از عشق حسین(س) می‌زدند و روضه‌ی مصائب بی‌بی(س) رو می‌خوندند!!! هر چند با حرفی که منصور زد خیلی چیزها دستم اومد! ولی نمی‌تونستم واکنش خاصی نشون بدم!!! به نظرم یکی از سخت ترین کارهای دنیا بعضی مواقع همین عادی نشون دادنه! با این حال خیلی عادی گفتم: ... "آخه مگه می‌شه یه طلبه کاری به اتفاقات اطرافش نداشته باشه! اصلا طلبه پیش‌کش! یه فرد معمولی هم نباید اینطوری باشه چه برسه به ماها! اصلا یکی از دلایلی که من اومدم قم برای همین بود منصور! برای اینکه طلبه‌ای باشم که کار به تمام ابعاد زندگی داشته باشم نه صرفا درس خوندن! این همه خوندیم علم باید همراهش عمل باشه! وگرنه عالم بی‌عمل به چه درد میخوره! گفت: "اتفاقا ما به اتفاقاتی که اطرافمون می‌افته خیلیم حساسیم شیخ! ولی توی نظامی که اسلام واقعی بر قرار نیست، کاری به کار هیچ کدوم از اینها نداریم! بعدهم مرتضی هیچ وقت یه دندون پزشک میاد بگه چه جوری نماز بخونین؟! خوب نه! قبول کن! هر کسی باید کار خودش رو بکنه و توی کار دیگری دخالت نکنه! حالا فرض کن من طلبه بیام از سیاست بگم! بیام از اقتصاد بگم! بیام از هر چیزی که بهم ربطی نداره بگم! چی می‌مونه از طلبه بودن‌مون! ... 🔸ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
part09_salam bar ebrahim.mp3
10.51M
📚کتاب صوتی 🕊زندگینامه و خاطرات شهید بی مزار ابراهیم هادی قسمت 9⃣ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣